سلام وقت بخیر من دوسال پیش از طریق یک دوست اینستاگرامی اقا با یه اقاپسری اشنا شدم که باهم یه رابطه قشنگ و عاشقانه شروع کردیم الان بعد از دوسال این ماجرا که من با دوستش اشنایی داشتم مشکل پیش اومده و اون اقا پشت سر من به دوست پسرم حرفای نامربوط زدن و رابطه مارو متشنج کردن
اما دوست پسر من از من میخواد تلاش کنم تا مشکل ذهنی که براش پیش اومده حل بشه اما من واقعا نمیدونم باید چیکارکنم میشه کمکم کنید؟

ببخشید پجوری میشه جواب دیدگاهی که گذاشتم رو ببینیم؟

با سلام خسته نباشید من خانومم تقریبا 6ماه ک ترکم کرده اخه هنوز تو دوران عقدیم .مشکلمونم اینه ک بهم شک داره گیر های الکی میده نمیزاره با مادرم 2دقیقه صحبت کنم نمیزاره برا داداش کوچیکم ی اسباب بازی بگیرم.این همه هم ب حرفهاش گوش میکنم دست و جاهی دیگه شم میبوسم ولی بازم بهم شک داره هر چی بخواد هرکاری بخواد واسش انجام میدم
ولی الان ب خاطر خواهر بزرگش حاضره زندگی مونو نابود کنه .ازتون میخوام یه راه حلی چیزی بهم بدین تا همسرم برگرده ب زندگی.ممنون مچکر

سلام خسته نباشید من و همسرم خیلی باهم خوب بودیم درسته سرد مزاج بودن و این حرفا بعد از سه سال از ازدواجمون خانوممم بعد اینکه بدهی بالا اوردم بانقشه یا بی نقشه نمیدونم اینو منو تنها گذاشت رفت و بعدش گفت میخواد برگرده من سفر کردم به شهرشون که ببینم و برگرده دیدم با طلب کارام حرف زده و حکم جلبمو گرفتن و دستگیر شدم به نظرتون من برگردونم به زندگیم خوبه یا نه؟ یا چیکار کنم لطفا راهنمایی کنین

سلام..ببخشید من با یک آقایی برای اولین بار به صورت مجازی آشنا شدم و حدود2ماه رابطه ی خوبی داشتیم در واقع رابطه ای که زیاد هم من اجازه ندادم عاطفی باشه…ایشون پزشک بودن و من بهشون گفتم شما خیلی راحت میتونید یک دوست توی فضای حقیقی داشته باشید ولی خب گویا قبلا نامزدی داشتن که ترکش کرده و از ایران رفته و ایشون هم به خاطر حرف های دیگران و نگاه ها رابطه ای رو دیگه شروع نکرده و نمیخواد هم توی شهر خودشون که همدان هست رابطه ای داشته باشه..و در شرایط کروناای هم بیمارستان بودن و 1 ماه هم در همون حین هر وقت از روز فرصت میکرد حتما زنگ میزدن و پیام میدادن تا اینکه کرونا گرفتن و رابطمون خیللللیی از همه نظر عاطفی شدت گرفت، تا جایی که من به عینه در حالی که خودش به من میگفت دوستت دارم..من هم به زبان اومدم و ابراز علاقه کردم …اصرار داشت بعد از بهبودیش هم رو ببینیم اما من میدونستم مادرش با شرایطش اجازه ی سفر بهش نمیده و همین هم شد…و تا بعد از ماه رمضان به همین شکل بودیم ایشون خیلی حساس و زود رنج نبودن…سر یک مسئله با هم دعوامون شد و گویا مقصر من بودم…من پیام دادم و رفتم طرفش بعد از 3 یا 4 هفته و دوباره رابطمون شروع شد ولی اینبار فهمید که من چقدر اذیت شدم از نبودنش و رابطمون مثل قبل نشد…من میخواستم یکی از دوره های شما رو بنا به شرایطم تهیه کنم اما نمیدونم کدومش مناسبه؟؟؟اصلا برای اینجور آشنایی ها دوره ی بازگرداندن عشق و ازدواج مناسب هست یا وقت صرف کردنه؟؟؟اینم بگم که من واقعا شیفته ی یکسری ویژگیهاش شدم که کاملا با خودم در یک راستا هست و 2 هفته پیش بهم گفت میخوام ته دلت رو روشن کنم ولی الان 1 هفته ای میشه خبریش نیست…منم دیگه پیامی ندادم بهشون…ممنون میشم کمکم کنید

