دعای بستن زبان مخالفان ازدواج (دعای زبانبند مخالفت خانواده دختر یا پسر)
عشق بیماری است که تنها علاجش رسیدن به محبوب است. گاهی می شود عاشق شد و بدون دردسر به وصال محبوب رسید. اما گاهی هم می شود که شانس با شما یار نباشد و سرنوشت مانع تراشی کند. بعضی وقت ها مشکلات پیچیده ای سر راه وصال به معشوق سبز می شود. مثلا اینکه پدر شخص محبوبتان شما را دوست ندارد. یا مادر خودتان با انتخاب شما موافق نیست. مخالفت خانواده با ازدواج، مسئله ای نیست که بتوان آن را نادیده گرفت چرا که کسب رضایت آن ها ضروری است و چه بسا این مخالفت باعث به هم خوردن وصلت و ازدواج شود. در این مواقع افراد معمولا هر راهی که به فکرشان برسد را امتحان می کنند. حتی روش هایی که شاید چندان درست به نظر نرسد. یکی از این روش ها استفاده از دعای زبانبند خانواده یا انواع دعای بستن زبان مخالفان ازدواج است.
ذکر و دعای قوی و فوری زبانبند خانواده
در دین ما توسل به دعا در مواقع سختی امری است که به آن توصیه می شود. ذکر و دعا به انسان آرامش می دهد و اعتقادی که در استفاده از دعاها وجود دارد، پشتوانه خوبی برای مواجهه با مشکلات است. در واقع شما می توانید از دعاها برای توسل و آرامش قلبی استفاده کنید.
با ذکر و مناجات میتوانید آرامشتان را به دست بیاورید و قدرت رویارویی با اتفاقات را داشته باشید. به یاد داشته باشید فردی که با ایمان، توکل و خلوص نیت برای امر پسندیده ای مانند ازدواج قدم بردارد، خداوند نیز همراه و یاور او خواهد بود. ایمان به حکمت خداوند، کمک می کند تا در سختی ها و چالش ها، بیشتر صبر داشته باشید و بتوانید با آرامش بیشتری تصمیم بگیرید.
اما لازم است ذکر شود در دین اسلام دعایی به عنوان دعای زبانبند وجود ندارد و اذکاری که توسط برخی افراد مانند فالگیرها و رمال ها به عنوان حرز و دعای زبانبند ارائه میکنند، تنها بهانه ای برای سودجویی است.
همچنین نوشتن دعا یا تمیمه جایز نیست. تمیمه به این مفهوم است که شما دعایی را با خودتان همراه داشته باشید یا برای کسی بنویسید یا از مهره یا گردن آویز یا هر چیز دیگری برای دفع بلا استفاده کنید. تمیمه از زمان اعراب جاهلی مرسوم بوده است و از آن برای حفظ اولادشان یا دور کردن چشم زخم استفاده می کردند. این روش هنوز هم توسط عده زیادی استفاده می شود. افرادی هستند که هنوز به دعانویس ها مراجعه می کنند و مثلا دعای زبانبند خوانده می گیرند یا برای راضی کردن خانواده دختر به ازدواج یا راضی کردن خانواده پسر به ازدواج بسته های دعای مخصوص می گیرند.
درصورتیکه پیامبر حتی نوشتن آیت الکرسی و حمل آن را هم جایز نمی دانستند. ایشان فرموده اند: “مَنْ تَعَلَّقَ تَمِیمَهً فَلَا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ، وَمَنْ تَعَلَّقَ وَدَعَهً فَلَا وَدَعَ اللَّهُ لَهُ”. یعنی “هر کسی تعویذی بر خود آویزان کند خداوند مراد او را بر نیاورد “.
مراجع تقلید نیز استفاده از تمیمه را حرام می دانند. آن ها معتقدند که چهارچوب کار دعانویس ها تقوا و شرایط شرعی نیست.
