سلام دختری28ساله ام.یکساله با پسری واردرابطه ام ورابطمون کاملا جدی شده و قصد ازدواج داریم.
من رازی درگذشته ام دارم که هنوز نگفتم بهش.من وقتی متولد شدم به علت بیماری مادرم من رو به خالم دادن.خالم برام شناسنامه گرفت و من فامیلی متفاوتی با خواهربرادرام دارم. گفتن این موضوع خیلی برام سخته درواقع قدرتش روندارم نمیدونم باید چیکار کنم😔
من چطور این موضوع رو بیان کنم براش دوسش دارم و نمیخام از دستش بدم😔

سلام من خودارضایی میکردم و مشکلم اینه که آیا در آینده نیازه به همسرم بگم؟

سلام، وقت بخیر.. من دختری ۲۴ ساله هستم، در سن ۱۸ یا ۱۹ سالگی رابطه جنسی داشتم، یه جورایی انگار نمیدونستم بده. پرده بکارتم رو از دست ندادم و توبه کردم و تا الآن نه رابطه ی جنسی و نه حتی دوستی با جنس مخالف داشتم.. خواستگار زیاد دارم و همه مذهبی هستن چون خانواده ی من هم مذهبی ان.. الآن یک خواستگاری دارم که صحبت کردیم و گفتن براشون خیلی مهمه همسرشون دروغ نگه و قبول نمیکنن اگر در گذشته ی همسرشون چیزی بوده باشه چون آدمی که پاکه در حقش اجحاف میشه. من چیزی در مورد گذشتم نگفتم. مشکل جسمانی هم برام پیش نیومده، میخوام بدونم الآن چیکار کنم؟ جلسات خواستگاری رو ادامه بدیم یا خیر؟ چون بالاخره تمام آقایون براشون مهمه و با این موضوع کنار نمیان… یا نگم و باهاشون ازدواج کنم؟؟

سلام..من ۲۷سالمه ..چند ماهی هست که با پسرخالم نامزد کردم…قبلا ازدواج کرده بودم اون فرد رو خیلی دوست داشتم و هنوزم به فکرش هستم..نامزدم میدونه و همیشه ازم سوال میکنه هنوز به فکر اون فرد هسم یا نه..منم فقط با سکوت می کنم یا نه اینطور نیس جوابشو میدم..
ولی احساس میکنم خیلی ناراحته..پسرخالم قبل ازدواج اولم خواستگارم بود ولی ردش کردم..و این بحثو میگه قبلا دوسش نداشتم..موندم چطوری از این فکرا دورش کنم دوس داشتم

سلام..

من و اقایی تو 3 ماه اول، رابطه ی فوق العاده ای داشتیم و در مورد اینده خیلی صحبت ها کردیم.. اما بعد از یک سوال زندگیمون عوض شد…. ایشون پرسید که قبلا با کسی رابطه داشتم یا نه… از اونجایی که من صداقت رو لازمه ی رابطه میدونستم،. حقیقت رو گفتم..اما الان بخاطر اینکه حقیقت رو گفتم کلا نظرش راجع به باهم بودن عوض شده و میگه نمیتونه فراموش که…
من از اشتباهات گذشته پشیمونم و درسهای بزرگی گرفتم.. الان هرکاری میکنم نمیتونم به این اقا ثابت کنم که از گذشته پشیمونم ولازم به ذکره که ادم پایبندی هستم و کوچکترین خطایی که مبنی بر خیانت باشه رو تو رابطه با این اقا نداشتم.
ما 8 ماهه که با هم در رابطه هستیم.. من 28 سال و ایشون 33 سالشون هست.
به نظرتون راه چاره چیه…الان میشه کاری کرد برای این رابطه؟ میشه کاری کرد که اثر و اهمیت گذشته تو ذهن ایشون کمرنگ تر بشه؟

سلام. خسته نباشید. من در مجردی رابطه جنسی با دوست دخترم داشتم و الان تصمیم به ازدواج سنتی دارم. ترس ازین دارم که طرفم از گذشته سوال بپرسه و یا اینکه ایا رابطه جنسی داشته ام یا نه؟ نمیخوام در جلسه اول دروغی گفته باشم. لطفا راهنماییم کنید. با تشکر از شما

