شرمساری، ناراحتی و تنهایی احساساتی هستند که بسیاری از افراد آنها را بعد از جدایی یا یک شکست عشقی دردناک تجربه میکنند. شکست عشقی یکی از سختترین و ناراحت کننده ترین رخدادهایی است که در طول زندگی مان با آن روبرو می شویم. بسیاری در حق خودشان بی انصافی می کنند و این شکست را به عنوان نشانه هایی از ضعف یا درماندگی خودشان تلقی میکنند. بنابراین عجیب نیست که براساس مطالعات انجام شده، خطر ابتلا به افسردگی بعد از شکست عشقی افزایش می یابد.
در این مقاله دلایل افسردگی بعد از شکست عشقی بررسی شده است و راهکارهایی برای کنترل و غلبه بر آن ارائه شده است.
دلایل افسردگی بعد از شکست عشقی
نگرانی درباره آینده
“تا کی مجرد و غمگین میمونم؟ اگه تا ابد طول بکشه، چی؟ اگه دیگه هیچ کس من رو نخواد، چی کار کنم؟ اصلاً میتونم کسی رو پیدا کنم که همان قدر که من اون رو دوست دارم، اون هم من رو دوست داشته باشه؟”
یکی از عامل های اصلی که باعث افسردگی و احساسات ناخوشایند بعد از جدایی میشود، نگرانی درباره ی آینده است.
اما این درد هیچ ارتباطی با عشق سابقتان یا “عشقی” که فکر می کنید، برای او داشته اید، ندارد ـ این درد از نگرانی های شخصی خودتان نشأت می گیرد.
اگر بعد از جدایی فرد دیگری را پیدا کنید … نگرانی هایتان را درباره ی آینده فراموش خواهید کرد و این درد طاقت فرسا از بین خواهد رفت.
چنین نگرانی هایی را باید از عشقی که فکر می کنید برای او داشته اید، جدا کنید.
بازگشت احساسات فروخورده به سطح
افراد در روابط عاشقانه گاهی اوقات از رابطه شان به عنوان روشی برای فرار کردن از احساسات منفی و مشکلات شخصی و پنهان کردن آنها استفاده می کنند. این مشکلات میتواند مسائل خانوادگی، مشکلات مالی یا درگیری های شغلی و مربوط به زندگی اجتماعی باشد.
در چنین شرایطی بعد از جدایی احساس بسیار بدی پیدا خواهید کرد، چون امکان فرار از واقعیت را از دست داده اید.
این عامل نیز ارتباطی به عشق سابقتان یا احساستان نسبت به او ندارد. احتمالاً ناراحتی خود از زندگی را به جدایی ربط می دهید، چون سرزنش کردن عاملی، مانند شکست عشقی که شکی در دردناک بودن آن نیست، راحت تر از آن است که تایید کنید تمام این مدت، مشکلی در زندگی تان وجود داشته است.
آسیب دیدن غرور
وقتی عشقتان شما را رها می کند، طبیعی است که غرروتان اندکی آسیب ببیند؛ و وقتی غرورتان لگدمال می شود، این احساس را به درد معنا خواهید کرد. اگر یاد بگیرید که با خود این مشکل کنار بیایید، میتوانید این علت خاص افسردگی را کنترل کنید. در هر حال غرور جریحه دار شده به معنای دلشکستگی نیست.
بخشی از دردی که حس میکنید، درد غرور زخم خورده تان است، نه درد قلب شکسته تان.
مشکلات مربوط به اعتماد به نفس
“من چه مشکلی دارم؟ کمبودی دارم؟ به اندازه کافی باهوش یا جذاب نیستم؟ کجا اشتباه کردم؟ چه کاری باید میکردم و نکردم؟”
وقتی عشقتان شما را رها می کند، طبیعی است که فکر کنید مشکلی دارید. اما این علت افسردگی نیز ارتباطی با عشق یا طرف مقابلتان ندارد و در واقع از تصوری که از خودتان دارید، سرچشمه می گیرد. این ناراحتی در مشکلات مربوط به عزت نفس و اعتماد به نفس ریشه دارد، این مشکلات را باید به طور جداگانه حل کنید تا درد و ناراحتی تان بعد از شکست عشقی کمتر شود.