از طرفی برای گره گشایی در کار ازدواج و آسان تر شدن مسیر برای کسب رضایت خانواده مخالف، دعاهای قرآنی و ذکرهای مجربی ذکر شده ،که بحث آن از دعانویسی و تمیمه جدا است. این دعاها از احادیث و روایات استخراج شده اند و معمولا توسط خود ائمه مورد استفاده قرار می گرفته اند. برخی از این دعاهای مجرب برای رسیدن به حاجت ازدواج، آسان شدن مسیر جلب رضایت مخالفان و باز شدن بخت عبارتند از:
دعای رسیدن به خواسته های قلبی
این ذکر از دعاهای محبوب امام جواد می باشد. آن را ۱۴ مرتبه در ۹ روز بخوانید. این دعا بری رسیدن به خواسته های قلبی و به خصوص مواردی مانند ازدواج و فروش منزل موثر است. آیات ۱۳۱و ۱۳۲ سوره طه:
“وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۳۱﴾ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲﴾ “
دعای حاجت روا شدن
دعای توسل به پنج تن که برای حاجت روا شدن فوری و در کمترین زمان موثر است:
“اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ وَلِیِّکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍ إِلَّا جُدْتَ بِهِ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى مَنْ وَسِعَکَ وَ وَسَّعْتَ
عَلَیَّ رِزْقَکَ وَ أَغْنَیْتَنِی عَمَّنْ سِوَاکَ وَ جَعَلْتَ حَاجَتِی إِلَیْکَ وَ قَضَاهَا عَلَیْکَ إِنَّکَ لِمَا تَشَاءُ قَدِیرٌ “
همچنین قرائت سوره فتح، برای رسیدن به حاجت قلبی بسیار توصیه شده است:
” انَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا ﴿۱﴾ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا ﴿۲﴾
وَیَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿۳﴾ هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۴﴾”
راهکار راضی کردن خانواده ها برای ازدواج
اما حال که دعای زبانبند راهکار مناسبی برای راضی کردن خانواده و مخالفان ازدواج نیست، چطور میتوان در کنار توکل به خداوند و یاری جویی از او برای آسان شدن مسیر ازدواج و کسب رضایت دیگران اقدام کرد؟
در پیش گرفتن توصیه های زیر به شما کمک میکند بتوانید رضایت والدین و افراد مخالف با ازدواج را جلب کنید:
ثابت کنید شرایط مناسب برای ازدواج را دارید
زمانی که به طور رسمی اعلام میکنید قصد ازدواج با شخص خاصی را دارید، از جمله اولین صحبت هایی که عنوان خواهد شد این است که آیا شما و طرف مقابلتان آمادگی و شرایط لازم برای ازدواج را دارید یا خیر. وقتی خانوادتان از شما این سوال را بپرسند، چه جوابی برایشان دارید؟ پس در این مورد خوب فکر کنید و برنامه ای داشته باشید تا بتوانید از خودتان دفاع کنید. مثلا اگر پسری هستید که خانه و ماشین و پس انداز ندراید، حداقل یک بخشی از هزینه رهن خانه و یک پس انداز جزئی دیگر را تهیه کنید.
به علاوه از شرایط دیگر سن شما و آمادگی روحی و عقلانیتان برای ازدواج است. فکر می کنید این آمادگی را دارید؟ خانواده از شما چه برداشتی دارند؟ اگر تاکنون رفتار درستی نداشته اید و نتوانسته اید اعتماد خانواده را جلب کنید بهتر است سعی کنید حداقل مدتی قبل از عنوان کردن موضوع، رفتارتان را تغییر دهید و به خانوادتان نشان دهید که عوض شده اید.
خواسته تان را به درستی بیان کنید
قبل از هر اقدامی خودتان را برای اتفاقات احتمالی آماده کنید. مثلا اگر حس می کنید فرد مورد نظر مطابق سلیقه پدرتان نیست، سعی کنید این مطلب را طوری عنوان کنید که تا جایی که ممکن است از تنش ها و حساسیت های او کم کند. برای عنوان کردن این موضوع مجبور نیستید تنها اقدام کنید. می توانید از بزرگ ترها به خصوص خواهر و برادر بزرگترتان کمک بگیرید.
سعی کنید از همان ابتدا درست و اصولی رفتار کنید. خواسته تان را خیلی منطقی و با ادبیات محترمانه و درست مطرح کنید. رعایت احترام و ادب در این شرایط نقش تعیین کننده ای برای جلب رضایت والدین دارد. پس سعی کنید تا جایی که می شود، محترمانه رفتار کنید. به خانواده نشان دهید نظر و رضایت آن ها برای شما بسیار مهم است و از هیچ تلاشی برای جلب نظر آن ها فروگذاری نکنید.
فرد موردنظرتان را به درستی معرفی کنید
شما به دلایل متعددی ممکن است این فرد را برای ازدواج انتخاب کرده باشید، اما اینکه برای مجاب کردن خانواده و والدین چطور این فرد را معرفی کنید بحث متفاوتی است. گرچه دلایل احساسی و عاطفی نقش بزرگی برای تصمیم گیری در ازدواج دارند ، اما برای معرفی فرد مورد علاقه تان سعی کنید بر جنبه های عقلانی این تصمیم بیشتر تاکید کنید. برای مثال از نجابت ، سازگاری و استقلال دختر مورد علاقه تان تعریف کنید، نه صرفا زیبایی و مهربان بودن او.
والدینتان را تشویق کنید که با معشوقتان ملاقات کنند
وقتی با مخالفت و جبهه گیری آن ها رو به رو می شوید، از والدین تان بخواهید فرد مورد نظر را حداقل یکبار حضوری ملاقات کنند. در صورتی که واکنش آن ها عاطفی و بدون شناخت فرد مورد نظر باشد، این دیدار می تواند کمک خوبی باشد تا والدین تان ذهنیت جدیدی از طرف مقابل پیدا کنند.
حرف منطقی والدین تان را قبول کنید
ممکن است آن ها دلیل منطقی برای مخالفتشان داشته باشند. سعی کنید به جای احساسی یا عصبی شدن، در درجه اول آن ها را درک کنید،. سپس سعی کنید توجه شان را به ابعاد مثبت فرد مورد نظرتان جلب کنید و نگرانی هایشان را برطرف نمایید.
عجله نکنید و صبور باشید
فاکتور صبر، مهم ترین فاکتور برای حل مشکل مخالفت خانواده ها با ازدواج است. باید به پدر مادرتان زمان بدهید تا با انتخاب شما رو به رو شوند و مطمئن شوند که تا چه اندازه تصمیم منطقی گرفته اید. سعی کنید تا جای ممکن از واکنش های تند و احساسی اجتناب کنید. و به جای آن بگذارید زمان مسائل را حل کند یا از شدت آن ها کم کند. حتی گاهی چند روز صبر کردن هم می تواند به کل وضعیت را تغییر دهید.
