تئوری وابستگی متقابل ویژگیهای ساختاریای را توصیف میکند که تعاملات و مفاهیم چنین ساختاری را برای روانشناسی انسان ترسیم میکند. اکثر نظریههای روانشناختی بر فرد تمرکز دارند و معتقدند که مردم بر اساس تجربیات و یا محرکها و یا شخصیت منحصر به فرد خود رفتار میکنند. اما تئوری وابستگی متقابل برای روابط بین افراد به اندازه خود آنها اهمیت قائل است. بنابراین، این نظریه یک مدل بسیار ضروری از طبیعت و پیامدهای وابستگی متقابل آن ارائه میکند؛ این تئوری در واقع یک تئوری روانشناسی اجتماعی است.
پیشزمینه و تاریخچه تئوری وابستگی متقابل
تئوری وابستگی متقابل از دهه 50 تا 90 میلادی طی چهار دهه توسط هارولد کلی و جان ثیباد ایجاد و بسط و توسعه یافت. ساختار اولیه این نظریه همزمان با نظریههای تبادل اجتماعی و نظریهی بازیها شکل گرفت و در برخی مفروضات اولیه با آنها مشترک است. این نظریه، ساختار وابستگی متقابل را تجزیه و تحلیل کرده، ویژگیهای مهم تعاملات و روابط و نیز فرایندهای وابستگی متقابل را مشخص کرده و چگونگی تاثیر ساختار بر انگیزه و رفتار را شرح میدهد.
ساختار تئوری وابستگی متقابل
تئوری وابستگی متقابل تحلیلی رسمی از ویژگیهای انتزاعی شرایط اجتماعی ارائه میدهد. این تئوری به جای بررسی قضایای واقعیای مثل این که :” استاد به دانشجویان درس میدهد” یا ” مرد زن را اغوا میکند” عناصر انتزاعی مانند “وابستگی امری متقابل است ” یا “منافع همسران (شریکهای جنسی) در تضاد با یکدیگر است” را مورد شناسایی قرار میدهد. اما چرا این تئوری روی خصوصیات انتزاعی تاکید دارد؟ زیرا اگر چه ممکن است واقعیت عینی دو مساله متفاوت باشد، اما میتوانند ویژگیهای انتزاعی مشترکی داشته باشند که باعث شود نحوه فکر کردن، احساس کردن و رفتار مردم قابل پیشبینی باشد.
واحد اولیه و اصلی تجربه، یک تعامل است: بنابراین هر فرد ممکن است علیرغم کار یا انگیزه خوب، نتایج ضعیفی کسب کند، نتایج یا عواقبی که چندان خوشایند و رضایتبخش نیستند. تمامی موقعیتهای اجتماعی را میتوان در شش بعد ساختاری توصیف کرد. با فرض این که بیشتر موقعیتها بر اساس ویژگیهایشان با توجه به دو یا چند ویژگی ساختاری تعریف میشوند، این ابعاد بلوکهای ( اجر/ واحدهای) سازنده ساختار وابستگی متقابل هستند. واحدهایی هستند که ساختار وابستگی متقابل را میسازند.
سطح وابستگی
سطح وابستگی، نشانگر میزان تاثیر اعمال دیگران بر نتایجی است که هر فرد کسب میکند. جان به مری وابستهتر است، به حدی که مری میتواند از طریق اعمال خود باعث شود جان علی نتایج ضعیف، احساس خوبی تجربه کند. جان زمانی مستقل است که سعادت او تحت تاثیر اعمال مری قرار نداشته باشد. بنابراین، وابستگی جان به مری، عکس تسلط مری بر او است، یعنی هرچه جان وابستهتر باشد ، مری قدرتمندتر است.
