تعدد زوجین به معنی عمل ازدواج با همسران متعدد است، این موضوع مخالف ازدواج تک همسری که متداولتر است میباشد.
در جامعه کنونی وقتی دختری وارد زندگی مشترک میشود هرگز به این موضوع فکر نمیکند که ممکن است همسرش عشق زندگی خود را با زن دیگری هم تقسیم کند. زندگی چند همسری و به خصوص کنار آمدن با هوو کار آسانی نیست، در این مقاله ما به بررسی مشکلات زندگی چند همسری و دلایل گرایش به این سبک زندگی میپردازیم.
اگر شوهرتان مجدد ازدواج کرد، چگونه با این موضوع میتوانید کنار بیایید؟ قطعا برای یک زن پذیرش این شرایط سخت است اما اگر چنین مشکلی پیش بیاید، به نحوی باید آنرا برطرف کرد. گاهی این موضوع برای شما غیرقابل پذیرش است و به جدایی فکر میکنید، اما طلاق همیشه هم راه مناسبی نیست، مخصوصا اگر فرزند داشته باشید و یا حمایت و استقلال مالی کافی را برای طلاق نداشته باشید. در این شرایط اولین توصیه ما این است که با یک مشاور صحبت کنید، کسی که بتوانید احساسات منفی خود را با او در میان بگذارید و به کمک او شرایط بحرانی پیش آمده را مدیریت کنید. در صورت تمایل به کسب کمک و راهنمایی در خصوص مسائل “ازدواج مجدد همسر” و “کنار آمدن با هوو” میتوانید سوالات خود را در قسمت “سوالات و تجربیات خود را با ما در میان بگذارید” مطرح کنید..
دلایل گرایش مردان به زن دوم
گرایش مردان متاهل به زن دوم دلایل متفاوتی ممکن است داشته باشد. از اصلی ترین دلایل میتوان به تنوع طلبی، عدم پیوندعاطفی قوی با همسر اول، بچه دار نشدن و مشکلات زناشویی اشاره کرد. همچنین برخی بیماریهای روحی و اختلالهای شخصیتی مانند اختلال دون ژوانسیم و بیماری مانیک باعث تقویت تنوع طلبی و برقراری روابط متعدد مرد با زنان دیگر میشود. مردان با اختلال دون ژوان عموما به خاطر یکسری عاملهای روانی میخواهند احساس حقارت شخصیتی خود را با تصرف توجه زنان متنوع کاهش دهند. بیماران مانیک در دورههای شیدایی احساس قدرت، ولخرجی و عشق ورزی زیادی دارند که بعضا به صورت غیرقابل کنترل در برقراری ارتباط با جنس مخالف بارز میشود.
دلایل پذیرش زن اول برای زندگی با هوو
در اکثر موارد برای زن اول پذیرش اینکه شوهرش همسر دومی داشته باشد بسیار سخت است. این موضوع به طورمعمول موجب سرخوردگی و شکست عاطفی در او خواهد شد و چه بسا طلاق را تنها راه پیش رو ببنید. اما در مواردی نیز دیده شده که به دلایلی زن اول این موضوع را پذیرفته است و به زندگیش ادامه داده یا حتی خودش همسر دومی برای شوهرش انتخاب کرده و از او میخواهد با او ازدواج کند. این موضوع میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد:
- عدم باردار شدن زن اول
- پذیرش به خاطر حفظ ساختار زندگی
- شرعی بودن رابطه با زن دوم: جلوگیری از ادامه خیانت همسر و پنهان کاری او
- بیمار بودن، ناتوانی جسمی و نیاز به کمک در اداره امور خانه و پرورش فرزندان
- مجبور شدن به زندگی با هوو به خاطرعدم وجود حمایت مالی بعد از طلاق
مشکلات زندگی چندهمسری
برگترین ایرادی که بر زندگی چندهمسری وارد است عدم تساوی حقوق زن و مرد در رابطه عاطفی است. از نظر انسانی انتظار میرود وقتی زنی تمام عشق و احساس خود را نثار یک مرد میکند، مرد نیز به او وفادار و پایبند بوده و تنها به او عشق و توجه کافی و کامل داشته باشد. در ادامه به دیگر ایرادات و مشکلات زندگی چند همسری میپردازیم:
روابط چند همسری از لحاظ اجتماعی پذیرفته شده نیست
تک همسری رایج ترین نوع رابطه است. بعضی افراد بر این باورند که شما فقط باید با یک نفر در یک زمان احساس نزدیکی و صمیمت داشته باشید. دوستان و خانواده شما ممکن است تصمیم شما را در مورد داشتن بیش از یک همسر به طور هم زمان را نپذیرند. در برخی از جوامع و ادیان، رابطه چند همسری غیر قابل قبول است و ممکن است تحمل و مقاومت در برابر قضاوت افراد پیرامون تان دشوار باشد.