از واسطه ها کمک بگیرید
اگر در خانواده یا دوستان فرد مورد اعتمادی را میشناسید که نظر و عقیده او مورد تایید دیگران است و نفوذ زیادی روی فرد مخالف دارد، با او در این مورد صحبت کنید. از واسطه مورد اعتماد بخواهید که به شما برای جلب رضایت فرد مخالف کمک کند. مثلا اگر مادرتان با شما موافق است اما پدرتان نظر مساعدی ندارد، از مادرتان بخواهید که برای راضی کردن پدرتان کاری کند. شما همچنین میتوانید از یک مشاور مجرب برای اینکار کمک بگیرید.
در صورتی که با مخالفت خانواده برای ازدوج مواجه شده اید و به فکر کارهایی مثل گرفتن دعا برای راضی شدن خانواده با ازدواج یا دعا برای ازدوج سریع با معشوق یا دعا برای راضی شدن خانواده افتاده اید بهتر است بدانید که این کار جایز نیست و حتی حرام است. بهتر است به جای پناه بردن به خرافات و دامن زدن به آن ها به دنبال راه های اصولی راضی کردن خانواده ها برای ازدواج باشید.
برای کسب رضایت خانواده و مخالفان ازدواج، ابتدا لازم است ثابت کنید شرایط مناسب برای ازدواج را دارید، خواسته تان را به درستی بیان کنید، والدینتان را تشویق کنید که با معشوقتان ملاقات کنند تا واقع بینانه تر در این مورد تصمیم بگیرند. حرف منطقی والدین تان را قبول کنید و نگرانی هایشان را درک کنید. نهایتا برای راضی کردن فرد مخالف عجله نکنید، صبور باشید و از واسطه بانفوذ و مورد اعتماد کمک بگیرید.
آموزش رایگان در اینستاگرام
اگر میخواهید دانش و مهارت خود را در زمینه روابط عاطفی و ازدواج بالا ببرید حتما پیج ایستاگرام رادیو عشق را دنبا ل کنید.
عضویت در خبرنامه رادیو عشق
سلام خسته نباشید
من و یک پسری یکسال و نیم باهم بودیم خیلیم همدیگرو دوست داریم ولی الان به خاطر مخالفت خانواده اش مجبور به جدایی شدیم ولی حال هردومون بده و وقتی کنار همیم واقعا دوتامون حالمون خوبه و آرومیم ولی چون مامانش گفته نه گفت ک تمومش کنیم که تو بیشتر از این ضربه نخوری اون خودشم نمیخاد و از وقتی که رفته با خانوادش خیلی حرف نزده و بیشتر تو خودش بوده و بیشتر تو اتاقش و عکس منو میبینه و باهاش حرف میزنه از بس گریه کرده چشماش ضعیف شده منم دست کمی از تون ندارم همش به فکرشم و یاد خاطره هامون من میخام اون باشه ولی دیگه نمیدونم چیکار کنم…
ممنون میشم راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی
پس از مخالفت خانواده ها دو راه وجود دارد.
۱-پذیرش موضوع و فراموشی
۲-تلاش برای جلب موافقت
اگه واقعا رابطتون مشکلی نداره و فقط مخالفت مادر ایشان هست و دلیل متطقی هم وجود ندارد بهتر هست با منطق، سعی در راضی کردن خانواده کنتد
صحبت با کسی که برروی مادرشون تاثیر گذار هست هم میتواند کمک کند
روزتون بخیر و شادی . مدتی با کسی دوستم که خداروشکر ما باهم خوبیم مثل همه دعوا های ریزی هم داریم ولی همیشه حلشون می کنیم خیلی بیشتر باهم خوش می گذرونیم .. ایشون درآمدشان هم مناسب هست فقط از نظر شرایط مالی دو خانواده ما در دو جهت مختلف هستیم .ایشون در همون ماه های اول قصدشون از دوستی درو گفتن و خواستگاری کردن یک بار هم اومدن با خانواده آشنا شدن ولی وقتی ایشون رفتن دیگه هیچکس به رو خودش نیاورد اصلا کسی اینجا اومد. بد از ماه ها که من دوباره بازگو کردم. مامانم گفت ما راضی نیستیم دوس داری برو اون دست خیابون عقد کنید !!!!!! که من برخورد کردم و در نهایت قرار شد من به همراه مادر به مشاور بریم که احتمالا مشاور ما رو منصرف کن که با گذشت یک ماه هنوز مشاور هم نرفتیم . در همین راستا این دفعهچندوم هست که با انتخاب من مخالفت می کنن و از دوست و آشنا هم نمی شه کمک گرفت چون گوش نمی دن و من خواهر بزرگتری هم دارم که خوانوادم به خاطر مخالفت با ازدواجشون خونه رو برا همیشه ترک کرد و حدودا ۱۵ سال که کلا رابطه ای نداریم …..البته دورادور می دونم که خداروشکر زندگی شون خوب هست . ولی من نمی دونم چطوری اینارو راضی کنم یه طرف خوانوادم که کاملا بی منطق هستن و طرفی کسی که می تونم ادامه زندگیم رو باهاش باشم …
دوست عزیز
سلام
شرایط بسیار سختیه؛ و بهترین راهحلش همونی هست که خودتون در متن اشاره کردید، یعنی مراجعه به روانشناس. اگر خانواده هم راضی به اومدن پیش مشاور نمیشن، حتما خودتون برید. روانشناس کمکتون میکنن که راهحل مناسبی برای این مساله پیدا کنید.