سلام وقت بخیر
دختر ۱۸ ساله هستم . سر موضوعی یه مدت با یه پسر همیشه بحث و کل کل داشتم . اون رو میدیدم و میشناسمش چون در یک محیط هستیم.بعد از مدتی متوجه شدم که دوسش دارم و بعد از کلی کلنجار و ماجرا حسم رو بهش ابراز کردم. خیلی آدم غد و مغروری بود ولی بعد یک هفته که باهاش حرفی نزدم اون هم راجب حسش بهم گفت. دوماه باهم بودیم وخیلی کنارش خوشحال بودم ولی یه مدت که گذشته بود بهم گفت به آینده با من فکر نکن و اینکه گفت معلوم نیست کارش کجا باشه و الان در سنی نیست که برای ازدواج تصمیم بگیره. مدتی گذشت خواهرشون از ارتباط ما با خبر شد و مخالفت کرد و گفت که زوده این چیزا و این مورد ها….و گفت که اگر ارتباط رو قطع نکنه به پدر و مادر من و ایشون اطلاع میده😑 و من از تحت فشار بودنش کاملا خبر داشتم
اون هم مجبور شد که بره اومد خدافظی کرد
و منوبلاک کرد و رفت
وقتی اتفاقی در مجازی با دوست صمیمیش که مثل برادرش بود صحبت کردم گفت اون تورو برای یکی دو روز نمیخواست و ماجرای خواهرش رو تایید کرد.
میدونم که چندین ماه وفادار بود و وقتی منو میدید رفتار هاش یجوری بود
اما بعد از ۵ ماه تو مجازی به ارتباطش با یه دختری شنیدم که قبلا هم قبل از ارتباطش با من راجب اینکه باهم هستن حرف بود ولی اون گفت که چیزی نبوده بینشون . دختر خالم واسطه شد و باهاش حرف زد اما خیلی خیلی بد حرف زده بود و گفته بود حسی نداره اکثر حرف هاش از روی حرص بود انگار. گفته بود اون دخترو دوست داره اما بعد یجورایی زیرش زده بود و گنگ رفتار کرده بود.
اما هنوزم وقتی من رو بیرون میبینه رفتار هاش عادی نیست و نگاه هاش خیره… به تازگی آقایی
برای خاستگاری من اومده بود…
. مدتی بعد از اون شنیدم که رفته خاستگاری اون دختر…اصلا برام باور کردنی نیست چون آدمی نیست که بخواد تو سن کم ازدواج کنه و از طرفی بعد از یکسال به طور ناگهانی منو از بلاکی ت واتساپ در آورده بعد از رفتار هاش تو بیرون .من واقعا سر درگمم بعد از یکسال که هیچ حرفی بینمون نبوده من نتونستم فراموش کنم هر چند ازش ناراحتم…(اشتباهی که کردم این بوده که تو ماه های اول زیاد استوری های غمگین گذاشتم ولی ۵.۶ ماهی هست کاملا خودمو بهش بی توجه نشون دادم و فکر میکنم همین باعث جذبش شده) لطفا کمکم کنید هر بار که میخوام فراموش کنم اتفاقی پیش میاد که دو دل میشم (اون منو تو اینستا دنبال نمیکنه اما میدونم پیج فیک داره تو پیجم😐) به نظرتون باید چیکار کنم الان من؟ هنوز دوستم داره یا بهم فکر میکنه بعد از یکسال و خورده ای؟ از بلاک درش بیارم من هم؟ چیکار کنم که جذب بشه؟

دو سال و نیم با پسری بودم که از هر نظر حواسش بهم بود…عاشقم بود…خیلی خیلی عاشق…هر دو ۲۳سالمونه

دو ساعت راهو رانندگی میکرد که فقط یک دیقه منو ببینه..برام وقت و بی وقت کادو میخرید…منو به همه همکارا و خانوادش معرفی کرده بود و با هم رویاهایی داشتیم که فقط به همونا دلخوش بودم