جدال عاطفی
چند همسری به این معنی نیست که حسادت وجود نخواهد داشت. احتمال زیادی وجود دارد که آن همسران نسبت به هم حسادت داشته باشند. مرد باید همیشه با تمام این همسران بحثهای عمیقی داشته باشد و سعی کند راههای مقابله با حسادت را پیدا کند.
برقراری تعادل بین همسران متعدد
یکی از سخت ترین چالشهای روابط چند همسری، متعادل کردن برنامه ریزیها و نیازهای همسران مختلف میباشد. ممکن است یک همسر نیاز به توجه بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد و مرد باید راه حلی پیدا کند که هیچ یک از آنها آسیب نبیند.
مشکلات فرزندان چند مادره
وارد شدن یک فرد جدید به عنان مادرناتنی به خانواده ممکن است مشکلات زیادی برای فرزندان ایجاد کند. ارتباط زن دوم با فرزندان زن اول و بلعکس چالشهای خاص خودش را خواهد داشت. احتمال پذیرفته نشدن زن دوم توسط فرزندان یا پذیرفته نشدن فرزندان توسط زن دوم زیاد است، که بستر آرامش خانواده را با مشکل مواجه میکند. تربیت شدن فرزندان توسط دو مادر هم به نوبه خود سختی و مشکلاتی در پی دارد.
مشکلات زن دوم در زندگی چند همسری
در جامعه ما زندگی دو همسری به عنوان یک هنجار مثبت پذیرفتنی نیست. زنی که به عنوان همسر دوم یک مرد معرفی میشود جایگاه خوبی نزد عموم ندارد. چه بسا دیگران او را به عنوان عامل از هم پاشیدن یک زندگی سالم و مشترک بدانند. زن دوم همواره با مشکلات اجتماعی تحت فشار روانی خواهد بود. همچنین ممکن است در زندگی با همسر اول مورد آزار و تحقیر قرار گیرد. بسیاری از زنانی که راضی میشوند با مرد متاهل ازدواج کنند، اظهار داشته اند که قبل از ازدواج با او از متاهل بودنش خبر نداشته اند یا اینکه مرد به آنها قول طلاق از زن اول را داده بوده است. برخی دیگر نیز به خاطر شرایط بد مالی و نیاز به حمایت، تن به چنین ازدواجی میدهند.
تنوع طلبی، عدم پیوندعاطفی، بچه دار نشدن، مشکلات زناشویی و اختلالهای روحی در مردان متاه ، از عمده ترین دلایل گرایش آنها به زن دوم است. این موضوع میتواند برای همسر اول غیرقابل پذیرش بوده و منجر به جدایی عاطفی و حتی طلاق شود. درمواردی نیز ممکن است زن اول راضی یا مجبور شود که وجود هوو را در زندگیش بپذیرد. زندگی چند همسره با مشکلات و چالشهای زیادی روبروست. ایجاد عدالت و تعادل بین همسران کار آسانی نیست و فرزندان دو مادره با معضلات زیادی روبرو خواهند بود. ضمن اینکه سبک زندگی دو همسره در جامعه کنونی ایران، به عنوان هنجار مثبت قابل پذیرش نیست.
