سلام من زمانی عاشق پسری بودم که بهم بی توجهی میکرد و وقتی اون برگشت سمتم من بی توجهی کردم حالا مدت زباده بلاکم کرده و وارد رابطه اس جدید شده لازمه که بگم باهاش هیچ رابطه ای نداشتم و خیلی بی احترامی دیدم و واقعا ننیدونم چی کار باید بکنم اگه میشه راهنماییم کنید

باسلام وقت بخیر
چندروزیه از هم جدا شدیم خیلی هم دیگه رو دوست داریم بخاطر همدیگه حاضریم همه کار کنیم
اما مادرش میخواد باپسرداییش ازدواج کنه ولی اون دوست نداره با کسی غیراز من ازدواج کنه مادرش گوشی از دستش گرفته و الان خاموش هست
لطفا راهنمایی کنید

از کجا باید پکیج و تهیه کنم؟

سلام
حدود ۴ سالی بود که یکی از دخترای اقواممونو میخاستم. اوشون هم به من علاقه داشت. ارتباطمون بیشتر از طریق پروفایل واتساپ بود و حرفامونو بصورت غیرمستقیم می زدیم. اینم بگم که من مطمئنم که اوشون به من علاقه داشت. بخاطر ترس از اینکه من اقدام نکنم برای ازدواج، یکبار نامزدی کرد با فرد دیگه ای، اما نمیدونم چرا دوام نیاورد و رابطه شون تمام شد. بعد از حدود چند ماه که اون رابطه تمام شده بود یه جورایی باز خواست که بازم ارتباط باهام برقرار کنه اما من اول بار امتناع کردم ولی بعداً رابطه مونو مثل سابق که از طریق واتساپ بود ادامه دادیم. تا اینکه من دیگه خواستم از این حالت موش و گربه بازی بیایم بیرون، و من مستقیم بهش گفتم که بهت علاقه دارم و میخام باهات ازدواج کنم.اما اون بعد از مدتی کش و قوس بهم گفت که من جوابم منفیه چون یکی اینکه سرمایه برای شروع زندگی نداری و دیگه اینکه از نظر اعتقادی به هم نمیخوریم (البته خودش هم گفت که شاید اینا همش یه بهانه باشه) و میگفت من با خانوادم هم صحبت کردم و اونا هم نظرشون منفیه منم بهش گفتم باشه پس خدانگهدارت (یه کم به غرورم برخورده بود که اینجوری نارو بخورم) الان مدتی هست که ارتباطی با هم نداریم و حتی شماره همدیگه رو هم پاک کردیم.نظرتون چیه برای اینکه مجدداً اون رابطه رو شروع کنم؟
لطفاً همین جا جوابمو بدین.
Thanks for your consultation (از مشاوره تون منمونم)

سلام
من ۳۷ ساله ام و تفلیس زندگی می کنم، یه شهر با جامعه ایرانی کوچیک
۴ سال هیچ دوست پسری نداشتم
چند ماه پیش با یک نفر دوست شدم و ۴۰ روز رابطه فوق العاده عاشقانه ای داشتیم ولی خیلی بد جدا شدیم
الان ۲ ماهه که رابطه تموم شده و اون آقا یه رابطه جدید شروع کرده با خانمی که از اسپانیا اومده.. آیا هنوز امکان بازگشت وجود داره؟

