انتظار میرود افراد بعد از ازدواج، زندگی مشترکشان را به صورت مستقل از خانواده آغاز کنند. اما گاهی وجود وابستگیهای ناسالم در یک یا هر دو زوج باعث میشود آنها نتوانند افکار، احساسات و رفتارهایشان را مستقل از خانوادهشان مدیریت کنند. این موضوع چالشهای مختلفی را برای زندگی مشترک به وجود میآورد و متاسفانه آمارها نشان داده است که افراد زیادی با وابستگی به خانواده خودشان بعد از ازدواج درگیر هستند. درواقع انگار یک بند ناف نامرئی بین فرد و خانوادهاش وجود دارد که در تمام زندگی مشترک او سایه انداخته است. در این مقاله قصد داریم درباره وابستگی به خانواده و راهکارهایی که میتوان آن را مدیریت کرد اطلاعات مفیدی در اختیارتان قرار دهیم.
تعریف وابستگی سالم و ناسالم
انسان از لحظه تولد، براي امنيت و غلبه بر اضطرابها و چالشهای محیط به والدين خود متوسل ميشود. به اين حالت “شمايل دلبستگي” يا همان “وابستگي” میگویند. چرخه وابستگی ميليون بار از لحظه تولد تکرار میشود و به تدريج تبديل به قسمت ارزشمندي از زندگي میشود. اما وابستگی همیشه مفید نیست و میتوان آن را به سالم و ناسالم تقسیم کرد.
در وابستگی سالم ، فرد میتواند هر زمان که نیاز داشت، واضح و روشن از دیگران درخواست کمک کند اگر کمکی به آنها کردند آن را میپذیرند و اگر کمکی نکردند قدرت مدیریت اوضاع درونی و بیرونی خود را از دست نمیدهند. در روابط نزدیک احساس امنیت، اعتماد و آرامش دارند. احساساتشان را صادقانه بیان میکنند و در رابطه برای حفظ طرف مقابل حاضر نیست به هرکاری که به ضرر خودش و شریک عاطفیاش باشد دست بزند. در واقع او برای خودش حد و مرزهای سالم و مشخص دارد. فردی که وابستگی سالم دارد نسبت به خود احساسات خوبی دارد و از رابطه با افرادی که وابستگی ناسالم دارند پرهیز می کند. همچنین میتواند با در نظر گرفتن نظرات دیگران و مشورت صحیح در نهایت تصمیم نهایی خودش را بگیرد.
از طرف دیگر وابستگی ناسالم ریشه در ترس افراد از تنها ماندن و بدون کمک ماندن است که مهمترین عامل شکلگیری آن سبک فرزندپروری دوران کودکی است. افرادی که وابستگی ناسالم دارند، از نظر عاطفی دائم نیازمند محبت دیدن هستند و توجه و تایید دیگران برای آنها اهمیت بالایی دارد. از آنجایی که به شدت از طرد شدن فراری هستند، اغلب در رابطه روی به مطیع بودن میآورند و حتی گاهی ممکن است باج عاطفی دهند تا دیگران را نگه دارند. چنین فردی دائم در تصمیماتش مردد است و تا وقتی تایید افراد مهم زندگیاش را به دست نیاورد نمیتواند آسوده خاطر باشد. در ادامه وابستگی ناسالم به خانواده را با جزئیات بیشتر شرح میدهیم.
وابستگی به خانواده
افرادی که وابستگی شدیدی به خانواده دارند، معمولا در یک خانواده مضطرب تربیت شدهاند و والدین خانه و افراد خانواده را امن و بیرون از خانه را پر از دروغ و حقه و خطر توصیف کردهاند. در واقع خانه برای این افراد پناهگاه است حتی اگر بدانند نظرات افراد خانه درست نیست باز هم قدرت و توان از زیر سلطه خانواده بیرون آمدن را ندارند. این افراد حمایت خانوادهشان را بسیار بزرگتر از آنچه هست برداشت میکنند. اعضای چنین خانوادههایی معمولا کوچکترین و بزرگترین مسائلشان را با یکدیگر در میان میگذارند و بدون تایید هم دچار تردید میشوند. اعتماد به نفس این افراد معمولا پایین است و با هر انتقادی نیز دچار تنش میشوند. این افراد بعد از ازدواج، سایه خانواده همواره روی زندگی مشترکشان حفظ میکنند. حتی گاهی مسائل خصوصی و شخصی همسرشان را با خانواده در میان میگذارند. اما چطور سبک تربیتی باعث وابستگی به خانواده میشود و افراد به چه علت به خانوادهشان وابستگی ناسالم پیدا میکنند؟
- والدین کنترلگر: والدین کنترلگر در دوران کودکی و مجردی فرد، کنترل تمام اوضواع را به دست میگیرند. اجازه نمیدهند فرد به تنهایی با چالشها روبرو شود، سایه آنها روی تمام تصمیمات ریز و درشت فرد پهن است. چنین فردی نیاموخته بدون تایید والدین تصمیمی بگیرد، بنابراین بعد از ازدواج نیز وقتی میخواهند تصمیمی بگیرند، والدین را در جریان میگذارند و آنها نیز میتواندد مانند همیشه روی تصمیمات فرد اثرگذار باشند.