معمولا با وارد شدن زن دوم به زندگی، زن اول به شدت آسیب دیده و ترک دنیا میکند و همسرش را از خود طرد میکند. این شرایط باعث میشود رابطه عاطفی او با همسرش سرد شده و به حاشیه رانده شود. اقدامی که فضا را برای همسر دوم بیشتر باز میکند. در این شرایط سلامت روحی شما به عنوان زن اول برای استحکام بخشیدن به پایههای روابط زناشوییتان و حفظ جایگاهتان در زندگی مشترک بسیار مهم است. به کمک مشاوره میتوانید در این شرایط درست ترین رفتار و عکس العمل را داشته باشید. اگر مایل به ارتباط با مشاوران ما هستید میتوانید از خدمات تخصصی مشاوره آنلاین بهره ببرید و یا سوالات خود را در قسمت “سوالات و تجربیات خود را با ما در میان بگذارید” مطرح کنید.
پرسش و پاسخ کوتاه
زری عزیز سلام
ببینید اعتماد در رابطه مهم ترین اصل یک رابطه سالم هست که سست شدنش تنش های جدی در رابطه به وجود میاره، برای اینکه این اعتماد آسیب نبینه حتما بدون درگیری و ایجاد چالش با همسرتون درباره سوالش صحبت کنید، از احساس نا امنی که در شما به وجود اومده باهاش صحبت کنید و بگید کمک میخواید تا این نا امنی برطرف بشه، اجازه بدید دلیلش رو از مطرح کردن این سوال توضیح بده، اگر دیدید این سوال تنها یک کنجکاوی ساده و درگیری ذهنی ساده بوده می تونید از اون بگذرید اما اگر حس کردید دیدگاهی پشت این سوال وجود داره که اعتماد شما رو کمرنگ میکنه حتما با یک مشاور صحبت کنید تا بتونه چنین دیدگاهی رو ریشه یابی کنه و به شما کمک کنه بهترین تصمیم رو بگیرید.
سلام دوران عقدم، همسرم گفت اگر بخوام دوباره ازدواج کنم اما از علاقم به تو کم نشه راضی هستی؟ من مخالفت کردم اما الان بشدت تحت فشارم میترسم بهم خیانت کنه چی کار کنم
دوست عزیز سلام
ببینید اعتماد در رابطه مهم ترین اصل یک رابطه سالم هست که سست شدنش تنش های جدی در رابطه به وجود میاره، برای اینکه این اعتماد آسیب نبینه حتما بدون درگیری و ایجاد چالش با همسرتون درباره سوالش صحبت کنید، از احساس نا امنی که در شما به وجود اومده باهاش صحبت کنید و بگید کمک میخواید تا این نا امنی برطرف بشه، اجازه بدید دلیلش رو از مطرح کردن این سوال توضیح بده، اگر دیدید این سوال تنها یک کنجکاوی ساده و درگیری ذهنی ساده بوده می تونید از اون بگذرید اما اگر حس کردید دیدگاهی پشت این سوال وجود داره که اعتماد شما رو کمرنگ میکنه حتما با یک مشاور صحبت کنید تا بتونه چنین دیدگاهی رو ریشه یابی کنه و به شما کمک کنه بهترین تصمیم رو بگیرید.
سلام خانمی ۴۰ساله هستم بدون سابقه ازدواج با خواستگاری که ۱۰سال پیاپی خواستار ازدواج من بود ولی بدلیل اینکه ایشون قبلا متاهل بودند و خانم فوت کرده بود ولی ثمره ازدواح یک دختر ۱۲ساله در اوج سن بلوغ بود
من مخالفت میکردم زمانیکه جواب مثبت
دادم دخترخانم جداگانه زندگی میکرد حال سئوال من از شما : طرز برخورد من با این دختر بداخلاق چگونه باشد چون هروقت به دیدن ما میآید رفتارزنتده این دخترمخصوصا لحن بد صحبت کردنشون باعث ناراحتی بین من و همسرم میشود درحالیکه بنده یک شخص کاملا آرام هستم لطفا بفرمایید چگونه این لحن و برخورد را هضم کنم و اینکه گویا این لحن صحبت را از خاله بزرگوارشان الگو برداری کردن
مریم عزیز سلام
شرایط شما رو درک می کنیم. باید بگوییم شما وقتی با همسرتان ازدواج کردید از ئجئذ دخترشان با خبر بودید و چالش های احتمالی حضور ایشان را پذیرفته اید. شما و همسرتان نباید توقع داشته باشید که دختر ایشان با شما مانند یک مادر یا یک آشنای صمیمی برخورد کند. به خصوص که در دوران بلوغ نیز هست و مخالفت و لجاجت با بزرگ ترها در این دوران طبیعی است. نباید همسرتان را به خاطر این رفتارهای دخترش بازخواست کنید به خصوص که او با شما زندگی نمی کند و و گاهی یکدیگر را میبینید. موضوع تربیت و رفتار این دختر خانم کاملا به پدرش مربوط است و شما فقط یک میزبان خوب باشید.
