آیا صبحها احساس میکنید انگیزه کافی برای برخواستن ندارید؟ شبها وقتی یادتان میفتد فردا باید سر کار حاضر باشید غمگین میشوید؟ زندگیتان یک ریتم تکراری و بی هیجان شده است؟ احساس موفقیت شغلی ندارید؟ زندگی عاطفیتان در حاشیه قرار گرفته است و نمیدانید چطور مدیریتش کنید؟ در یک کلام باتری تان خالی شده است؟! این شرایط شبیه به خستگی عاطفی است که در این مقاله قصد داریم آن را به شما معرفی کنیم و راهکارهایی ارائه دهیم که بتوانید این مشکل را حل کنید.
خستگی عاطفی چیست؟
خستگی عاطفی حالتی است که فرد به علت مشکلات و استرس زندگی شخصی، روزمره و شغلی احساس ناتوانی و کمبود انرژی میکند. فرد احساس میکند به یک استراحت طولانی نیاز دارد ولی وقتی برای آن ندارد، در واقع حالتی شبیه به تخلیه انرژی است. مانند یک گوشی که در حال تمام شدن شارژ است! احساس “گیر افتادن” و “گرفتار شدن” یکی از مهمترین احساسهایی است که این افراد تجربه میکنند، در واقع حس میکنند نه راه پس دارند نه راه پیش.
علائم خستگی عاطفی
- عدم وجود انگیزه: شاید تصور کنید وقتی از انگیزه صحبت میکنیم منظورمان انگیزههای قوی مثل عوض کردن شغل، تصمیم به ازدواج، انتخاب رشته و … است! اما فردی که دچار خستگی عاطفی است حتی در انگیزه رفتن به یک مهمانی ساده هم مشکل دارد، تقریبا هر اقدام کوچکی برای او حتی بلند شدن و غذا داغ کردن برایش سخت است و نیاز به انگیزه دارد!
- مشکلات خواب: این افراد ممکن است با کم خوابی، پر خوابی یا خواب بی کیفیت دست و پنجه نرم کنند. فرقی ندارد کم خوابیده باشند یا زیاد، در هر صورت هر زمان از خواب بیدار میشوند حس میکنند هنوز خستگیشان به طور کامل برطرف نشده است و سرحال نیستند.
- خستگیهای جسمی: افراد دچار خستگی عاطفی معمولا احساس کوفتگی جسمی دارند، حس میکنند ماساژ یا یک دوش آب گرم نیاز دارند تا خستگی را از تنشان بیرون کنند اما برای آن هم وقت و انگیزهای ندارند. حتی بعد از استراحتهای طولانی هم همچنان احساس خستگی جسمی دارند.
- حافظه کم و حواس پرت: این افراد تمرکز چندانی روی کارهایشان ندارند، حواسشان به راحتی پرت میشود و غرق افکار و رویاهایشان میشوند، برای به یاد آوردن گاهی به تلاش نیاز دارند و کارهایشان را به دلیل حواس پرتی و تمرکز پایین معمولا سطحی انجام میشود.
- بی علاقگی به امور مختلف: سینما، غذای خوب، سفر کوتاه، مهمانی و … هیچ کدام آنقدرها برای فردی که خستگی عاطفی دارد جذاب نیست، قبل از انجام این امور امید ندارند که به آنها خوش بگذرد و در حین انجام آن هم دائم همه چیز را کسل کننده و ملال آور میبینند.
- تحریک پذیری: این افراد تاب آوری گذشته را ندارند و ممکن است با هر چیز کوچکی از کوره در بروند و عکسالعملهای افراطی نشان دهند. سعی میکنند تا جای ممکن از تنش دور بمانند و حوثله باز کردن مسائل کوچ ک بزرگ و حل کردن آن را ندارند و از این تحریک پذیری خودشان میترسند.