- والدین وابسته: والدینی که خودشان وابسته هستند به سمت سبک تربیتی میروند که کودک را نیز وابسته کنند و کنار خودشان نگه دارند. این والدین معمولا مضطرب هستند، جهان را امن نمیدانند و با گوشزد کردن تهدیدات بیرون از خانه، کودک را به خود وابسته میکنند. کودک نیز در بزرگسالی و بعد از ورود به زندگی زناشویی همچنان چسبنده به خانواده باقی میماند و هنوز آنها و تصمیماتشان را امنترین تصمیم اطراف میدانند.
- والدینی که مسئولیتپذیری را آموزش نمیدهند: برخی والدین هیچگونه مسئولیتی را به کودک واگذار نمیکنند و خودشان تمام وظایف کودک از توشتن مشق و درس خواندنش را گرفته تا مرتب کردن اتاق شخصی او به عهده میگیرند. این والدین تصور میکنند در این دنیا ماموریت دارند که خار به پای کودکشان نرود و کوچکترین ناکامی را به او تحمیل نمیکنند. بنابراین این کودک در بزرگسالی نیز از خانواده انتظار دارد تمام وظایفش را برایش انجام دهند و در نتیجه وابسته به حضور افراطی خانواده میماند.
- والدینی که اعتماد به نفس فرد را میگیرند: در برخی از خانوادهها فرد مدام با تحقیر یا مسخره شدن روبرو میشود. این تحقیر میتواند از سمت والدین یا خواهر و برادر بزرگتر باشد. بنابراین کودک حتی در بزرگسالی تصور میکند کارهایش میتواند احمقانه یا مسخره باشد، بنابراین آنها را قبل از اقدام با خانواده مطرح میکند تا اگر تصمیم اشتباهی گرفت جلوی تحقیر شدن مجدد را بگیرد و مسئولیت تصمیمش را به عهده خانواده بیندازد.
خصوصیات افرادی که بعد از ازدواج به خانوادهشان وابسته هستند
- نگرانی مداوم از ناراحت شدن خانواده: افراد وابسته به خانواده دائم نگران هستند که مبادا با کارها و تصمیماتشان باعث شوند خانوادهشان از آنها دلخور شوند یا طردش کنند. همیشه قبل از هر تصمیمی در زندگی مشترک خانوادهشان را نیز در نظر میگیرند و مواظب هستند خلاف نظر آنها عمل نکنند. اگر همسر این فرد نظری مخالف خانواده او داشته باشد، دچار تنش میشود و نمیداند این تناقض را چطور بین همسر و خانواده خودش برطرف کند. گاهی مجبور میشود دست به پنهانکاری بزند تا هیچ کدام را ناراحت نکند.
- عدم توانایی نه گفتن: افرادی که وابستگی به خانواده دارند، معمولا قدرت نه گفتن ضعیفی نیز دارند. آنها معمولا نمیتوانند خواستههای خودشان را مطرح کنند و از طرفی توقع دارند دیگران درکشان کنند و به اندازه خودشان به او بله بگویند که چنین اتفاقی همیشه مقدور نیست. این افراد معمولا انتظار دارند همسرشان نیز به اندازه خودشان به خانواده او اهمیت دهد و به آنها نه نگوید.
- عدم توانایی در تصمیمگیری: همانطور که توضیح دادیم، این افراد از قدرت تصمیمگیری پایینی برخوردار هستند و معمولا درباره کارها و تصمیماتشان شک دارند. زمانی میتوانند احساساس رضایت کامل از تصمیمشان داشته باشند که همه اطرافیان مهم او، به خصوص خانوادهاش تاییدش کنند.
- حالت دفاعی نسبت به خانواده: از آنجایی که این افراد ناچار هستند دائم با خانواده در ارتباط باشند، هرگونه انتقادی نسبت به خانواده را زنگ هشداری علیه این ارتباط میدانند و شروع به جبههگیری میکنند. حتی گاهی زمانی که میدانند حق با طرف مقابل است دست از این دفاع برنمیدارند و این ممکن است برای همسر او چالشهای متعددی به وجود آورد به خصوص اگر اختلافاتی با خانواده نیز وجود داشته باشد.
- دلتنگی با وجود دیدار: این افراد معمولا دلتنگ خانواده هستند، حتی بعد از دیدارهای وقت و بی وقت ممکن است ناگهان به خاطر دلتنگی برای آنها بغض کنند. در جمعهایی که خانوادهشان حضور ندارند ممکن است احساس غریبی کنند و به طور کلی همیشه خواهان حضور آنها هستند.