من و همسرم هفت ماهه ازدواج کردیم …مدتیه خارج از کشوره و ازهم دوریم …قبلا اونجا ازدواج کرده و ی دختر داره …قبلا ب من گفته بود هیچ ارتباطی با همسر سابقش نداره اما امروز ب من پیام داده که میخوام با اون خانوم برای خرید لباس بچه برم بیرون خیلی ناراحت شدم ….بنظرتون چه جوری باهاش برخورد کنم ؟
سلام دوست گرامی
به سن خودتان و همسرتان اشاره نکردید.
نقطه مشترک زندگی همسر شما و همسر سابقشان فرزند آنهاست. اینکه به شما گفتند که میخواهند با او بروند نکته مهمی است و میتوانستند این صداقت را نداشته باشند.
اما وقتی گفتند دیگر با او در ارتباط نیستند و این مساله را زیرپا گذاشتند، صحبت دیگری است.
زمانی که شما با ایشان ازدواج کردید، از شرایط او که همسر داشته و فرزندی هم دارند، مطلع بودید. بنابراین بهترین راهکار این است که ناراحتی خودتان را از تناقض صحبتهای ایشان بروز دهید، اما به شیوه مناسبی باید این کار را انجام دهید تا دلخوری بوجود نیاید.
برای دریافت راهنمایی بیشتر، از مشاوران همیار عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام همسرم بدون اجازه از من خانمی رو صیغه کردن این خانم متاسفانه توسط خانواده خودش شدیدا اذیت می شد برای همین حاضر شد صیغه همسرم بشه و اینکه این خانم خبر نداشت که من هستم فکر می کرد که صیغه یه مرد مجرد شده زمانی من فهمیدم که تازه دخترم شش ماهش بود
ولی خودمم نمی دونم چرا پذیرفتم
حسادت ها غصه ها گریه ها تو این هفت سال از من یه زن حساس زود رنج عصبی لجباز ساخته که حتی با تنها دختر هفت ساله خودم دعوا می کنم
البته ناگفته نمونه که این خانم هم هیچ بدی در حق من نکرده ولی همسرم هم خسته شده از ایشون
ولی همچنان داره ادامه میده البته فشار مالی هم داریم همسرم بیکاره لطفا راهنمایی کنید
سلام دوست گرامی
موقعیت سختی دارید و حق دارید که زودرنج، حسود و عصبی شده باشید
علت صیغه کردن این خانم را اشاره نکردید و اینکه چرا اینهمه مدت طولانی شده است؟ چرا همسرتان به ایشان نگفته بود که همسر و فرزند دارد؟
طی این 7 سال بهتر بود تکلیف آن خانم مشخص میشد.
گفتید همسرتان هم از او خسته شدهاند، علت تمام نکردن رابطهاش چیست؟ با توجه به اینکه بیکار هم هستند.
به صورت کلی، همسرتان باید تکیلفش را مشخص کند و بهانهای اگر وجود دارد کنار بگذارد. اولویت ایشان باید تامین آرامش ما و فرزندتان باشد. میتواند آن خانم را به نهادهای مددکاری معرفی کند تا از او حمایت کنند.