- تغییر در اشتها: اشتهای این افراد ممکن است کم یا زیاد شود، در هر صورت لذت چنانی از غذا نمیبرند، معمولا در خانمها پرخوری همراه با احساس گناه نیز هست. و در حالت کلی ممکن است حتی غذاهای مورد علاقه قبلی شان چندان موشد علاقهشان نباشد.
- مشکلات مربوط به شغل: خستگی عاطفی در اصل در ارتباط با فرسودگی شغلی مطرح شد و بعدها به زندگی شخصی و عاطفی نیز تعمیم پیدا کرد، این افراد معمولا تحت فشار و فرسودگی کاری بالایی هستند. لزوما کار سنگینی ندارند اما از لحاظ روحی منطبق با کارشان نیستند، ممکن است با مدیر یا همکراان مساله داشته باشند، ممکن است از حقوقشان ناراضی باشند یا حتی از کل کاری که انجام میدهند، اما به هر حال حال خوشی در محیط کار ندارند. مرخصی بیشتری میگیرند، دیرتر سر کار حاضر میشوند، حواسشان حین انجام کار پرت است و در حالت کلی بازدهی روزهای اول را ندارند.
چرا دچار خستگی عاطفی میشویم؟
استرس مزمن و درگیری زیاد با هر موضوعی میتواند منجر به خستگی عاطفی شود و این مساله فقط به رابطه عاطفی محدود نمیشود و دلیلش در هر فرد ممکن است متفاوت باشد. در ادامه مقاله برخی از دلایلی که منجر به خستگی عاطفی میشود را بررسی میکنیم،
شغل نامناسب
یکی از مهمترین علتهای ایجاد خستگی عاطفی، شغلی است که به فرد استرس میدهد یا آنقدر خستگی بالایی در آن است که فرد دیگر قادر به مدیریت سایر امور زندگیاش نیست. ممکن است مشکلات ساده با مدیر یا سایر همکاران حل نشده باقی بماند و در فرد ایجاد تنش و فشار کند همچنین شغل نامرتبط و سطح پایین به شدت روی این قضیه اثر میگذارد و قطعا شغل با درآمد کمتر از انتظار فرد هم قدرت بسیار بالایی در ایجاد چنین حسی دارد. همچنین طولانی بودن ساعت کار، چالش برای داشتن مرخصی، عدم پرداخت به موقع دستمزد و حقوق، نداشتن تعطیلی، تکراری بودن فضای کار و … میتواند در ایجاد خستگی عاطفی نقش داشته باشد.
رابطه عاطفی نامناسب یا بلاتکلیف
قدرت رابطه عاطفی در درگیر کردن هیجانات مثبت و منفی در انسان بر کسی پوشیده نیست. رابطهای که فرد آزار میبیند ولی نمیتواند به هر دلیلی، وابستگی یا مصلحت، طلاق بگیرد یا جدا شود به شدن در فرد احساس ناتوانی ایجاد میکند و چالشهای ناشی از آن نیز به تدریج موجب بروز مشکلات مزمن در فرد و در نهایت خستگی عاطفی میشود. همچنین روابط بلاتکلیفی که فرد قدرت تمام کردنش را ندارد و در عین حال درگیر ترس از دست دادن است قدرت بالایی در ایجاد خستگی عاطفی دارد و کل زندگی فرد را درگیر میکند.
ایثارگری بیش از اندازه
برخی افراد به خصوص افرادی که گرفتار طرحواره ایثارگری هستند، به طور کلی خودشان، نیازهایشان، تمایلاتشان و خواستههایشان را کنار گذاشتند و زندگیشان را صرف دیگران میکنند. این فرد همان فردی است که کل مشکلات خانواده پدری، خواهر و برادرها را به دوش میکشد، آسایش خودش را از بین میبرد تا آسایش فرزندش به طور کامل تامین باشد، مشکلات خانه را تک نفره پیش میبرد و از همسرش کمک نمیخواهد اما همیشه از همه گله دارد. این فرد تصور میکند تنهاترین آدم روی زمین است و هیچ کس به فکرش نیست! از طرفی آنقدر وقت و انرژی برای دیگران گذاشته است که خودش هم انرژی برای رسیدگی به امور شخصی اش ندارد! بنابراین تعجبی ندارد این فرد دارای خستگی عاطفی باشد!