تابستونا که از هم دور بودیم کلی ساعت توو اتوبوس بود که دو ساعت منو ببینه و باز بره

هرچی از کاراش بگم کم گفتم

این اواخر الکی ناز کردم و چند باری به خاطر بقیه دعوامون شد و من ناشی بازی درآوردم و از ماشینش پیاده شدم

روز آخر مثلا رفته بودیم که یه روز خوب بسازیم ولی باز الکی رفتم توو قیافه و موقع برگشت هرچی بهم گفت بخند نخندیدم و پیاده شدم از ماشینش و همش دوس داشتم ناز بکشه
ولی خب این بارو نکشید و گفتم رابطمونو کم کنیم گفت قبول.آرامش تو مهم تره.گفتم اع پس کات.و گفت قبول!

فرداش خودم گفتم که پشیمونم…ولی دیگه دیر بود و گفت حرفتو زدی

۳بار خودم برگشتم سمتش اوایل میگفت دوست دارم ولی خستم…بهم زمان بده
بعد گفت خانواده هامون بهم نمیخورن(پدر من اخلاقای خاصی داره که من وقتی بهش گفتم حس میکنم خیلی تعجب کرده بود.و میگفت با پدر من متفاوته)

تا این که بار آخر گفت از تعهد بدم میاد…میخوام جوونی و شیطنت کنم

اون همه عشق و علاقه رو با کارای خودم از دست دادم و الان از خودم متنفرم!

فقط به این امید سر میکنم که یه روزی برگرده
انقدر توو اون یه ماه خودم رفتم سمتش که بهش این قدرتو دادم که هر بار حرفای بدتری بگه که قلبمو بشکنه…ولی فکر میکردم عشق ارزششو داره

الان نه اونو دارم نه غرور و عزت نفس مونده برام
حتی دوستش و پسرعموشو واسطه کردم..گفتم به اونا دلیل منطقی میگه لابد.ولی به اونام همین حرفا رو زد و گفت دیگه دوسش ندارم.شخصیتمو انکار میکرد و کارایی که براش میکردم نمیدید.میخوام هر سری با یه دختر برم بیرون عشق و حال کنم

الان حدود ۲۵روزه هیچ ارتباطی نداریم.ایشون مدام از خوشی هاش استوری میذاره و اموجی قلبی که فقط به من میداد برای همه میفرسته.من استوریاشو نمیبینم ولی برام میفرستن دوستام.

سلام خسته نباشید
من 3 سالی به یه خانوم بودم یه ذره کار هاش رفتار هاش درستنبود خودم که میگفتم عادت هاشو ترک نمیداد هی توی رابطه جدایی قهر دعوا داشتیم من مجبور شدم خودمو جای کسی جابزنم که خب یکم کمک کنم بهتر شه همه چی و کمکش کنم اما به مرور از اون فردی که من خودمو جا زده بودم خوشش اومدو خیلی وابسته شد بعد بعضی حرفا دیگه ناراحتش میکرد … منم حس عذاب وجدان گرفتم بهش همه چیو گرفتم یه چند روز بد جوری بد اخلاقی میکرد اما بود حرف میزد کم کم کم شد یهو رفت بعد یک ماه به دوستش پیام دادم اونم به گوش اون خانوم رسوند با یک اکانت فیک هر چند روز یه بار باهام حرف میزنه اما همش کوچیک میکنه ادمو بدو بیراه میگه هرچی کلمه عذر خواهی و پشیمونی و برگشت بودو من به کار بردم اما خیلی لجبازه فقط میگه نه و میگه ازت متنفرم و میگه با کسی تو رابطه س و خوشحاله اما دروغ میگه چون خیلی خوب میشناسم و میگه تنها فرصتی که بهت میدم اینه که 3 سال دیگه با نامزدم ببینمت البته اگه فراموشت نکنم
با این حال چجوری میتونم برگردونمش؟ راهی اصلا هست کاری میشه کرد؟