با سلام و خسته نباشید ،،
من زن دوم هستم،، شوهرم بخاطر یکسری مسائل و مشکلاتی داشت دلم به حالش سوخت و عاشقش شدم باهم محرم شدیم صیغه ۹۹ ساله، زن اولش هم دوتا بچه داره و میدونه ، ولی شوهرم خیلی هوای اون زنش رو داره و همه چی رو براش زیاده میخواد،، زیر بار عقد دائم نمیشه،، زیر بار بچه دار شدن بامن نمیشه فقط از ترس پدر و مادر تعصبی اش چون خیلی ازشون حساب میبره ،پدر و مادرش اطلاعی ندارن، ده ساله باهاش هستم بدون هیچی ،، خودم دستم تو جیب خودم هست و خرج خودمم رو در میارم،، من همیشه یه چشمم گریه هست و یه چشمم خون هست ،، همش بهم زور میگه که حتما هرچی اون میگه باید باشه و بیشتر هوای خونش رو داره و تبعیض قائل میشه ،، من دیگه خودم ناراحتی اعصاب پیدا کردم ،، نمیدونم چیکار کنم ،، توروخدا راهنماییم کنید ،، زندگیم برام معنی نداره اصلا
دوست عزیز
سلام
احساس غم و ناراحتیتون را میفهمم اما یک سوال، چرا ازدواج کردید؟ اصلا چرا آدمها ازدواج میکنند؟ اول هر رابطهای، عشق مهمه ولی همه چیز نیست. زمانی که همسر شما یک خانواده داره، قطعا نمیتونه توجهش رو به طور کامل بین دو خانواده تقسیم کنه و یا باید به ایشون بیشتر توجه کنه یا شما و خب اگه کمی با خودتون صادق باشید متوجه میشید که شما وارد زندگیشون شدید و … .
شما در این رابطه نه تنها توجه مناسب و کافی نمیگیرید، بلکه با حضورتون قطعا در زندگی همسر فرد مقابل و بچههاش هم ایجاد اختلال کردید. بهتره به خاطر خودتون هم که شده، یک تصمیم جدی بگیرید و یک زندگی جدید برای خودتون ایجاد کنید چون با این روش قطعا هیچ چیزی عوض نمیشه. پیشنهاد میکنم پیش روانشناس برید و به خودتون برای تغییر زندگیتون کمک کنید.
سلام۱۱ سال پیش یه خانم که دچار مشکلات زیادی بود.با توافق من به عقد همسرم در اومد ولی از همون اول شرط کردیم که در هفته فقط چند ساعت به ایشون برسن و اون خانم هم قبول کرد.ولی من وجدان درد گرفتم و گذاشتم یه مدت همسرم شبا هم بره ولی حالم شدید بد شد و این قضیه رفتن شبها کلا کنسل شد.چپن من بیمار شدم .تو این مدت ۸ سال اینا دارای سه فرزند هم شدن در حالیکه همسرم به من گفته بود بچه نمیخواد
من الان دیگه به هیچ عنوان حاضر به ادامه زندگی اونا نیستم.شپهرم بخاطر من دیگه هیچ شبی پیش اون نمیره ولی بخاطر بچه ها هر عصر بعد از اداره ۴ ساعت میره به کاراشون رسیدگی میکنه ول غروب خونه است.
من به خاطر بچه ها با این وضع موافقم
ولی کینه زیادی از همسرم و اون خانم به دل گرفتم
چون زیر قولشون زدن
قرار بود این وضعیت قطع یکسال طول بکشه بدون بچه ولی الان ۱۱ ساله با سه بچه
امروز همسرم گفت ببرم اینارو مشهد یه هفته
من اصلا نتونستم تحمل کنم
گفتم پول سفر و خودم میدم (من کارمندم وضعیت مالی خوبی دارم
همسرم هم کارمنده ولی به خاطر دوتا زندگی همیشه کم میاره من تو مخارج کمکش میدم
اون خانم هم که خونه و امکانات براش فراهم کردیم بیکار کلا تو خونه است)
ولی حق نداری با اون بری مسافرت
شدید به شب حساسم
واقعا دوست ندارم شب پیش کس دیگه ای بمونه
اینم بگم همسرم به شدت منو دوست داره
بخاطر من قید سفر و زد
ولی من خودم ناراحتم
احساس میکنم با این رفتارم همسرم ازم دور میشه
از طرفی هم شدید مضطربم
چند بار پیش مشاور هم رفتم اونام کاری برام نکردن
میگن تحمل کن
اون طرف هم حق داره
میخوام طلاق بگیرم
چون دیگه تحمل فکر و خیالم ندارم لطفا کمکم کنید.