سلام من به مدت دوساله که با پسری دوست هستم و از همون ابتدا قصدمون ازدواج بوده ما باهم تفاهم کامل داریم . ما از اونجا که تو انتخاب هم مطمئن بودیم باهم رابطه داشتیم حالا خونواده من مخالف ازدواج ماهستن اوایل دلیل مخالفتشون خونه و ماشین بود که ایشون همه رو محیا کرد و حالا بهونه سربازیش رو میگیرن . من با توجه به شرایطی که دارم نمیتونم با خواستگارایی که خونوادم مد نظرشونه ازدواج کنم از طرفی هم میترسم بحث سربازیش رو پیش بکشم و اون قبول نکنه من واقعا موندم چطور باید خونوادمو راضی کنم اونا هیچی از شرایطم نمیدونن و منم میترسم بگم .
سلام دوست گرامی
بهتر هست با خانواده صحبت کنید و از انها بخواهید که اجازه بدهند عقد کنید تا ایشان سربازی را سپری کنند و بعد از سربازی عروسی کنید
اینطوری موقعیت شما بهتر میشود.
برای کسب رضایت خانواده هم از خود پسر بخواهید که با پدرتان صحبت کنند و نظر موافق ایشان را جلب کنند
سلام وقت بخیر من و یه نفر همو خیلی دوس دارم همو درک میکنیم و عاشق همیم ولی پدرشون چون از مادرشون کوچیکتر هستن و بخاطرش ب مشکل درک نکردن و اینا رسیدن فک میکنم ماهم بدبخت میشیم و نمیذارن به هم برسیم. درصورتیکه ما واقعا همو میخایم و همو درک میکنیم.ایشون 5 سال از من کوچیکترن.من 24 سالمه اون 19 .کسی هم ندارم ک ازم حمایت کنه . چن بار حرف زدن پدرشون نه گفتن بنظرتون خودم اقدام کنم ممکنه حل بشه؟اگه درسته بنظر شما چیا بهشون بگم ک بدونن واقعا دارن اشتباه میکنن. سن فقط به عدده ما توی خانواده مون داریم طرف پنج سال یکی دیه هم 10 سال از خانومش کوچیکتره ولی خوشبختن.تو نت هم خوندن خیلیا بودن ک گفتن خوشبختن.لطفا کمک کنید.ممنونم..
دوست عزیز
سلام
پژوهشهای مختلف نشون میده که اختلاف سنی بین زن و شوهر هر چقدر که بیشتر باشه، مشکلات و آمار جدایی بیشتر میشه. البته قطعا استثناهایی هم وجود داره ولی اینکه شما بین این موارد استثنا باشید یا نه جای بررسی داره. مساله دیگهای که مطرح هست، سن شما دو نفر هست. اگر همین اختلاف سنی بعد از 30 سالگی بود (یعنی آقای 30 و خانم 35)، قطعا مشکلات کمتری ایجاد میشد تا اینکه ایشون هنوز 19 ساله هستند؛ چون معمولا افراد در این سن هنوز به استقلال و بلوغ فکری، مالی، روانی و … نرسیده و ممکنه در سالهای آینده نظرشون در مورد انتخابی که دارند، فرق بکنه. بنابراین یکی از مهمترین نکات این هست که چقدر شما دو نفر (به خصوص آقا) رفتار و افکار پختهای دارید.
اما باید چی کار کنید؟ بهتره که حتما حتما برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید؛ روانشناس متخصص تمامی موارد رو بررسی میکنه و اگه از نظر ایشون مناسب بود راهنماییتون میکنه که چطور با خانواده صحبت کنید. قطعا یکی از دلایل مخالفت پدر ایشون این هست که مطمئن نیستند که شما دو نفر برای هم مناسب باشید، بنابراین اگر یک متخصص تایید کرد که شما برای هم مناسب هستید، به احتمال بیشتری احتمال داره که با ازدواج شما موافقت کنند.
سلام
من ۷ساله با پسری در ارتباط هستم ک دوسال از من بزرگتره و هر دومون شرایط ازدواج رو داریم
اما بعد از اینکه با خونوادش ب خاستگاری اومدن کل خانوادش با این موضوع مخالفت کردن
دلیلشون هم اختلاف فرهنگ و دوری مسیر هستش ک البته اینها بهانه س و چون ازدواج سایر برادر خواهر ها سنتی بوده حالا میخوان برای ایشونم سنتی باشه و از شهر خودشون انتخاب کنن.