وجود بیماریهای مزمن در خود یا نزدیکان
همه ما ممکن است گاهی بیمار شویم، گاهی تصادف کنیم، گاهی بستری شویم و … چنین روزهایی را به یاد بیاورید، نهایتا 10 روز در بستر بیماری بودید، چقدر آن روز 10 روز به شما سخت گذشت؟ تصور کنید یک فرد کل زندگیاش در چنین سختی باشد! بیماری مزمن و لاعلاج یکی از مهمترین دلایل خستگی عاطفی است، مراقبت از یک بیمار دارای بیماری مزمن هم همین اندازه میتواند ناتوان کننده باشد. البته این بدان معنا نیست که هر فردی دارای بیماری مزمن در خودش و دیگران دارای خستگی عاطفی است، این موضوع به شرایط خود فرد، حمایت دیگران از او، زندگی شخصیاش و خلق و خویش هم بستگی دارد.درضمن این بیماری مزمن میتواند جسمانی یا روانی مانند افسردگی، فوبی، وسواس و … باشد.
رسیدگی به امور فرزندان بدون کمک
ما امروزه در دنیایی نیستیم که تربیت و امور فرزندان تنها به عهده مادر خانه باشد، اکثر مادران شاغل هستند و به اندازه پدر بیرون از خانه در حال کار و فعالیت هستند. حتی مادران خانه دار هم دغدغه هایشان با گذشته فرق کرده است و نمیتوانند مانند گذشته تمام 24 ساعت را در خانه بمانند و به امور فرزندان برسند و برای خودشان و زندگی شخصی شان برنامه دارند! در چنین شرایطی وقتی تمام امور فرزندان بر عهده مادر باشد و پدر کوچکترین کمکی به او نکند به تدریج مادر دچار هستگی عاطفی میشود، از طرفی وقتی مادر دچار خستگی عاطفی شود، رابطه زناشویی دچار خلل جدی میشود و همین میتواند پدر خانواده را نیز به سمت خستگی عاطفی سوق دهد!
مشکلات مالی
این که هرکس به چه مقدار پول نیاز دارد تا به خواستهها و رویاهایش برسد فرد به فرد متفاوت است! ممکن است فردی با مقدار مشخصی پول حالش خوب باشد و فرد دیگری با چند برابر آن حال خوشی نداشته باشد! اما به طور کلی افرادی که درگیر مشلات مالی هستند (هرکس به میزان خودش)، و دائم در تلاش برای برطرف کردن آن هستند ممکن است دچار خستگی عاطفی شود، چه برسد به اینکه این مشکلات مالی آنقدر شدید باشد که فرد نتواند رفاه اولیه خودش و خانواده را تامین کند. داشتن رفاه اولیه جزء اصول اساسی داشتن سلامت روان و بهزیستی روانشناختی و کیفیت زندگی نرمال است و نداشتنش قطعا فرد را با چالشهای جدی همراه میکند.
کمالگرایی
کمال گراها راضی بشو نیستند! فردی که دائم در حال تلاش است که رضایت خود را کسب کند و نمیتواند، دائم در حال تنش است که چرا امور تحت مدیریت و کنترلش نیست، استرس و اضطراب دارند تا به برنامههایشان برسند و … به تدریج درگیر چرخهای میشوند شبیه به کسی که هرچه میدود نمیرسد! این دویدن و نرسیدن خستگی عاطفی جدی به همراه دارد.