سلام دوست گرامی
بهرحال خود شما پذیرفتید که همسرتان ازدواج کنند و حتی با اینکه ایشان زیر قولشان زدن و بچه دار شدن نباید شرایط را برای خودتان و ایشان سخت کنید
بهرحال ایشون پدر هستند و همسر و وظایفی بر عهده دارند
از حساسیتتان کم کنید و بجای سخت گیری به همسرتان سعی کنید با محبت، ارامش را به زندگی بدهید و بین دو خانواده تعادل برقرار کنید
سرخود به کتاب ودرس خواندن گرم میکنم ولی باز اثر ندارد حمله فکری ناگهان شروع میشود ووقتم رامیگیرد خواهش میکنم کمک کنید چطور کنار بیاک با این مسيله خیلی با خودم کلنجار میرم ومیخواهم خودرا قانع کنم وشرایط جدید را بپذیرم میکندو زن دوم همسرم حق بدهم وبگم بالاخره اونم زنی تنها هست چه اشکالی دارد همسرم ساعاتی با او باشد ونیازهای او را برآورده کند ولی حمله فکری که شروع میشود در مغزم مرا خرد میکندمیکند آیا راهی برای آرام شدنم هست
مجدد سلام
این افکار در این دوران طبیعی هستند، اما راههایی برای کنار آمدن با آنها وجود دارد که متاسفانه توضیحش در کامنتها امکانپذیر نیست (کمی طولانی هستند)، اما قطعا با مشاوره با روانشناسان همیار عشق میتوانید خودتون و شرایطی که هستید رو مدیریت کنید.
سلام خانمی57ساله هستمهستم دارای ۴تاپسر احساس میکنم و۱۰۰درصد مطمئن هستم شوهرم همسر دیگری دارد ولی از من مخفی میکند حدود۵ساعت از وقتش با او میگذراند دراین مدت که میدانم پیش اوست خیلس احساس بدی دارم درضمن همسرم اجازه نمیدهدهیج جا بروم حتی خانه مادرم که نزدیک خودمان هست از نظر مادی وضع خوبی داریم وشوهرم توان اختیار همسر دیگری دارد هیچ چیز برایش کم نگذاشتم با تمام اخلاقش گنارآمدم ولی نمیدام چکار کنم وقتی روآورش میکنم همسردیگری دارد حواب منفی نمدهد هیچی نمگوید واین مرا بیشتر زجر میدهد اصلا براش مهم نیست من زجر بکشم در این ساعات که پیش اوست
سلام و وقت بخیر
قطعا اینکه بدونید همسرتون با فرد دیگهای در ارتباط هست، احساس خوبی نیست؛
پیشنهاد میکنم حتما با روانشناسان همیار عشق، به صورت انلاین در ارتباط باشید تا بررسیهای لازم رو انجام بدن و کمکتون کنند با این شرایط کنار بیاید. یادتون باشه، داشتن یک رابطه خوب و سالم با همسر خیلی خوبه، ولی زمانی که نیست، میتونید خودتون برای خودتون کاری انجام بدید که احساس بهتری داشته باشید. با روانشناسان ما در تماس باشید تا کمکتون کنند.
سلام
میشه راهنمایی کنید
همسرم با رضایت من زن دیگه ای گرفته و من هم قبول کردم
اما از لحاظ قلبی نمیتونم قبول کنم
اتفاقا خیلی دختر خوبیه
همسرم چیزی برای ما کم نمی ذاره
دو تا بچه دارم
لطفا کمکم کنید
سلام دوست گرامی
به هرحال شما با رغبت و رضایت، اجازه ازدواج مجدد به همسرتان داده اید و باید قبل از اینکه این اتفاق رخ بدهد در مورد شرایط الان فکر می کردید.