اینم بگم ک فاصله شهرامون از هم فقط دوساعته و از دو قومیت مختلف هستیم
اما خب منو اون آقا از لحاظ شخصیتی کاملا مکمل هم هستیم
حتی مشاوره هم رفتیم و با هر دومون صحبت کردن و تست گرفتن و بعد گفتن ک شخصیت هردوتون باهم سازگاره و میتونین درکنار هم زندگی خوبی داشته باشین
بعد از اون مشاوره باخانوادش هم صحبت کرد و گفت ک اجازه بدن ۳ماه نامزد باشیم و توی این ۳ماه خانواده ها رفت و امد داشته باشن و شناخت کافی نسبت بهم پیدا کنن و اونوقت اگه کسی مشکل داشت میتونه جدا بشه اما بازم خانوادش حرف خودشونو میزنن و میگن اگه خاستگاری هم بیان ب پدر من میگن ک کاملا ناراضین و میگن ک ما۷ سال باهم بودیم
حتی چند روز پیش پدرشون با پدرم تماس گرفتن ک اینحرفارو بزنن اما شانس بهم رو کرد و اون لحظه نشد پدرم جواب بدن و ب پسرشون گفتم ک شماره پدرمو از گوشی پدرشون پاک کنن تا دیگه زنگ نزنن
واقعا موندم باید چیکار کنم
نمیتونم فراموشش کنم
۷سال رابطه وقت کمی نیس ک بشه ب همین راحتیا کنار گذاشتش
لطفا راهنماییم کنین😔
سلام دوست گرامی
بهرحال مخالفت در خواستگاری ها عجیب نیست اما مهم نحوه برخورد و مدیریت دو نفر هست .باید خواستگارتان با خانواده صحبت کند و یا از طریق شخص تاثیرگذاری از خانواده بخواهد که با آشنا شدن با شما و شناختتان تغییر نظر بدهند
سلام وقتتون بخیر
من دختری هستم ۲۷ ساله که ۷ ماه هست با پسری که ۳ سال از خودم کوچکتر هست اشنا شدم و قصد ازدواج داریم
مسئله من چگونگی بیان این موضوع به خانواده ام هست
ایشون یک شرکت خصوصی مشغول کار هستن ماهی حدود ۳ میلیون و ۲۰۰ درامد دارن مدرک تخصلیشون لیسانس مدیریت هست و تنها مسئله و نگرانی من اختلاف سن و احتمال مخالفت پدرم هست این موضوع را چگونه باید بیان کنم تشکر
دوست عزیز
سلام
مطرح کردن این موضوع خیلی زیاد به نوع ارتباط شما با خانوادتون بستگی داره. اگه با تمام اعضای خانواده صمیمی هستید، میتونید در جمع این مساله رو مطرح کنید اما اگه نه، بهتره که اول با کسی که بیش از همه با او صمیمی هستید، صحبت کنید؛ مثلا مادر. اول از همه در مورد ویژگیهای مثبت این آقا صحبت کنید؛ سعی کنید با توجه به شناختی که از خانوادتون دارید، اول از همه در مورد ویژگیهایی صحبت کنید که از نظر خانواده مورد قبول هستند (البته هرگز و هرگز دروغ نگید)، بعد کم کم مسائل دیگه رو مطرح کنید.
یک نکته خیلی مهمی که وجود داره این هست که شما بهتره از این ارتباط تا حدود زیادی مطمئن بشید تا بتونید در مقابل سوالات خانواده به طور منطقی پاسخ بدید نه احساسی. تمام مواردی که ممکنه این اختلاف سن مشکلساز بشه رو بررسی کنید و با آمادگی کامل در مورد این ارتباط صحبت کنید.
با این روش، احتمالا مخالفتهای خانواده کم میشه. یه نکته کلیدی این هست که شما باید با آرامش و رفتار منطقی، پختگی و آمادگی خودتون رو برای ازدواج نشون بدید، اینطوری خانوادتون متوجه میشن که تصمیم شما از روی منطق بوده و نه فقط احساس.
سلام وقت بخیر من دو ساله ک با کسی در ارتباطم و کاملا همو شناختیم و همو دوس دارم و میتونیم با هم زندگی خوبیو داشته باشیم ولی ایشون از اونحا ک شرایط ازدواج فعلا ندارن قرار شد به خانواده بگن ک فقط منو نشون کنن ک سرجای ایشون باشم.اما پدرشون واسه ازدواج با من مخالفت کردن اونم به بهانه الکی گفتن خودم زنتو انتخاب میکنم چن بار دیه هم باهاشون حرف زدن ولی حتی راضی نمیشن اول منو ببینن واقعا همو میخوایم و دوری همدیگه واسمون سخته. پدرشون واقعا چرا انقدر سخت گیرن و به بهونه الکی اجازه نمیدن. الان دوماهه یه چهار بار حرف میزنه نه گفتن. به نظر شما چیکار کنیم؟
دوست عزیز
سلام
قطعا این شرایط بسیار سخته، اما باید بدونید که به دلیل مسائل فرهنگی رضایت خانواده فرد مقابل بسیار اهمیت داره؛ چون در صورت عدم رضایت قطعی، در زندگی مشترک بسیار آسیب خواهید دید. بهترین کار این هست که فرد مقابلتون از پدرشون بخوان که یک جلسه مردونه با هم در مورد این ازدواج صحبت کنند. تو این جلسه خیلی کوتاه در مورد شما بگن (بگن به چه دلایلی ازدواج با شما رو مناسب میدونن) و بعد از پدرشون بخوان که دلایل مخالفتشون رو توضیح بدن. تو این شرایط اصلا سعی نکنن که مقاومت نشون بدن، عصبانی بشن، ناراحت بشن یا …؛ بلکه بهتره سعی کنن که خونسردیشون رو حفظ کنن و با احترام با پدرشون صحبت کنند. بعد از این جلسه، بهشون بگید که روی دلایل مخالفتشون خوب فکر کردید و میخواید سعی کنید که تصمیم نهایی رو برای ازدواج بگیرید؛ اما ازشون بخواید که حداقل یک بار در یک جلسه با روانشناس صحبت کنند و نظراتشون رو اعلام کنند. روانشناس متخصص در این شرایط بهترین کمک برای حل کردن این مشکل هست.