وابستگی دوجانبه ( وابستگی متقابل)
دوجانبه بودن وابستگی، شرایطی را توصیف میکند که دو طرف به میزان مساوی به یکدیگر وابستهاند. زمانی وابستگی متقابل وجود دارد که مری همانقدر به جان وابسته باشد که جان به او وابسته است. در وابستگی یکجانبه یکی از طرفین آسیب میبیند، چرا که فرد کمتر وابسته میتواند بدون در نظر گرفتن خیر و صلاح طرف مقابل هرطور که دوست دارد رفتار کند. در وابستگی متقابل، تعادل قدرت وجود دارد و فرصتهای انتفاع و استثمار کمتر، و تعاملات همسو بیشتر است.
مبنای وابستگی
مبنای وابستگی به توصیف این مطلب میپردازد که آیا وابستگی بر مبنای کنترل یکجانبه یکی از طرفین شکل گرفته، یعنی نتایج اعمال جان تحت تاثیر اقدامات یک جانبه مری است ، یا بر اساس کنترل مشترک شکل گرفته، بدین معنی که نتایج اعمال جان حاصل عملکرد خود او و اقدامات مشترک او و مری است. کنترل یکجانبه بیقید و شرط بوده و از خارج هدایت میشود، در نتیجه عواقبی که نصیب جان میشود به طور کامل تحت تاثیر رفتار مری است. کنترل مشترک به این معناست که نتایج اعمال جان در هماهنگی با مری ایجاد میشود (به عنوان مثال، اگر جان بتواند اقدامات مری را پیشبینی کند، میتواند رفتار او را تغییر داده و نتایج خوبی به دست آورد).
تغییر همگام منافع
اصطلاح تغییر همگام منافع برای توصیف میزان سازگاری نتایج اعمال طرف مقابل به کار میرود، یعنی این که آیا رویدادهایی که به نفع جان هستند برای مری هم مفید هستند یا خیر. محدوده تغییر همگام، از موقعیتهای سازگار (موقعیتهایی که هم برای جان خوب است هم برای مری مفید است) تا موقعیتهای اختلاط انگیزهها و در نهایت موقعیتهای تضاد منافع (موقعیتهای مجموع-صفر؛ یعنی چیزی که برای جان خوب است برای مری بد است) را شامل میشود. هنگامی که منافع دو طرف مطابقت داشته باشند، تعامل ساده است: جان میداند که منافع او نتایج خوبی برای مری نیز به بار خواهد آورد، پس میتواند با آسودگی به دنبال منافع خود باشد. زمانی که منافع متضاد باشند نیز تعامل ساده است: یعنی یک نفر تنها در صورتی برنده شود که دیگری بازنده شود، بنابراین هر فرد به سادگی تلاش میکند تا برنده شود. وضعیتهای اختلاط انگیزهها پیچیدهتر هستند، چرا که ترکیبی از انگیزههای مشارکتی و رقابتیاند، ترکیبی از تمایل به بهره رساندن به دیگران و وسوسه بهرهبرداری از آنها.
ساختار موقتی
ساختار موقتی توصیف این واقعیت است که تعاملات پویا بوده و در طول زمان تکامل پیدا میکنند. تعامل تنها با توجه به نتایج فوری که محصول انتخابهای افراد درگیر در آن است تعریف نمیشود، بلکه برای درک آن باید رفتارها و نتایج بعدی که در نتیجه تعامل ایجاد (یا حذف) میشوند را نیز مد نظر داشت. به عنوان مثال، جان و مری ممکن است یک سری سرمایهگذاری طویل المدت برای بسط یک رابطه متعهد انجام دهند، یا با رفتار خاصی که امروز انجام میدهند فرصتهای مطلوبی برای خود در آینده ایجاد کنند و یا برعکس مسیری را طی کنند که پیامدهای ضعیف به بار آورد.
دسترسی به اطلاعات
دسترسی به اطلاعات ششمین بعد ساختاری تئوری وابستگی متقابل است. اطلاعات جان و مری درباره هر یک از موارد زیر ممکن است کافی یا ناکافی باشد: درباره نتایجی که در اثر ترکیبی از رفتارهای مختلف برای خودشان یا شخص دیگر پیش خواهد آمد (“مری چه احساسی در مورد ازدواج دارد؟”)؛ درباره انگیزههای طرف مقابلشان (“آیا مری قدرت خود را به نحو مثبتی به کار خواهد برد؟”)؛ یا درباره اتفاقات محتمل در آینده برای تعامل (“اگر امروز ما این کار را انجام دهیم، در اینده چه نتایجی برایمان به بار خواهد آورد؟”). اطلاعات ناکافی باعث ایجاد ابهام و سوء تفاهم شده و جریان تعامل را به چالش می کشد.