سلام وقتتون بخیر بنده در شرایط ازدواج قرارگرفتم و قرار است خیلی رسمی تشریف بیارن من آقاپسر رو ندیدم و نمیشناسم معرفی آشنایان بوده چیزی که سخت من رو درگیر کرده گذشته من هست که گذشته خوبی نبوده و دوست ندارم چیزی راجبش طرفم بدونه چون تاحالا پیش اومده برام که یاگفتم ب طرفم کنار نیامده یا فقط بهش گفتم نمیخوام ازگذشتم بگم و نپرسید و بدتر حساس شده
برای همین نمیخوام کلا بگم و بگم چیزی نبوده نمیدونم چی بگم خیلی من رو درگیر کرده و استرس زیاد راجبش دارم
گذشته برای من مهم نیست و جز تجربه و اگاهی اثر منفی الان تورندگیم نداره
گذشته طرفمم برام مهم نیست برام مهمه ک از زمان تعهد نسبت به هم کامل باشیم ممنون میشم دراین مورد اگاهم کنید

سلام ،همکلاسی دانشگاهم خواستگار من هست و تقریبا نامزدیم و
مشکلم اینه که من قبلا با آقای همکلاسی مشترکمون که به ایشون علاقه داشتم متاسفانه چت های سکسی کردم.
این دونفر رابطه خاصی با هم ندارن اما در صفحه مجازی همدیگه رو فالو دارن و شماره همدیگه رو دارن.
من نمیدونم این موضوع رو بهش بگم یانه، می ترسم بعد ازدواج اون آقا چیزی به همسرم بگه و این خیلی بد بشه برام و اعتمادشو از دست بده.
ضمنا نامزدم خیلی معتقده من آدم صادقی هستم و دختر نجیب و خوبی ام، الانم واقعا پشیمونم چیکار کنم ؟

با سلام و احترام.
من الان نامزد دارم. هر دو در گذشته تجربیاتی داشتیم. او صادقانه گذشته خود را تعریف کرد. و من پذیرفتم. اما اوایل من نتوانستم خود را ب خاطر گذشته ببخشم و بخش هایی رو نگفتم و با کلیات گذشتم. اصرار داشتند ک من حقیقت را نگفتم و متاسفانه انکار کردم. اصرار ایشان ادامه داشت تا وقتی ک بازگو کردم و بسیار برایشان سخت بود. و در موردی دیگر هم برای ناراحت نشدن ایشان حقیقتی جزئی را پنهان کردم با اینکه چیز مهمی نبود اما بعد پرسیدنشان ب دروغ گفتم ک حقیقتی نبوده و باز هم اصرار کردند و خودم گفتم بوده و حقیقت را گفتم. اما باز هم دلیلی بر بی اعتمادی شد. حال ایشون دیگ ب من اعتمادی ندارند و همیشه منو دروغگو میدونند. با اینکه همدیگر را دوست داریم اما حالمون خوب نمیشه چون با کوچکترین چیزی بازم ناراحتی و دعوا پیش میاد ک ب خاطر بی اعتمادیه با اینکه دیگ تکرار نشد هیچ وقت. من چطور میتونم اعتماد ایشون و ذهنیتی ک ازم دارنو درست کنم؟

یه سوال داشتم من حدود ۷ ماه نامزد کردم تا حدودی نامزدم از رابطه ها و جریان های گذشتم خبر داره اما خب یه سری چیزا هستن که بهش نگفتم و منو خیلی اذیت میکنه هم بخواطر گناهای اون کارم عذاب وجدان دارم و هم بتواطر اینکه به نامزدم چیزی نگفتم راجبه اینا به نظر شما این درست همچیو به نامزدم بگم؟
البته اگر بگم شاید خیلی خیلی ناراحت بشه و باعث یه سری جدایی ها بشه

سلام. چند سال پیش به مدت کوتاه با کسی دوست و رابطه داشتم، چند ماه پیش با شخصی آشنا شدم که دوست اون آقای در زمان قدیم هستند، در مورد رابطه قبلی من با دوستشون پرسیدند من یکمدت انکار کردم ولی بعدا دست و پا شکسته تعریف کردم، اما چون قصد ازدواج با من داره میخواد که تمام و کامل تعریف کنم و به این موضوع حساس هست، لطفا راهنماییم کنید