سلام یک خرده من طولانی براتون مینویسم از این بابت عذر میخوام خواندنش یک دقیقه بیشتر طول نمیکشه
بنده ۲۸ سالمه فوق لیسانسم ولی ولی در ارتباط با مدرکم کاری ندارم و کارم ازاده شرایطم هم برای ازدواج عالی نیست ولی بد هم نیست معمولی هست.دو سال پیش با خانمی از طریق تلگرام اشنا شدم اولش کاری واسه یک شرکتی تو خونه از طریق کامپیوتر کاری انجام میدادیم من و این خانم به عنوان همکار همه اش با هم از طریق تلگرام صحبت میکردیم و کارامون رو با هم چک میکردیم و به هم دیگه تو انجامش کمک میکردیم کلا خیلی تو کار با هم مچ بودیم بعد یکسال همو تو اون شرکت دیدیم بعدش که امدیم خونه ایشون گفتند شما منو اولش نشناختیدا! یادتون باشه بعد از اینجا کم کم راجع مسایل دیگه غیر از کار هم با هم صحبت کردیم بعد کم کم من علاقه مند شدم بهشون اوایلش ارتباطمون به این صورت بود هرازگاهی بهشون پیام میدادم ایشون شبها میامدند به میام هام پاسخ میدادن بعد شروع میکردیم به مدت چند ساعت با هم چت کردن ایشون خیلی از مسایل خودشون و خوانواده شون رو به من گفتن تو این صحبت ها خیلی وقت عکس جاهایی که بودند رو میفرستادند برام از کارهایی که میکردند برام عکس میفرستادند راجع به مشکلاتشون درد و دل میکردن حتی یکبار بحث محل زندگیشون شد ایشون ادرس کامل منزلشون رو به من دادن گفتند هر وقت این ورها گذرتون افتاد قدمتون سر چشم بعد من یک مدت مشکلی برام پیش امده بود دیر به دیر بهشون پیام میدادم یکبار یک ماهی پیام ندادم به ایشون دیدم ایشون تو bio تلگرامشون نوشتند به کسی اعتماد کن که دلگرمی اش باشی نه سرگمی اش بعد که دیگه مطمئن شدم واقعا ایشون رو دوست دارم ارتباطم رو با ایشون بیشتر کردم دیگه نمیدونم تا اینجا متوجه علاقه من به خودش شده بود یا نه! بعدش ایشون کردند دیر به دیر به تلگرام امدن بعد من چند بار غیر مستقیم بحث علاقه رو پیش کشیدم ایشون اول خودشون رو زدن به اون راه بعدش یکبار خیلی خوشحال بهم گفتن تو این دوسال شما فقط از من سوال میپرسیدید الان من اینقدر دلم میخواد منم از شما سوال بپرسم منم گفتم خوب بفرمایید بعد ایشون راجع به علایق و سلایق من یکسری سوال کردن خیلی سوال های مهمی نبود چیزهایی بود که خودشون میدانستند تا حدودی مورد تفاوت ما کلا این بود که ایشون خوانواده شون خیلی مذهبی و بسته بودند خوانواده ما غیر مذهبی و نسبتا باز خودشون هم چادری بودند بعد اون شب رفت یک هفته ای نیامدند تلگرام بعد که امدن بهشون گفتم نگرانتون شدم ایشون گفتن مگه بین ما چیزی بوده؟ من دیگه صاف گفتم که دوستت دارم ایشون اولش با دست پس زد با پا پیش کشید بهشون گفتم الان میخواهید بروید؟ گفت محو نمیشم اما شاید سالی یکبار بیام بعد یک سه هفته ای همینطوری صحبت میکردیم باهم ایشون هم خیلی با من شوخی میکرد هم خیلی عشوه میامد اخرش هم وقتی میخواست خداحافظی کنه خوب من یک چند روز برم محو بشم و غیره خلاصه یک روز گفتن میخوان منو یکبار دیگه ببینند بعد کافه با هم قرار گذاشتیم ایشون شماره خودشون رو بهم دادند بعد که همو دیدیم ایشون خیلی با ذوق و خندان حرف میزدند حتی از ذوق اینقدر بلند بلند حرف میزد همه نگامون میکردند بعدش ایشون شبش پیام داد که فرهنگ‌هامون بهم نمیخوره و منم الان نمیتونم درست تصمیم بگیرم منم گفتم چرا بخاطر‌مذهبی نبودنمون میگید ایشون گفت نه من کلا هیچ وقت نباید ازدواج کنم چون میترسم علاقه ات گذرا باشه و یکهو پشتمو خالی کنی حتی فردای روز عقد نظرت عوض شه و من شدت احساسی ان طاقت سختی ندارم میترسم بعدا نظرت تغییر کنه غیره یک هفته همین حرف ها رو میزد بعدش دوباره گفت ما به درد هم نمیخوریم بعد جوابم رو نداد بعدشم امد گفت با پدر و مادرش صحبت کرده دوست دارم یکبار با خوانواده بیایید منزلمون شاید نظرت برگرده فکر کنی اون حدیثی که فکر میکنی نیستم قرار شد صبح از مادرش اجازه شماره منزلشون رو به ما بده بعدش صبح پیام داد که مادرش گفته نه و قبول نکرده تا شبش جوابم‌رو نداد بعدش شب گفت که جوابم نه دوستت ندارم دوست داشتن که زوری نیست بهش گفتم مادرت بهونه بود گفت نخیر صبح به مادرم گفتم مادرم گفت نه من هیچ وقت دروغ نمیگم تروخدا تمومش کن دارم اذیت میشم بعدشم خطمو بلاک کرد من واسطه فرستادم با پدرش صحبت کرد پدرش گفت:دخترم یک چیزهایی راجع به این اقا گفته بود ما خیلی مذهبی هستیم و منم همین یک دونه بچه رو دارم غیره بعد صحبت اشنامون پدرش گفت با مادرش صحبت میکنه فردا خبرشو میده فرداش پدرشون زنگ زدند گفتن جواب منفیه مادرش نظرش رو ازدواج با فامیله از فامیل هم خواستگار داره ما هم معمولا فامیلی ازدواج میکنیم با غریبه راه دستمون نیست من دیگه به ایشون پیام ندادم یک ماهی بعد یکماه میخواستم حضوری ایشون رو پیدا کنم باهاشون صحبت کنم ایشون گفته بودن عصرها معمولا میان بیرون از خونه یک دفعه عصر با موتور رد شدن از اطراف خونه شون ایشون رو دیدم منتها با مادرشون بودن نتونستم برم جلو کلاه کاسکت نیم فک سرم بود نمیدونم حالا نمیدونم ایشون منو با کلاه شناختن یا نه بعد به توصیه یک نفر گفت این کار اشتباهه نکن دیگه اطراف خونه شون نرفتم و هیچ پیامی هم همچنان ندادم بعد دو هفته ایشون توbio تلگرامش نوشت در حقم بد کردی سپردمت دست خدا حالا خطاب به کی نوشته بود تمیدونم واسه همین شک کردم یک مقدار که نکنه با کس دیگه رابطه است بعد چند روز این bio رو پاک کرد دوباره بعد دو هفته bio جدید گذاشت با این جمله:اینقدر هی بودی هی نبودی هی امدی هی رفتی که دیگر بود و نبودت برایم مهم نیست. حالا من سوالم اینه باید برای برگرداندن این خانم چیکار کنم؟ این خانم تحت فشار خوانواده اش کات کرده یا خودش نمیخواد منو؟ این جملات که در bio تلگرام مینویسه خطاب منه یا کس دیگه؟ برای ارتباط مجدد با این خانم چیکار باید کرد؟