- ناگهانی افراطی در راه سلامت خانواده: تعجبی ندارد که افراد وابسته به خانواده مدام برای سلامت اعضای خانواده دلهره داشته باشند و سلامتی آنها را مدام چک کنند. حتی گاهی پیشبینیهای نگرانکننده درباره سلامت آنها میکنند و ترس از دست دادنشان یکی از ترسهای بزرگ آنهاست البته همه افراد ترس از دست دادن والدین را میتوانند داشته باشند، اما این نگرانی در افرادی که وابستگی ناسالم به خانواده دارند بسیار افراطی و گاهی غیر قابل کنترل است.
- مسئولیت بی مورد در قبال خانواده: افرادی که وابستگی ناسالم به خانواده دارند، خودشان را در قبال تمام اتفاقات زندگی آنها مسئول میدانند و تصور میکنند باید مانند یک سوپر من/وُمن همیشه آماده باش باشند تا مثلا مادرشان خواب نماند و مهمانیاش را از دست ندهد یا برادرش تغذیه خوبی داشته باشد. خودشان را درگیر ریز و درشت خانواده میکنند و گاهی برای رسیدگی به زندگی شخصی خودشان وقت کم میآورند.
اگر به خانواده وابسته هستید چه باید بکنید؟
- روی هویت خود کار کنید: هویت آمیخته با خانواده مهمترین مساله افرادی است که وابستگی ناسالم به خانواده دارند. شما باید از این آمیختگی خارج شوید. روی یک برگه تمام علایق و سلایق خود را مستقل از خانواده بنویسید و شروع کنید آنها را انجام دادن، لازم نیست از کارهای بزرگ شروع کنید که همه با خبر شوند. پله پله پیش روید. یادتان باشد تا زمانی که به خودتان و دیگران آسیبی نزنید، مختارید که هر علاقه و تصمیمی دارید عملی کنید. اگر متاهل هستید حتما همسرتان را در جریان بگذارید و بخواهید در این راه به شما کمک کند.
- با ترسهایتان روبرو شوید: ابتدای مقاله یادآور شدیم که وابستگی درواقع ترس از تنها ماندن است. دیگر چه ترسهایی در شما وجود دارد؟ این ترسها را شناسایی کنید. میتوانید از دوستی نزدیک یا همسرتان که شما را به خوبی میشناسند بخواهید در این زمینه به شما کمک کنند. وقتی لیست ترسهایتان آماده شد از سادهترینش شروع کنید برای اینکه با آن روبرو شوید. مثلا اگر سادهترین ترس شما این است که یک روز با مادرتان تلفنی صحبت نکنید، همین فردا شروع کنید و این یک روز را پشت سر بگذارید. البته قبل از آن اطلاع دهید که دچار نگرانی بقیه نشوید. قطعا بعضی از این ترسها نیز قابل روبرو شدن نیستند که درباره آنها با مشاورتان صحبت کنید تا روشهای مقابله ذهنی را به شما آموزش دهد.
- تنهایی را تجربه کنید: اگر وابستگی افراطی به خانواده داشته باشید، معمولا همیشه دور و برتان را شلوغ میکنید، همیشه تلفن دم دستتان است و با خانواده به طرق مختلف صحبت میکنید و رابطه برقرار میکنید. حتما در طول هفته چند ساعاتی را با خود و به دور از تکنولوژی خلوت کنید. برای ساعتهای مشترک با همسرتان بیشتر از زمانی که با خانواده هستید برنامهریزی کنید و فراموش نکنید همسر شما در زندگی مشترک الویت شماست.
- ریشهیابی کنید: روشهای بالا میتواند تا حدودی به صورت خودیاری به شما کمک کند. اما مسائلی مانند وابستگی که پیدایششان ریشه در کودکی دارند، نیازمند ریشهیابی هستند. حتما از یک متخصص در این زمینه کمک بگیرید تا به صورت اصولی روند کاهش وابستگیتان را پیش ببرد.
نتیجهگیری
وابستگی موهبی است که باعث میشود افراد کنار هم باشند و زندگی اجتماعی خود را ادامه دهند. انسان اجتماعی امروزه بدون وابستگی به افراد نمیتواند دنیای عاطفی سالمی را تجربه کند. اما گاهی این وابستگی آنقدر افراطی میشود که بیشتر از فایده برای ما مضر خواهد شد. یکی از این وابستگیهای افراطی وابستگی به خانواده است که سبک فرزندپروی علت اصلی به وجود آمدن آن است. اگر با خواندن این مقاله احساس کردید میتوانید چنین وابستگی داشته باشید نگران نشوید. این موضوع با تمرین و مهارت آموزی قابل مدیریت است و برای این کار میتوانید از مشاورین همیار عشق نیز کمک بگیرید.
پرسش و پاسخ کوتاه