نظم معمول برنامه هایتان به هم خورده است
وقتی درگیر یک رابطه ی عاشقانه هستید، به برنامه های خاصی عادت می کنید که دو نفری با هم انجام می دهید؛ مثلاً با هم سفر می روید، سالگردها را جشن میگیرید، در ساعات خاصی از روز با هم تماس می گیرید و … . هر گونه تغییر در این برنامه ی معمول یا به هم خوردن آنها باعث گوشه گیری و افسردگی می شود. این مورد آخرین دلیل افسردگی بعد از جدایی است که فی نفسه ارتباطی با عشق سابقتان ندارد.
این احساس صرف نظر از فردی که با او رابطه داشته اید و میزان عشقتان نسبت به او بروز می یابد و نباید آن را با احساس عشق اشتباه بگیرید. اینطور فکر کنید که این احساس را بعد از شکست خوردن در هر رابطه ای تجربه خواهید کرد. در واقع این بار به هم خوردن نظم برنامه هایتان است، که ناراحتتان کرده است، نه از دست دادن فردی که با او رابطه داشتید. دردی که بعد از جدایی احساس می کنید، فقط به عشق مربوط نمی شود، بلکه برآیندی از هیجانات و احساسات مختلفی است که در تجارب و افکار شخصیتان ریشه دارد.
دانستن دلیل افسردگی بعد از جدایی به شما قدرت می دهد، چون به این ترتیب می توانید احساساتتان را کنترل کنید و جداگانه به آنها بپردازید. برای این که بتوانید عشق سابقتان را به سرعت فراموش کنید، باید باورهای اشتباه درباره ی عشق را که موسیقی و فیلم های عاشقانه در گوشمان خوانده اند، از خودتان دور کنید.
باید علت واقعی درد و ناراحتیتان بعد از شکست عشقی را جایگزین این باورهای اشتباه کنید.
راهکارهای غلبه بر افسردگی بعد از شکست عشقی
خویشتن نگری اولین کاری است که باید برای غلبه بر افسردگی بعد از جدایی انجام دهید. قلم و کاغذ بردارید و عناصری از زندگی شخصیتان را بنویسید که وقتی در رابطه بودید، آنها را به فراموشی سپرده بودید و فدای اولویت های دیگر کرده بودید.
آیا دیگر با دوستان و خانواده تان رفت و آمد نمی کردید؟ اهداف شغلی تان را نادیده گرفته بودید؟ سرگرمی های مورد علاقه تان را کنار گذاشته بودید؟ فکر کنید که چه عناصری را می توانید دوباره وارد زندگی تان کنید تا برنامه ی روزانه تان با کارهایی پر شود که از انجام دادن آن ها لذت می برید.
خودتان را مشغول نگه دارید
درست است که وسوسه ی در خانه ماندن و از جهان بریدن بسیار قوی است. اما باید از ناحیه ی امنتان بیرون بیایید و چالشه ای جدید و هیجانان گیزی را برای خودتان خلق کنید که همه چیز را تغییر بدهد.
به این ترتیب احساس بهتری دربارهی خودتان پیدا میکنید و به علاوه انرژی مثبت جدیدتان مانند شمعی که پروانه ها را به سمت خودش می کشاند، دیگران را به سمتتان جذب خواهد کرد.
ورزش
وقتی ورزش می کنید، تغییرات مثبتی را در خودتان می بینید که باعث می شود اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید. ضمناً ورزش کردن موجب ترشح اندورفین ها و سروتونین می شود که افزایش انرژی و بهبود خلق و خو را به دنبال دارد.
اگر حوصله ی باشگاه رفتن ندارید، راه های مختلفی، مانند یوگا، صخره نوردی یا موجسواری را امتحان کنید. رقص نیز میتواند انتخاب فوق العاده ای باشد. گاهی اوقات فقط کافی است که ورزش مورد علاقه تان را که از آن لذت می برید، پیدا کنید تا ورزش کردن دیگر برایتان سخت نباشد. هر ورزشی که انتخاب کنید، از همان لحظه ای که با انجام دادن آن، مراقبت از بدنتان را شروع کنید، افسردگی از شما دور خواهد شد.
خودتان را مجبور به بیرون رفتن بکنید
تاثیر هوای تازه را دستکم نگیرید. ما موجوداتی اجتماعی هستیم و برای احساس کردن عقل و تعادل در زندگیمان به تعامل با دیگران نیاز داریم. مهم نیست که وقتی دچار افسردگی بعد از جدایی می شوید، گوشه گیری چقدر وسوسه برانگیز است، باید خودتان را مجبور کنید که از خانه بیرون بروید و با دیگران معاشرت کنید.