سلام، من 8 ماهه با یه آقایی در ارتباطم اخیرا متوجه شدم به من علاقه ای ندارم من بهشون پیام میدم جواب نمیدن ولی هر وقت بیکار میشن باهام تماس میگیرن از احساسم سواستفاده میکنن ولی من در برابر ایشون و احساسم ضعیفم نمیتونم جوابشون رو ندم.لطفا راهنماییم کنین.خیلی ممنون

سلام.من 4 سال با نامزدم در ارتباط بودم و هردو عاشق رابطمون بودیم و تا مراحل خواستگاری رفتیم همه چیز از طرف خانواده نامزدم مورد تایید و خوب بود و حتی نامزدم هرروز با ذوق و اشتیاق از برنامه هامون میگفت،من یه فرصت دوساله از طرف پدر ایشون برای شغلم داشتم که سر یکسال نامزدم تحت فشار پدرش(ایشون در ظاهر و جلوی ما فقط تعریف و تمجید میکردن) و تاثیرگذاری زیاد ایشون گفت دیگه نمیتونیم باهم باشیم و هرچی درخواست کردم که فرصت یکساله ی من تموم شه قبول نکردن،در ابتدا فقط حرفش این بود که بخاطر نداشتن شرایط تو مجبوریم جدا شیم(هرچند من هم منزل و ماشین و پولی کنار دارم ولی شغلی نداشتم که الان اونم دارم) و یه جوری وانمود میکردن من میخوام یکسال نباشم که شرایط هردومون فراهم شه بعد برگردیم،توی این مدت من اکثر اشتباها رو انجام دادم مثل تماسهای مکرر و خواهش کردن و واسطه فرستادن،الان 3 ماه از اون ماجرا میگذره و در طول این مدت هربار من میخواستم باهاش حرف بزنم میگفت بهم زنگ و مسیج نزن قلبم درد میگیره میریزم بهم(فکر میکنم واسه اینکه تصمیم قطعی جدایی گرفته بود و تماس من دوباره یادآوری خاطرات میشد واسش نه واسه اینکه از من بدش بیاد) و توی ده روز اخیر تمام راه های ارتباطیمون رو قطع کرد و گفت که کلا میخواد فراموشم کنه واسه همیشه ولی خودشم سخت در عذابه ونگران آینده ی من،اما تصمیمش برای فراموش کردن من خیلی قطعیه.
نکته:واقعا منو دوست داره و احساسیه و پدرش ترس از آینده و تمام منطق خودش رو به احساس ایشون غالب کرده.
من راهی واسه بازگرداندن این رابطه دارم؟

سلام
من چندماه پیش با یه اقایی در ارنباط بودم ب مدت کوتاه که من کات کردم
بعد هی استوریهام ریپلی میکرد و استوریهای مرتبط میزاش و به من توجه میکرد
دیروز اومد ازم خواست که همو ببینیم و دلش برام تنگ شده
اما خیلییی دیر جواب میده نمیدونم چرا مثلا پیام دیشبشو که صبح جواب دادم هنوز سین نکرده و جواب نداده
الان دیدم انلاین هم بوده یکساعت پیش
نظرتون چیه ؟باید چیکار کنم؟

سلام من پنج سال با پسري در ارتباط بودم كه تو رابطمون فراز و فرود زياد داشتيم ولي واقعا همديگه رو دوس داريم تا حدودي خانواده هام درجريان بودن چندماهي هست الان رابطمون خراب شده و ايشون ميگن ديگه نميخان رابطه داشته باشن يه جورايي سردرگمن همش ميگن من خودمم زياديم توام درگير كنم؟خيليم سرد و بد جواب پياماي منو ميده ميگه هراتفاقي بيوفته تو اينده بيوفته و تو زندگيتو كن منم زندگيمو ميكنم.من خيلي دوسش دارم بااينكه زمان زيادي گذشته ولي اصلا نميتونم به كس ديگه اي فكركنم جزاون چكاربايد كنم ميخام برگرده؟تاهمين چن ماه پيش باهم صحبت كرديم قرار شد بريم پيش مشاور مشكلمونو حل كنيم اما يباره نميدونم چي شد كلا عوض😞هركاري لازم باشه من ميكنم