اکنون کاری هست که پیش آمده و بهتر هست به جای ناراحتی شرایط رو بپذیرید و محیط رو برای خودتان و فرزندانتان دلگیر نکنید
شما به غیر از همسر بودن مادر هم هستید
پس سعی کنید هم مادری خوب باشید و هم در تایم هایی که همسرتان در منزل هستند همسری آرام باشید
سلام وقتتون بخیر
بنده مردی سی ساله هستم که بخاطر مشکلاتی جنسی که با همسرم داشتم با رضایت همسرم به سمت ازدواج دوم رفتم
در ماه اول رضایت داشت ولی الان زندگی رو تلخ کرده برام و به خانواده خودش و خودم هم خبر این ماجرا رو داده و همه رو انداخته بجونم
لازمه بگم که از همسر اولم دو تا دختر خردسال دارم
و همینطور شرط همسر اولم از این تصمیم این بود که کسی متوجه نشه
اما حالا خودش زیر قولش زد و منو دچار مشکلات زیادی کرده
از طرفی میگه دیگه حاضر نیستم با وجود اون زندگی کنم
و از طرفی هم من به جفتشون علاقه و وابستگی شدیدی پیدا کردم
نمیتونم هیچ کدوم رو ترک کنم
همسر دومم هم متوجه این اتفاقات شده و میخواد منو ترک کنه بخاطر همسر اولم
ضربه بزرگی رو داره میخوره
و شرایط روحی هر سه تامون خیلی بده
مخصوصا خودم
نمیخوام بین هیچ کدوم رو بگیرم
همسر اولم شرایط خاصی داشت
من پنج سال ازش کوچیکترم و ایشون مطلقه بود که با من باهاش ازدواج کردم
همین همسر دوم هم همین شرایط رو داره
هدف من از ازدواجم با نفر دوم (شرایط حالی) بخاطر این بود که کمبود های همسر اولم رو با اون رفع کنم
از لحاظ مالی مشکلی ندارم
و نمیخواستم کسی رو وارد زندگیم کنم که همه ی منو در بر بگیره و منو از زندگی اول دور کنه
خیلی هر دو خانوم های خوب و بجایی هستن
رفتار همسر اولم هم از روی حسادت فرض میکنم
خلاصه شرایط خیلی بدی دارم
حرف مردم برام شرط نیست
چون کسی جای من نیست که حال منو درک کنه
از طرفی اگر همسر دوم رو از دست بدم باز مشکلات سابق به سراغم میان
لطفا راهنماییم کنید
احساس میکنم دارم هم خودم رو هم همسر اول و دوم و خانواده رو از دست میدم
سلام دوست گرامی
در رابطه با همسر اولتان سعی کنید احساسات او را در نظر بگیرید. بعد از سالها مشترک و داشتن فرزند به ایشان حق بدهید حتی با وجود رضایت به ازدواج شما اکنون احساس دلشکستگی، حسادت، ناراحتی، ترس از دست دادن شما و حتی آبرو را داشته باشد.
به ایشان فرصت بدهید تا احساسات و نگرانیهایش را مطرح کند.
همسرتان به زمان نیاز دارد.
نگرانیهای ایشان را رفع کنید و در مواردی که نمیتوانید،برای ایشان توضیح بدید.
زمان هایی برای خودتان و ایشان در نظر بگیرید
در مورد زندگی دومتان به ایشان خیلی اطلاعات ندهید و اجازه کنجکاوی را خیلی دوستانه از ایشان بگیرید
با هردو همسرتان منطقی و درست صحبت کنید
برای حل مشکلتان به مشاور حتما مراجعه کنید
با سلام و خسته نباشید ،،
من زن دوم هستم،، شوهرم بخاطر یکسری مسائل و مشکلاتی داشت دلم به حالش سوخت و عاشقش شدم باهم محرم شدیم صیغه ۹۹ ساله، زن اولش هم دوتا بچه داره و میدونه ، ولی شوهرم خیلی هوای اون زنش رو داره و همه چی رو براش زیاده میخواد،، زیر بار عقد دائم نمیشه،، زیر بار بچه دار شدن بامن نمیشه فقط از ترس پدر و مادر تعصبی اش چون خیلی ازشون حساب میبره ،پدر و مادرش اطلاعی ندارن، ده ساله باهاش هستم بدون هیچی ،، خودم دستم تو جیب خودم هست و خرج خودمم رو در میارم،، من همیشه یه چشمم گریه هست و یه چشمم خون هست ،، همش بهم زور میگه که حتما هرچی اون میگه باید باشه و بیشتر هوای خونش رو داره و تبعیض قائل میشه ،، من دیگه خودم ناراحتی اعصاب پیدا کردم ،، نمیدونم چیکار کنم ،، توروخدا راهنماییم کنید ،، زندگیم برام معنی نداره اصلا