اما اگر فکر میکنید ایشون به هیچ وجه تمایل به حضور در جلسه روانشناسی رو ندارند، از یکی از بزرگترهای فامیل که براشون احترام قائلند هم میتونید کمک بگیرید.
پریساهستم ۲۹ساله لیسانس حسابداری درحال حاضر خانه دار ازتبریز
من فرزندطلاق هستم وقتی ۶سالم بود پدر مادرم ازهم جدا شدن و باهم فامیل بودن بعدازخودم دوتا داداش بزرگتر دارم ..چون من فرزنداخر بودم و به شدت وابسته به مادر خیلی زجر کشیدم خیلی عواطف واحساسم جریحه دارشد تاجایی که یه مدت ازخونه تنهاموندن میترسیدم همیشه فکرمیکردم همه بهم حس ترحم دارن وتحقیرمیشدم حسودی میکردم به همکلاسیام به مادراشون به خیلی چیزا…
پدرم خیلی ادم سختگیر لجباز و یک دنده،دست بزن وفوق العاده آدم ترسناک و معمایی که هیشکی جلودارش نیست.پدرم هم مادرشو تو بچگی ازدست دادوحس میکنم همین باعث شده عقده ای بار بیاد وقتی جوون بود به مادرم چندین بارخیانت کرده بود واین خیانت پیش فامیل های بابام چیز مهمی نبودچون اعتقاد دارن واسه مرد عیب نیست!!مادرم هم بخاطرتلافی جلو چشم بابام به اون خیانت کردو اخر منجربه طلاق شد.ودرنظرمن تو زندگیش یک اشتباه جبران ناپذیری کرد که مارو ازدست داد..بعددوسال جدایی پدرم علاوه بر صیغه کردن های ماهانه اش تصمیم به ازدواج گرفت اونم بادختری که نامزدش طلاق داده بود(باکره) باتفاوت سنی۲۰سال ..یعنی نامادریم ۲۴سال داشت وپدرم ۴۴
نامادریم خیلی خوشگله و چون پدرم ترس ازمادرم داشت که نکنه نامادریم خیانت کنه بشدت ازرفتن به بیرون محرومش کرده وبه اون هم سختگیری میکنه اوایل ازدواجشون دست بزن داشت وهمش دعوا و بحث و پدرم بارهم خیانت میکرد والان که ۲۰سال ازازدواجشون میگذره بازهم خیانت میکنه و چندبار رسوا شده اما دست برنمیداره…من توی این ۲۹سال رنگ خوش زندگی رو ندیدم یعنی معنی زندگی رو نفهمیدم ارامش به چی میگن عاطفه مسئولیت پذیری پدر وخیلی چیزارو نچشیدم به معنای واقعی قربانی زندگی پدرم شدم حتی بخاطر یه رژ زدن کتک خوردم یبار صبح یادم رفت سلام بدم به بابام موهامو گرفت دستش بلندم کردسه بار گفت بگوسلام بعدبشین .. قصدم ازاین حرف ها شناخت خانوادمه داداشام هم خوبن ولی دنبال گرفتاری خودشونن چون زیردست بابام بزرگ شدن بی عاطفن، میگن که ما دوست داریم اما همش حرفه.من یه خواهرناتنی ازنامادریم داریم البته بابامون یکیه اصلا فرقی نداره واسم باهم خوبیم شایداون نبود دیگه نمیموندم اینجا… دوره دبیرستان یه بارخودکشی کردم باقرص بخاطر دعوایی که نامادریم انداخت خواست ازحق خودش دفاع کنه منوانداخت وسط بابام هم میخاست باچاقومنو بکشه منم ازترس قرص خوردم که بمیرم اما… .
نامادریمم زیاد اذیتم کرده بخاطراعصاب ضعیفش وفرقی که بابام میذاره خیلی زندگی پرمحتوایی داشتم چندین بارتصمیم گرفتم فرارکنم پیش،مادرم ولی بعدامتوجه شدم مادرم هم ادم پول پرست و … هست و این اشتباه رونکردم وتصمیم گرفتم بسازم بازندگیم ..پدرم هرچی عقده داشته وبهش نرسیده وادارمون کرده مابکنیم داداشام تو کار mdfهستن وخیلی موفق شدن اماپدرم همیشه باعث پیشرفتشون شده یا اجاره خاسته یاگفته منم شریک کنید یاهمه دستگاهاشون رو عوض اجاره گرفته گفته بریدبیرون اوناهم ازش بدشون میاد..