سبک زندگی ناکارآمد و بی هدف
به مشکلاتی که در بالا اشاره کردیم توجه کنید، هر کدام از آن مشکلات به تنهایی میتواند باعث ایجاد خستگی عاطفی شود، اما با وجود سبک زندگی درست و اصولی حتی با آن مشکلات میتوانید کیفیت زندگی روانی معقولی داشته باشد! این یعنی سبک زندگی هم میتواند راه نجات شما از مسائل و مشکلات مختلف باشد هم میتواند خودش عامل اصلی مشکلاتتان باشد. بی هدفی، خورد و خوراک ناسالم، استفاده از مواد مخدر و مشروب، خواب ناکافی، دوستانی سمی، زندگی باری به هر جهت، نرسیدن به سلامت جسمانی و … چنان قدرت تخریبی دارد که نه تنها خستگی عاطفی بلکه چندین مشکل روحی و جسمی دیگر را نیز برای شما به همراه دارد!
چه باید کرد
تغییر جدی سبک و سیاق زندگی
همانطور که در تیتر قبل اشاره کردیم، سبک زندگی مهمترین عاملی است که شما را از خستگی عاطفی خارج میکند. اگر وقتی برای خودتان ندارید، فقط درگیر کار هستید، هیچ تفریحی ندارید، در یک رابطه سمی هستید، گرفتار زندگی روزمره هستید، هیچ هیجانی در زندگی ندارید و مهم تر از همه بدون هدف شب را صبح و صبح را شب می کنید، هیچ کس هیچ کاری نمی تواند برای شما بکند! زندگی شما باید به 3 بخش تقسیم شود! 8 ساعت کار، 8 ساعت خواب و 8 ساعت زندگی شخصی و تفریح! با توجه به شرایط اقتصادی و کاری که در جامعه می بینیم، ممکن است گاهی افراد بیش از 8 ساعت کار کنند، این موضوع به خصوص در شهرهای بزرگ و وجود ترافیک و … قابل درک است اکا اگر کمتر از 4 ساعت در روز برای خودتان و زندگی شخصی تان وقت دارید باید فکر چاره باشید!
خارج شدن از روابط سمی!
بدون تعارف تمام روابط سمی خود را کنار بگذارید، میدانیم که وابستگی شما خود عامل وجود چنین روابطی است و بیرون آمدن از آن به سادگی جملات ما نیست پس ریشه وابستگی تان را کشف و برطرف کنید! افرادی نیز هستند که امکان خارج شدن از روابط سمی را بنابر مصلحتهای مختلف ندارند، مانند افرادی که به خاطر فرزندشان در زندگی ماندهاند یا دلایل موجه دیگری مانند این. در این شرایط باید بتوانید علاوه بر بالا بردن تاب آوری خود برنامهها و اه داف شخصی خودتان را داشته باشید و اجازه ندهید رابطه عاطفی معیوبتان تمام جنبههای زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد.
برطرف کردن ریشههای روانی
همانطور که در ابتدای مقاله گفتیم چند دلیل مهم موجب خستگی عاطفی میشود، دلایلی مثل داشتن اختلالاتی مثل کمالگرایی، داشتن طرحوارههای مختلف، افسردگی، وسواس و … این اختلالات مانند یک پیچک سمی دور شما میپیچند و اجازه نمیدهند دستتان برای زندگی عادی باز باشد! اگر درگیر چنین مشکلاتی هستید آنها را جدی بگیرید و برطرف کنید.
کمک بگیرید
اگر در معرض استرس هستید، اضطراب دارید، شغلتان آزارتان میدهد و … کمک بگیرید! شاید لازم باشد برخی مسئولیتهایتان را به دیگران بسپارید از همسرتان یا یک دوست یا والدین و حتی فرزندانتان کمک بگیرید! اگر شغلتان برای شما مناسب نیست، با وجود تمام مشکلات اقتصادی و آشفته بازار کار، باز هم سعی خودتان را بکنید که کار دیگری پیدا کنید. نگذارید همه چیز روی سرتان بریزد و احساس ناتوانی کنید. همین امروز برنامه بچینید تا همه چیز را تحت کنترل درآورید.
پرسش و پاسخ کوتاه