سلام خسته نباشید
من الان که دارم این رو مینویسم خیلی حالم
برای باره دوم کسی که دوسش دارم کات کرده باهام
البته من موقصر دعوا شدم و هی گیر الکی دادم هی گفتم که ما به در هم نمیخوریم که اون بگه نه خوب ولی بدتر عصبانی شد و گفت تموم
من بدون اون نمیتونم ولی اون یه شخصیت بین مرزی داره که منو گیج میکنه جوری که دیگه ناخوداگاه ذهنم نه وقتی میگفت دوسم داره دلم خیلی قرص میشد و نه وقتی رفته دلم باور نمیکنه
میخوام بدونم حل شدنی هیت این موضوع؟
به شدت هم از اینده ناامیدت که اینم خیلی اذیتم میکنه دوست ندارم این قدر غمگین باشه
ممنون

سلام .خسته نباشید.من با آقایی دوست شدم به مدت دو هفته ارتباطمون خوب بود اما اون آقا رابطه جنسی خواستن منم قبول نکردم و ایشون رو از تمام فضاهای مجازی بلاک کردم و الان دو روز که خبری از هم نگرفتیم با خواسته من چون خواسته ایشون قبول نکردم و ایشونم پا بر جا روی تصمیمشون هستن. من الان میخواستم ببینم جوری میشه ایشون رو برگردانم به رابطه و خواسته خودمو به ایشون تلقین کنم ،اصلا میشه همچین کاری انجام داد؟ ممنون میشم اگه پاسخ بدین

مرسی از کمکتون میشه بهم بگید خودم چطور رفتار کنم که بسمتم برگرده فکر کنم یه مقدار بخاطر تفاوت سنیمون نگرانه و اینکه فکر میکنم میترسه نتونه منو خوشبخت کنه و باعث بشه من از زندگیم راضی نباشم اما این حساس اشتباهه چون واقعا مااین مدتی که باهم بودیم هیچ مشکلی نداشتیم و باهم زندگی کردیم چطور باید بیاریمش به سمتم خودشم میدونه که اگه این فرصت رو از دست بده دیگه چنین فرصت و شانسی بدست نمیاره تو زندگیش چون واقعا از هر نظر باهم عالی هستیم نمیدونم چشه هرکاری که این ترس هارو از دل و فکرش خارج کنه انجام دادم آیا کار درستی کردیم الان ازهم فاصله گرفتیم تا فضا داشته باشه مشکلاتشو حل کنه یانه؟

سلام
من یه دختر 30 ساله فوق لیسانس شهرسازی هستم و کار میکنم
با یه اقایی که 32 سالشون هست 1/5 سال پیش اشنا شدم که واقعا بهم علاقه داریم و در مورد همه مسائل باهم صحبت کردیم و مشکلی نداشتیم
مشکلی که وجود داره اختلاف فرهنگیه که خودشون اینو پذیرفتن ولی خونوادش بعد از 4 ماه تلاش این اقا نمیپذیرن که خواستگاری بیان و گفتن اگه منو انتخاب کنه به اونا پشت کرده
من توی خانواده ازادی بزرگ شدم و خودم حق انتخاب دارم و د عین حال خیلی رابطه خوبی با خونوادم دارم ولی خونواده ایشون مذهبی و محجبه هستن و خیلی خواست قلبی فرزند براشون مهم نیست و حرف مردم محور افکارشونه
در نهایت بخاطر مخالفت خانواده این اقا کنار کشید و گفتن ازدواج نکنیم بهتره
هرچند هم خودش داره اذیت میشه از این جدایی و هم من
و اینکه ما بجز این مورد توی همه مسائل شبیه به هم هستیم و اینکه کشش جنسی مطلوبی هم بینمون هست
یعنی کلا باهم مشکلی نداریم و همه تفاوتارو پذیرفتیم
به نظر شما با این شدت از مخالفت خونوادشون اگه رابطه رو ادامه بدیم درسته؟ این مخالفت تا چه حد بعد ازدواج میتونه تاثیر بذاره؟ ایا زمان میتونه حل کنه و من ارتباطم رو ادامه بدم یا اینکه ادامه دادنش تلف کردن وقت هستش؟
میشه راهنماییم کنید لطفا