من زیادخاستگارداشتم ولی بنابه شرایط زندگیم همیشه دنبال انسان بودم کسی که باهمه شرایط بدزندگیم منوبخاد مثل پدرم نباشه کسی که ارامش بده بهم ولی بابام خودش چندین باربرام خاستگارپیداکرده یعنی رسماگفته من دختردارم چرانمیاین خاستگاریش !!!خب منم غرور دارم بهم برمیخوره هرکی اومده تحقیق کرده رفته نیومده یااومدن من نپسندیدم یا اونانپسندیدن یاطلاق روایرادگرفتن تا۵سال قبل ما تو یه خونه متروکه زندگی میکردیم که حتی فقسرترین فامیلامون هم میگفتن توروخدا یدونه فرش خوب بخرین بندازین زشته.. بعد پنج سال یه مجتمع درست کردیم پنج طبقه داداشام ماشبن خارجی خریدن یکیم واسه من. دستگاه خریدن بابام کلی پولدار شد و… دیگه اینافکرمیکنن زمین بازشده وفقط اینااومدن بیرون اما من هیچوق فراموش نکردم اصالتمو هیچوقت خودمونگرفتم نمیگم پول بده ثروت بده شهرت بده نه همه دوس دارن ولی نه به هرقیمتی همه چی اعتدالش خوبه اصلاازوقتی پولدارشدیم یامریض شدیم یا دعوا خونه قبلی شادتربودیم منظورم ازاین حرفا خانم فتاحی ببخشیدسرتون رو به درداوردم این بودکه کلا منوخانوادمو بشناسین بعدنظربدین من هفت ماه پیش یه خاستگارداشتم یکی ازدخترا واسه برادرشوهرش منوخاست توی اموزشگاه نقاشی که میرم..وضع مالیشون خیلی معمولی پدرشون فوت شده وپسره هیچی نداره ۳۲سال سن داره سربازی رفته قبلا توی شرکتی کارمیکردولی چون دیسک شدنرفت. با دوستش توی کفاشی شریک بودوقتی خاستگاراومدخونمون..اومدن و بابام جواب رد داد گفت نه تحصیلات داری نه خونه نه کار چون کارکفاشی خیلی کار چرتی هستش .
اینا پنج تا داداشن همشون متاهل سه تاشون تو شرکت کارمیکنه یکیشون مدیرتولیده یکیشون استاددانشگاه و …
خیلی ادم باخانواده و باشخصیتی هستن بابام روزخاستگاری برگشت گفت پسرجون الان همه چی گرونه نمیتونی برو ببین پسرای منو واسه خودشون کسی شدن هم سن توان …به من خیلی برخورد حرفش..برادر پسره گفت ماپدرنداشتیم پشتیبان باشه وتاازدواج نکنیم نمیتونیم خودمونو جمع کنیم … پسره گفت حاج اقا من ۲۵تومن پول جمع کردم یدونه پرایدمیخرم توشرکت شیرین عسل میرم کارمیکنم کناراون کفاشی هم میکنم مغازه بازمیکنم خونه رو هم تا ۴سال رهن میشینیم که وام برمیدارم اونم مامانم میده منم پس اندازمیکنم دیگه چیه میخاین بابام گفت نه پسره رفت اما من مادرخودمو برای تحقیق قبل اینکه اینابیان فرستاده بودم وکلی ازشون تعریف کرد و گفت خیلی خانواده خوبین باروحیه توام سازگارن مادرشم خیلی خانوم خوبیه ..ومن با کلی تعریف ازمادرمو دوستم که خاستگاربود و مربی خودم گفتم بیان یعنی اولش عاشق نشدم من فقط دنبال ارامشم من پول زیاددیدم اماپدرم خرجمون نکرد سعی کردم باپسره بیشتراشنابشم وتواین هفت ماه که باهاش،درارتباط بودم خیلی به اون ارامشه رسیدم شخصیتش نجابتش بااین همه بی اعصابی من وشرایط خانوادم و اون پدر منو قبولم داره واسه من کافیه قیافشم ازمن بهتر تیپ هیکل خانواده صدبرابراز فامیلای بابام که تو شهرستانن بهتر فقط چون تحصیلات وخونه نداره بابام میذاره کنار.. تحصیلاتم میخادادامه بده امسال
واصلی ترین مشکل من اینه که بابام فقط میخادمن به یه ادم پولدار برم مهندس یادکترباشه پولدارباشه میگه تو زرنگ نیستی بقیه دحتراروببین چطور تور میکنن امروژ دخترخالمودادن به یه مهندس اونو میزنن تو سرم نمیدونم چیکارکنم پسره انقد واسم خرج کرده که بابام زورش اومده بعضی وقت ها… ولی من دو دلم یعنی بخام روی پدرم وایسم یباربرای همیشه حرف دلمو گوش کنم اگه خدای نکرده اتفاقی بیفته بعدا هیچوقت نمیتونم برگردم این خونه ولی نه حرف پدرمو گوش بدم وتاهفته بعد بایه پسر مهندس ازدواج کنم من درحق اون پسر خیلی ظلم کردم من به پول فروختمش توروخداکمکم کنید شب و روز ندارم
دوست عزیز
سلام
شما قطعا شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشتید و این سردرگمی شما در این موقعیت بسیار طبیعیه. شما بین دو انتخاب موندید، آرامش یا رضایت پدر. قطعا هر دوی این موارد با هم مهمه و در زندگیتون بسیار تاثیرگذاره. میخوام از خانوادتون چند روزی وقت بگیرید و به این مواردی که در اینجا میگم خوب فکر کنید (البته تا حدودی اشاره کردید ولی میخوام به یک جمعبندی برسید):
چه فاکتورهایی در ازدواج براتون مهمه؟ آیا این آقا (خواستگاری که دوست دارید) این فاکتورها را دارند؟ آیا احساس میکنید که میتونید زندگی خوبی با ایشون داشته باشید؟ چه ویژگیهایی در ایشون هست که شما دوست ندارید؟ فکر میکنید کجاها ممکنه تو زندگی مشترکتون به مشکل بربخورید؟
حالا همین سوالات رو در مورد خواستگار دوممتون پاسخ بدید. ببینید با توجه به تمامی جوانب، کدوم رابطه براتون ارزش بیشتری داره؟
پیشنهاد میکنم حتما قبل از اینکه تصمیمیم نهاییتون رو بگیرید، با یک روانشناس متخصص جلسه مشاوره پیش از ازدواج داشته باشید. اینطوری با خاطری جمعتر میتونید تصمیم بگیرید.