فرایندهای وابستگی متقابل
افوردنس (توان کنشی)
افوردنس عنوانی است برای توضیح آنچه که یک موقعیت ممکن است ایجاد کرده و یا در هر یک از طرفین تعامل فعال سازد. موقعیتهای خاص مشکلات و فرصتهای خاصی را پیش روی افراد قرار میدهند و از این رو به لحاظ منطقی ارتباط بین انگیزههای خاص را بیان کرده و اجازه میدهند تا این انگیزهها تجلی پیدا کنند. به عنوان مثال، موقعیت تضاد منافع، خودخواهی را در برابر نگرانی نسبت به خیر دیگران قرار میدهد: جان میتواند به نحوی رفتار کند که نتایج خوبی برای او یا برای مری حاصل شود، اما نه برای هر دو. بنابراین، تضاد منافع منبع الهام انواع قابل پیشبینیای از ادراکات (مثل حرص و آز یا ترس) بوده و اشکال قابل پیش بینی از اِسناد و تصویری که از خود ارائه میشود را ایجاد میکند (“آیا مری به من اهمیت میدهد؟”، “به من اعتماد کن!”).
تحول
مردم همیشه طوری به موقعیتها واکنش نشان نمیدهند که نتایج آنی آنها را به حداکثر برسانند. تحول فرآیندی روانشناختی است که بر اساس آن مردم خواستههای فوری و درونی خویش را کنار گذاشته و در عوض بر اساس ملاحظاتی گستردهتر از جمله رفاه دیگران، اهداف بلند مدت یا ارزشهای شخصی پایدار واکنش نشان میدهند. فرآیند تحول ممکن است بر افکار قاعدهمند یا عادتهای غیر ارادی مبتنی باشد. از طریق فرایند تحول است که مردم انگیزههای خود اجتماعیشان را آشکار میکنند- انگیزههای حاصل از این واقعیت که افراد گاهی اوقات با طرف مقابلشان گذشته یا آیندهای دارند.
فرایند اِسناد
مردم از طریق فرایند اِسناد تلاش میکنند تا پیامدهای کارهای دیگران را کشف کنند؛ به عنوان مثال، ممکن است مری سعی کند به این نکته پی ببرد که آیا رفتار جان به وضعیت موجود ( افوردنس) قابل اسناد است (تمایل به دستیابی به نتایج فوری و خوب)، و یا به تحول موقعیت او (میل به قربانی کردن منافع خود به خاطر نتایج خوبی که نصیب مری میشود). به همین شکل، مردم از طریق تصویری که از خود ارائه میدهند، میکوشند تا پیامدهای اقدامات خود را منتقل کنند؛ برای مثال، جان ممکن است سعی کند این مفهوم را منتقل کند که در یک موقعیت خاص، اگرچه تمایل دارد که رفتار خودخواهانهای داشته باشد، اما او به خاطر منافع مری از خود گذشتگی کرده است. مردم نمیتوانند در همه موقعیتها همه انگیزهها را منتقل کنند یا تشخیص دهند، بلکه بعضی انگیزههای خاص در بعضی موقعیتهای خاص قابل فهم و انتقال هستند. به عنوان مثال، در موقعیتهایی با تضاد کامل منافع، جان نمیتواند ویژگی قابل اعتماد بودن را به نمایش بگزارد؛ زیرا اگر طوری رفتار کند که به مری سود برساند، خود او نیز سودی کسب کرده ، چراکه غیرممکن است که تعیین کنیم محرک او منافع شخصی بوده یا انگیزههای مطلوب اجتماع.