مشاوره با روانشناس
اگر بعد از گذشت دو ماه هیچ بهبودی در حالتان حاصل نشد و مانند هفته ی اول افسرده و ناراحت بودید، یا اگر خلق و خویتان کیفیت کارتان را تحت الشعاع قرار داده بود یا مراقبت کردن از خود و خانواده تان را سخت کرده بود، باید بدانید که این مشکلات نشانه ی ابتلا به افسردگی بالینی است. در این حالت باید به روانشناس، مشاور خانواده یا ازدواج یا روانپزشک مراجعه کنید، تا متخصصین تشخیص بدهند که آیا به اختلال رفتاری مبتلا شده اید یا خیر و درمان مناسب و یا قرص های ضدافسردگی را در صورت لزوم تجویز کنند.
صحبت کردن با روانپزشک یا مشاور، فرایند التیام بعد از جدایی را شتاب می بخشد. افسردگی یک بیماری جدی است که با مصرف داروهای مختلف قابل درمان است، اما بهترین راهکار درمان افسردگی، بهره گیری از یک درمان ترکیبی شامل داروهای مناسب و نوعی درمان گروهی یا فردی است که به شما کمک میکند تا احساساتتان را مدیریت کنید.
رفتاردرمانی شناختی و درمان میان فردی روش هایی هستند که سودمندی آنها برای درمان افسردگی اثبات شده است؛ بقیه نیز می توانند رواندرمانی معمول را امتحان کنند. بخشی از رفتاردرمانی شناختی مربوط به تغییر دادن روشهای تفکر منفی درباره ی عشق سابق و تکرار نکردن مداوم مشکلات و اشتباهاتی است که در رابطه رخ داده است. برخی مشاورین تکنیک های تن آرامی یا دیگر ابزار تعدیل رفتار را برای غلبه بر علائم افسردگی و ناراحتی پیشنهاد میدهند.
مشاوره با پزشک قبل از مصرف مکمل های گیاهی
از آنجایی که داروهای گیاهی ممکن است با داروهای دیگری مانند ضدافسردگی ها تداخل ایجاد کنند، حتماً قبل از مصرف آنها با پزشک مشورت کنید. نکته: هرگز ضدافسردگی های گیاهی را همراه با داروهای ضدافسردگی شیمیایی مصرف نکنید، این ترکیب میتواند بسیار خطرناک باشد.
درست است که فرورفتن در خود و دل بریدن از جهان وسوسه برانگیز است، اما نباید به خودتان اجازه بدهید که در حالت بی حالی و بی تفاوتی مغز غرق شوید. این سستی و رخوت اعتماد به نفس و عزت نفستان را تحلیل می برد و شما را در گرداب احساسات ناخوشایند گرفتار می کند. برای خودتان برنامه بریزید و طبق برنامه به دیدن دوستانتان بروید یا ورزش کنید تا وقتتان پر شود و در مدتی که زخم قلبتان التیام مییابد، فکرتان مشغول باشد.
اگر بعد از جدایی افسرده اید و میخواهید عشق سابق تان را برگردانید
همانطور که گفته شد باید ذهنیتی را برای خودتان ایجاد کنید که به شما ثابت کند بدون عشق سابقتان هم میتوانید شاد و خوشبخت باشید. رفاه و خوشی شما هرگز نباید وابسته به فرد دیگری باشد، چون به این ترتیب در برابر افسردگی، به ویژه افسردگی بعد از جدایی آسیب پذیر خواهید شد.
اگر اکنون برای بهبود خودتان زمان و انرژی بگذارید و مشکلات ریشه ای بنیادی را که باعث شده آسیب پذیر و افسرده بشوید، حل کنید، می توانید همه چیز را تغییر بدهید. به این ترتیب می توانید برای برگرداندن عشق قدیمی تان، خودتان را در موقعیت بسیار بهتری قرار دهید. میتوانید وضعیت متعادلی را ایجاد کنید و کنترل بیشتری بر موقعیت داشته باشید.
بعد از بازیابی و ارتقاء اعتماد به نفستان می توانید مانند روزهای نخست آشنایی از عشق قدیمی تان دلبری کنید. وقتی او ببیند که چقدر تغییر کرده اید، چه درس هایی از این شکست عشقی گرفته اید و چه اعتماد به نفس بالایی پیدا کرده اید، او مانند پروانه ای که به سمت شمع کشیده شود، جذب شما خواهد شد.