بعد از اینکه خودتون تقریبا مطمئن شدید، حالا با پدرتون صحبت کنید. براشون توضیح بدید که به چه دلایلی، کدوم یک از این افراد را ترجیح میدید. ممکنه ایشون دلایل شما رو نپذیرن، اما حداقل شما تلاش خودتون را کردید.
در مورد اینکه ممکنه برای برگشت به خانواده پشیمون شید، باید بگم که همیشه این امکان وجود داره چون هیچکس نمیتونه از آیندش مطمئن بشه، اما آیا میخواید به خاطر آینده نامعلوم، امروزتون رو فدا کنید؟
در مورد ترستون از به هم خوردن رابطه، شما دو کار میتونید انجام بدید؛ اول اینکه جلسات مشاوره ثابتی با روانشناس متخصص داشته باشید (لازم نیست هر هفته، بلکه با روانشناسی که اعتماد دارید در ارتباط باشید تا هر جایی که به مشکلی برخوردید، بتونید از راهنماییهاش استفاده کنید) و دوم اینکه سعی کنید همزمان با نقش همسری، برای مستقل شدن هم تلاش کنید؛ برید سراغ یادگرفتن حرفهای که هر موقع نیاز بود، بتونید با کمک اون درآمدزایی کنید. اینطوری ترس از به هم خوردن رابطه در شما کمتر میشه.
ممنونم ازتون کمک بزرگی درحقم کردین حتما همین کارو انجام میدم
سلام من و پسرعموم از بچگی همدیگرو دوست داشتیم. اما وقتی بزرگ تر شدیم هیچوقت باهم صحبتی نکردیم و نظر همدیگرو درمورد ازدواج نمیدونستیم. تقریبا دوسال پیش سر یه موضوعی بابام و عموم بینشون کدورت پیش اومد.. مدتی بود که من همش خواب پسرعموم رو میدیدم بدون اینکه بهش فکر کنم من چندین سال بود که تصمیم گرفته بودم عاقلانه به خواستگارام فکر کنم و به پسرعموم فکر نمیکردم مخصوصا بعد ناراحتی که پیش اومد مطمئن بودم نشدنی هست.. اما این خواب های پشت سر هم و شبیه به هم خیلی اذیتم میکرد چون تو خواب خیلی صمیمی بودم با پسر عموم و دلیل این خوابا رو نمیفهمیدم.. بعد صحبت با یه دوست و مشورت تصمیم گرفتم به پسر عموم پیام بدم برای اولین بار.. البته سه سال پیش اون چندین بار اعیاد و … رو پیامکی به من تبریک گفته بود.. من هم به بهانه عید تبریک گفتم و بالاخره خودش بحث رو باز کرد و گفت من سه سال پیش با اینکه نظر تو رو نمیدونستم درمورد ازدواج با خانوادم صحبت کردم اما اونا مخاف ازدواج فامیلی هستن و بعد کدورتی که پیش اومد نظر نه قطعی تر شد و گفت من تلاشمو خیلی وقت پیش کردم اما نشده حلالم کن.. و بعد منم گفتم دلیل پیام دادنم خواب بوده و یجورایی متوجه شد که منم هنوز دوستش دارم و چون من کنکور ارشدم نزدیک بود گفت نمیخام ذهنت درگیر بشه و گفت ان شاالله هرچی خیر باشه پیش میاد و زیاد با هم صحبت نکردیم… به نظر شما من چه کاری میتونم انجام بدم و اینکه امیدوار باشم که این قضیه رو میتونه درست کنه یا نه؟ خواستگار هم دارم به نظرتون به خواستگارام فکر کنم یا این قضیه رو فعلا در اولویت بذارم
سلام دوست گرامی
به نظر میرسد این ارتباط با وجود مخالفت خانواده ایشان رابطه ای درست نیست و بهتر هست اگر خواستگار خوبی دارید در مرود گزینه های موجود بررسی کنید و به شناخت لازم برسید و در صورت وجود مورد مناسب به بررسی و شناخت برسید