انگیزههایی که فرایند تحول را هدایت میکنند از کجا نشات میگیرند؟ مردم در ابتدا نسبت به شرایط به عنوان مشکلات منحصر به فرد واکنش نشان میدهند. جان ممکن است در مواجه با یک موقعیت جدید، شرایط را به دقت تجزیه و تحلیل کند یا ممکن است واکنش ناخودآگاهی از خود نشان دهد. در هر دو صورت، او چیزی را تجربه میکند: اگر واکنش او نتایج ضعیفی به بار اورد، در موقعیتهای آینده با ساختار مشابه رفتار متفاوتی خواهد داشت ؛ اما اگر واکنش او نتایج خوبی داشته باشد، به طور مشابه در موقعیتهای مشابه آینده واکنشی مشابه نشان خواهد داد. تجربههای تکراری در موقعیتهایی با ساختار مشابه، تحول تمایلات ثابتی را ایجاد میکند که به طور متوسط نتایج خوبی را به دست بدهند. سازگاری پایدار ممکن است در میان افراد، روابط یا گروهها ماندگار شود.
تمایلات بین فردی
تمایلات بین فردی، تمایلات خاصی (actor-specific inclinations) برای پاسخ دادن به موقعیتهای خاص، به شیوهای خاص در میان شرکای متعدد است. در طی دوران رشد، افراد مختلف در ارتباط با اعضای خانواده خود مسائل مختلفی را تجربه میکنند و در ارتباط با همسالان فرصتهای متفاوتی پیش رویشان قرار میگیرد. نتیجه این است که مردم برای درک موقعیتها به شیوههای خاص، و پیشبینی انگیزههای خاص دیگران و تبدیل موقعیتها به شیوههای قابل پیشبینی، تمایلات خاصی پیدا میکنند. به عنوان مثال، کودکی که در مراقبت از او بیمسئولیتی صورت گرفته، ممكن است دیدگاه ترسناكی در مورد وابستگی پیدا کند و به همین دلیل از شرایطی كه مستلزم اعتماد و تکیه کردن به دیگران است پرهیز کند. بنابراين خود بين فردي، مجموع سازگاريهای یک فرد با مشكلات مربوط به وابستگي در گذشته است.
انگیزههای خاص رابطه
انگیزههای خاص رابطه، تمایلاتی هستند برای پاسخ دادن به موقعیتهای خاص به یک شیوه خاص با یک شریک خاص. به عنوان مثال، اعتماد، اطمینان یک فرد به خیرخواهی طرف مقابلش را نشان میدهد. هنگامی که جان با چشمپوشی از منافع آنی خود برای افزایش منافع مری رفتاری جامعه پسند از خود بروز میدهد، اعتماد در مری به وجود میاید. اقدامات جان مفهوم علاقهمندی و حس مسولیت او نسبت به نیازهای مری را منتقل میکند، در نتیجه، اعتماد مری به انگیزههای جان افزایش پیدا کرده، و وابستگی را برای مری راحتتر میکند، همچنین حس تعهد در مری را تقویت کرده و احتمال خیرخواهی متقابل را افزایش میدهد.
هنجارهای اجتماعی
هنجارهای اجتماعی، تمایلات اجتماعی مبتنی بر قاعده، برای پاسخ دادن به شرایط خاص به شیوهای خاص هستند. به عنوان مثال، جوامع قواعدی برای نحوه ابراز خشم ایجاد میکنند؛ چنین قواعدی به گروهها کمک میکند تا از هرج و مرجی که ممکن است به موجب بیان آزادانه دشمنی و خصومت پیش بیاید جلوگیری کنند. به همین ترتیب، قوانین آداب معاشرت راهحلهای موثری برای معضلات وابستگی متقابل ارائه کرده و رفتار را به شیوهای تنظیم میکنند تا رفتار متقابل هماهنگی انجام شود. گاهی اوقات رفتارها تحت تأثیر هنجارهای اجتماعی قرار می گیرند که این هنجارها هم ممکن است موجب ایجاد هنجارهای خاص رابطه شوند.
پرسش و پاسخ کوتاه