شاید احساس کنید که امیدی به نجات رابطه تان نیست و در این موقعیت کاری از دستتان برنمی آید، اما فراموش نکنید که بیشتر از آنچه فکر می کنید، اوضاع تحت کنترلتان است. میتوانید بدون عشق سابقتان شاد و خوشبخت باشید و اگر این ذهنیت را در خودتان ایجاد کنید، شرایط بازی به نفع شما عوض خواهد شد.
قابل درک است که عشق سابقتان برای شما بسیار مهم بوده و اکنون که او را از دست داده اید، احساس بدبختی می کنید، اما نباید او را به عنوان علت افسردگی خود ببینید. این نگرش گمراه کننده است و برگرداندن عشق سابقتان را بسیار سخت تر می کند.
هر کسی مسئول اعمال، خوشبختی، رفاه و تکامل خودش است. هر چه زمان و انرژی بیشتری را به مراقبت از خودتان اختصاص بدهید، شادتر خواهید شد و برای اطرافیانتان جذابیت بیشتری پیدا خواهید کرد. اگر شما به نحو محسوسی رشد کرده باشید و به نسخه ی جدید و بهتری از خود قبلیتان که او پیش از جدایی می شناخت، تبدیل شده باشید، تمایلش برای شروع مجدد رابطه بسیار بیشتر خواهد شد.
گاهی اوقات جدایی همان عاملی است که در رابطه تان به آن نیاز دارید تا با برگشتن نزد یکدیگر، پیوند بین شما و عشقتان قوی تر از پیش شود. البته دوران بعد از شکست عشقی سخت است و ممکن است در این مدت به کمک نیاز داشته باشید. همیار عشق کارگاه آنلاینی را برای شما آماده کرده است تا بتوانید از هر کجای دنیا و بدون نیاز به حضور در کلاس یا پرداخت هزینه های سنگین، به این کارگاه دسترسی داشته باشید. با ثبت نام در این کارگاه میتوانید از آسانترین و در عین حال اصولی ترین روش ها برای برگرداندن عشقتان مطلع شوید. به خاطر بسپارید که پیش از هر کاری باید خودتان را به چالش بکشید؛ نه فقط به این دلیل که می خواهید عشقتان را برگردانید، بلکه به این دلیل که می خواهید بر روی بهبود خودتان کار کنید. باید کلیدها و رازهای طرز فکر مردان را بشناسید.
کاملا طبیعی است شما این احساسات را تجربه کنید. اما تنها شما میتوانید ذهنتان را به کنترل خود در آورید و به آن فرمان دهید. بهترین راه این است که خودتان را مشغول کنید بیش از اندازه تنها نمانید و اجازه ندهید افکار مخرب به شما بگوید که با رفتن یک نفر زندگی شما به پایان رسیده است! تمرینات فیزیکی و ورزش را شروع کنید و به خودتان نوید دهید که این جدایی آخر کار نیست و فقط با خارج شدن از این حال و هواست که میتوانید درست تصمیم بگیرید و یا حتی او را برگردانید.تمرینات ورزشی را ادامه دهید و به جای پناه بردن و عادت های مخرب ناراحتی خود را با دویدن و ورزش خالی کنید، و نتیجه مثبت آنها را بعد از زمان کوتاهی بر جسم و روح خود تجربه کنید. با خودتان پیمان ببندید در هیچ شرایطی روتین زندگی تان را از دست ندهید.
پرسش و پاسخ کوتاه
فرهاد عزیز شما برای تصمیم گیری درباره ازدواج به زمان بیشتری احتیاج دارید و باید به یک شناخت نسبی از ایشون برسید و ابعاد ازدواج رو از زوایای مختلف دیگری بررسی کنید. همچنین این رابطه رفت و برگشتی که بدون حل اصل مشکل به قهر و آشتی می رسه باید با جزئیات بیشتری بررسی بشه و مشکلاتش در همه زوایا حل و فصل بشه. پیشنهاد میکنم حتما با یک روانشناس صحبت کنید تا در قدم اول مدیریت هیجانات منفی تون رو به دست بگیرید و به بعد به تدریج مسیر درست رو طی کنید.
سلام
من 34 ساله ام و عشقم 25 سال..
بعد 7 سال رابطه عاشقانه که هر روزش مثل روز اول بود رابطه ما مرد.