با سلام
من با اقایی ۸سال اشناهستم و ۳ ساله ابراز علاقمون بهم بیشتر شد و تااینکه هر دو بهم میگفتیم همو دوست داریم تااینکه من گفتم در سنی هستم ک باید برای ایندم تصمیم بگیرم ایشون گفتن باتوجه به شرایط بد اقتصادی و بی پولی شرایط ازدواج ندارن وگرنه کی بهتر از من (نمیدونم این حرف واقعا صادقانه بود یابهانه)
منم برخلاف میل باطنیم و غرورم مجبور شدم بگم پس تمومش کنیم و ایشونم پذیرت اما با ناراحتی درصورتی ک هردو هنوز دلمون پیش هم بود و باگریه جدا شدیم
اما الان ۵ماهه میگذره و اصلا دیگ نه ایشون اقدامی کرد نه من!
اما عکسام انلاینی و استوری هامو چک میکنه تولدمو یادش بود زودتر از همه و اگر منو جایی ببینه قطعا جلو میاد که ببینمش اینا شاید نشون بده هنوز تو فکرش هستم فراموش نشدم

به نظر شما راهی وجود داره ک من بتونم ایشونو ب ازدواج راضی کنم؟؟ امیدی هست؟!
دوره هارو شرکت کنم نتیجه میده؟؟

سلام خسته نباشید
من یکسال پیش با دختری آشنا شدم ۳ ماه رابطه مجازی داشتیم همو دوست داشتیم و تو خیلی چیزا تفاهم داشتیم و هنوز فرصت نکرده بودیم همو ببینیم بخاطر دور بودن که اهل شهر دیگ بود ایشون با خانوادش مشکل داشت درمورد این که زور میکردن درس بخونه و اون هیچ علاقه ای نداشت به این کار بخصوص مادرش و سر این و چند موضوع دیگ به شدت اختلاف داشتن تا جایی که یه روز میخواست از خونه بزنه بیرون و یا بلایی سر خودش بیاره من باهاش حرف زدم که بیاد شهر ما اومد اینجا خیلی پشیمون بود و میترسید ولی بازم نمیخواست به اون خونه بره من با کمک عمم تو خونه اون نگهش داشتم و یه ۱۰ روزی توی شهر ما موند و اولین دیدار ما هم میشد فهمیدیم رابطمون خوبه و همونطوریه که داخل مجازی بود عشقمون بیشتر شد و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و رو پای خودمون وایسیم بعدش با خانوادش ارتباط پیدا کرد اونا پشیمون بودن و تصمیم گرفت برگرده خونشون برگشت اونا باهاش خوب شدن منم قول داه بودم برم خواستگاریش رفتیم چند بار با کلی اتفاقات این وصلت سر گرفت و ما به هم رسیدیم ایشون کاملا با شرایط من آشنا بودن و خبر داشتن و با میل خودشون قبول کردن منم واقعا دوسش داشتم.
قرارمون این بود توی شهر ما تشکیل خانواده بدیم ولی چون خانوادش باهاش خوب شدن زد زیرش و با دلایلی که اورد منم درکش کردم و قرار شد تو شهر اونا شروع کنیم
خلاصه کلی قرار داشتیم و هیچ کدوم رو همکاری نکرد ۴ ماه اول خوب بودیم بعدش اختلافات شروع شد دوستاشو میدید یا تازه عروس های دیگرو میدید و مقایسه میکرد درحالی که از اول میدونست شرایط من چیه منم تا حد توانم هرکاری میکردم بهش ولی هر روز این بهونه ها زیاد شد و تاجایی پیش رفت که به شخصیت منم ایراد میگرفت و میگفت باید خودتو درست کنی خلاصه من تا حد توانم این کارارو کردم بعضی جاها هم کم گذاشتم بخاطر این مشغلم زیاد بود و واقعا زیر فشار بودم خانوادش دیگ بهش گیر نداد درس بخونی و شغلی که دوست داشت رو براش فراهم کردن و به هدفش رسید تا این که تا یک ماه پیش دیگ کلا عوض شد و میگه حتی اونی بشی که من میخوام دیگ دوست ندارم و میخوام جدا بشم ازت و متنفرم ازت رابطمون تو لبه پرتگاهه هیچ ارزشی برام قائل نیست بنظرتون چیکار باید بکنم ؟