سال اخر رابطه ما سرد شده بود بدلیل کار و دانشگاه و اینکه خانه مان از هم دور بود تا جاییکه ما که هرروز همو میدیدیم شد ده روز یکبار.دیدار اخرمان یک دعوای بد لفظی بین مان شد و رفت…برای همیشه بدون خداحافظی بدون هیچ کلمه ای..
فقط مادرش یک کامنت دو خطی داد که برو دنبال زندگیت…
ما تمام زندگی مان را چیده بودیم برنامه ازدواج و همه چیز..
و جدایی مان بسیار دردناک بود.
دو هفته بعد سیم کارتش را سوزاند و از همه شبکه های اجتماعی اش حذف شدم…منی را که حتی یک روز نمیتوانست تحمل کند نبیند…
الان یکسال و یک ماه میگذره از رفتنش و همچنان مثل روز اول سردرگم و غمگینم …
هر شب خوابش را میبینم خواب های غمگین.
بعد بیدار میشوم در تاریکی اطاق و حالم بسیار بدتر میشود
هر لحظه در فکرمه.
متاسفانه خودم را بسیار مقصر میدانم احساس گناه می کنم چون حس میکنم سال اخرمان کنارش نبودم در حالیکه بمن نیاز داشت
و اینکه در کل این 7 سال پدر و مادرم حتی یکبار این دختر را نه دیدند و نه خواستند ببیننداهمیتی برایشان نداشت منم کوچکترین تماسی با خانواده اش نگفته بودم تا حداقل این رابطه را جلوتر ببرم و اطمینان حاصل کنه از ازدواجمان
مادرم را بسیار بسیار مقصر میدانم و روز و شبم اندوه است.بعد 14 ماه هم وقتی شب ها راه میروم و بهش فکر میکنم ناخوداگاه چشمانم پر اشک میشود.
با هیچ دختری حتی نمیتوانم حرف بزنم شب ها قلبم و معده ام از ناراحتی درد میگیرد اینکه این دختر با همه وجود عاشقم بود و پام ایستاد ولی من و خانواده ام ناخواسته این حس را بهش دادیم که بی ارزش است و باعث شد برود به شدت عذابم میدهد.گویا از درون مرده ام.
ایا درمانی برای من هست؟چطور میتوانم ازین حالت جهنمی خلاص شوم
سلام دوست گرامی
جدایی تلخی داشتید و مدت زمان زیادی در این رابطه بودید.
مدت زمانی که برای سوگواری از دست دادن این رابطه سپری کردهاید، یعنی 1 سال و 1 ماه؛ زمان طولانی است.
برای درمان این سوگواری، نیاز است به روانشناس بالینی مراجعه کنید.
سلام چکار کنیم مردها ولمون نکنن آیا اینکه میگن نذارید بفهمن دوستشون داری وگرنه ولت میکنن درسته
سلام دوست گرامی
چون سوال شما خیلی کلی است، به مواردی کلی که باعث جذب مردها میشود میپردازیم: مردها جذب یک دختر باعزت نفس بالا میشوند. ضعیف بودن یک فرد برای مرد جذاب نیست. مورد دیگر این است که هر شخصی جذابیت هایی دارد که باید با توجه به آنها، این جذابیت ها را افزایش دهد. اما در مورد اینکه نباید آنها بفهمند که شما دوستشان دارید، این قاعده علمی نیست، بلکه باید از مهارت هایی برخوردار باشید که بتوانید علایق خود را شیوه ای عملی به آنها نشان دهید. برای بررسی بیشتر می توانید در دوره جذب عشق همیار عشق شرکت کنید و از مشاوره تلفنی یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام یه هفته است کسی که دوسش دارم ولم کرده و زیر فشار خیلی بدی قرار دارم بخوام با کس دیگ ای باشم گزینه خوبیه برای بهتر شدن حالم یا نه؟ و اینکه چیکار کنم که دیگه کسیو از دست ندم و حتما بهش برسم؟ همیشه هم فکر خودکشی رو دارم اما دلم نمیاد مامانم عذاب بکشه
دوست عزیز
سلام
احساس غم و ناراحتی بعد از جدایی عاطفی طبیعیه، اما برخی علائم هشداردهنده داره که بسیار خطرناکند. یکی از اون علائم، همین افکار خودکشیه. این افکار، حتی اگه در حد همین هم باشه، خطرناکند و حتما حتما حتما باید با روانشناس متخصص در ارتباط باشید. البته خیلی خوبه که برای همیار عشق پیام دادید و خیلی خوبه که چیزی هست که تو زندگیتون (مادر)، مانع اینکار میشه، اما به هر حال اصلا این مساله رو نادیده نگیرید. حتما در مورد فکرهاتون با یک فرد نزدیک صحبت کنید، مادر، خواهر، برادر یا … . کسی که نزدیک به شما باشه و حواسش بهتون باشه. اگه قرص یا دارویی در منزل دارید، از خانواده بخواید که از دسترستون دور نگه داره. به هر حال این مساله رو جدی بگیرید.
در مورد سوال اصلیتون باید بگم، خیر. به هیچوجه توصیه نمیشه که شما رابطه جدیدی رو شروع کنید. اگه سایر پاسخ به سوالات رو بخونید، متوجه میشید که تقریبا هیچوقت به این صراحت با هیچ موضوعی مخالفت نشده، ولی این موضوع خیلی مهمه. چون شما وقتی در این حالت با کسی رابطه داشته باشید، نه تنها به خودتون بلکه به اون فرد هم آسیب میزنید؛ چطوری؟
1. فرض کنید با یک نفر وارد رابطه میشید که اون آدم به شما علاقهمند میشه، اما شما به خاطر اینکه هنوز رابطه قبلیتون رو فراموش نکردید، قطعا نمیتونید با ایشون وارد رابطه درست بشید و اینطوری به فرد مقابل و احساسش ضربه میزنید.
2. وارد رابطه جدید شدن، مصرف قرصهای ضدافسردگی و سعی در فراموش کردن رابطه قبلی همه آسیب زاست، چون ممکنه مثل مسکن مدتی حالتون رو خوب کنه، اما در حقیقت غم از دست دادن رابطه حل نمیشه براتون. پس، بار دیگه با شدت و قدرت بیشتری برمیگرده سمتتون.
شما باید سوگواری رابطه از دست رفته رو بکنید و بعد کمی برای خودتون زندگی کنید. ورزش، تفریحات با دوستان و … . بعد از مدتی که حالتون بهتر شد، اونوقت اگه مورد مناسبی دیدید، میتونید وارد رابطه بشید.
سلام ،وقتتون بخیر، ممنون میشم جواب بدین چون واقعا درمونده شدم از فکر کردن…. من ۲۴ سالمه و مدت ۶ ماه هست که با یه آقای ۳۰ ساله رابطه دارم. اومده خواستگاری ولی ایشون قبلا دوتا شکست عاطفی داشتن و بخاطر شرایط کاریش تحت فشار و استرس هست… مدام میگه که از درون ناراحته و دیگه چیزی اونقدرها خوشحالش نمیکنه… . گاهی که عصبی یا خیلی ناراحته میگه که حتی من رو هم زیاد دوس نداره و شوق و ذوقی واسه ی دیدنم نداره و به عشق اعتباری نیست و عشق و عاشقی کشکه… ولی خب رفتارهایی هم داره که حس میکنم قلبا دوستم داره !..شخصیت خودم آدم پرشوق و ذوق و شادیه! نمیدونم چیکار کنم!
دوست عزیز
سلام
بله، ممکنه ایشون شما رو قلبا هم دوست داشته باشن، اما خودتون یکبار دیگه پیامهایی که ارسال کردید رو بخونید. اگه دوستتون به شما میگفت با همچین آقایی در ارتباطه، بهش چه راهنماییای میکردید؟
ایشون به طور واضحی از نظر روانی آمادگی یک ارتباط سالم رو ندارن و هم در رفتار و هم گفتارشون (با توجه به توضیحات شما) این رو نشون میدن. پس بگذارید بهتون بگم که چه اتفاقی قراره بیافته اگه رابطتون ادامه پیدا کنه و منجر به ازدواج بشه:
یک روز شما از خواب پا میشید و فکر میکنید دیگه دختر سر زنده و شاد گذشته نیستید، دیگه متوجه میشید خسته شدید از اینکه دائم تو شک هستید که طرف مقابل دوستتون داره یا نه، دائم متوجه میشید که شما هستید که دارید برای این رابطه میجنگید و … .
این احساسات شوخی بردار نیستند، درسته که قابل مدیریتن، اما به شرطی که تحت نظر روانشناس متخصص باشن. به عبارت دیگه، خود به خود از بین نمیرن. پس خودتون تصمیم بگیرید میخواید این رابطه رو ادامه بدید یا نه؟