سوال کاربران
من ۷ ساله با یه پسری رابطه دارم. با اینکه شهرستانیم هردومون و از هم دور بودیم ولی همیشه با هم خوب بودیم، البته دعوا داشتیم ولی زود برمیگشتیم کنار هم. خیلی از همه لحاظ ساپورتم میکرد و هوامو داشت تا اتفاقی پارسال فهمیدم که ۱ ماه که با من قهر بوده و رفته با یه دختری دوس شده. بعد که فهمیدم شنیدم اوضاع از چه قراره همه چیو بهم زد و دوباره با اصرار برگشت که اشتباه کرده بوده و حالا پشیمونه. منم چون دوسش داشتم بهش فرصت دادم. قبل از عید قرار شده بود نامزد کنم و حتی آزمایش هم رفته بودیم با یه خواستگاری که داشتم چون همیشه میگفت من وضعیتم اوکی نیس که بیام خواستگاریت. منم همه چیو تموم کرده بودم. در حین اینکه چند روز دیگه قرار شده بود برام نشون بیارن رو فهمید که دارم نامزد میکنم و بهم زنگ زد و کلی پیام داد که فکر نمیکرد بخوام ازدواج کنم و برم از کنارش و ازم فرصت خواست که کاراش راست و ریس کنه و با خونوادش صحبت کنه و بیاد و حتی ازم خواستگاری کرد. منم چون دوسش داشتم از ته دلم قبول کردم و دیگه اون خواستگارمو رد کردم. همه چی خیلی خوب پیش میرفت تا اینکه با خونوادش مطرح کرد که گفت پدر و مادرش گفتن دو فرهنگ مختلفیم. سخته و هیچی از خودت نداری و ما نمیشه همین جوری بریم خواستگاری جواب منفی بهت میدن که دیگه سرد شد و گفت جور نمیشه و نمیتونم. الانم نزدیک ۵۰ روزه نه جواب تلفنم رو میده نه پیام رو. حتی بلاکمم کرده. خیلی اذیتم. از یه طرف میخوام فراموشش کنم از یه طرف نمیتونم. خیلی سختمه. نمیدونم چرا اینجوری شد؟ یعنی تنها به خاطر اینکه خونوادش راضی نبودن اینکارو کرد؟؟
پاسخ مشاور
دوست عزیز
سلام
قبل از هر چیز میخواستم بگم که این ناراحتی و احساس اذیت شدنتون طبیعیه. قطعا این موقعیت و شرایطی که توش هستید، بسیار سخته؛ اما شاید بررسی اینکه چه اتفاقی افتاده، بهتون کمک کنه که کمی راحتتر بتونید با موضوع کنار بیاید و روند بهبودی و فراموش کردن این اتفاق رو سریعتر طی کنید.
با وجود اینکه برای ازدواج توصیه میشه هر دو طرف، چه دختر چه پسر، قبل از ازدواج به استقلال مالی برسند، اما به طور کلی تو جامعه ما بیشتر از پسر توقع میره که مسئولیت مالی خانواده رو به عهده بگیره؛ اما به خاطر شرایط اقتصادی این موضوع زمان بره و ممکنه که پسر از این نظر نتونه خودش رو سریع آماده کنه. همین موضوع باعث میشه که با وجود آمادگی دختر برای ازدواج، پسر هنوز آمادگی کامل رو نداشته باشه. با این توصیفات و چیزی که از صحبتهای شما متوجه شدم، احتمالا این آقا هنوز آماده ازدواج نبوده و تنها به خاطر از دست ندادن شما به طور هیجانی تصمیم گرفته که خواستگاریتون بیاد و … ؛ اما بعد از اینکه هیجاناتش کم شد و کمی منطقیتر به موضوع نگاه کرد، فهمید که هنوز آماده نبوده. به علاوه، گاهی افراد روی حمایت خانوادهها حساب میکنند، اما مخالفت اونها باعث میشه که این حمایت رو از دست بدن.
به علاوه، یکی دیگه از شروط اصلی ازدواج، پختگی فرد هست. شما یک مثال از رابطه ایشون در زمان قهر زدید. اینکه چرا اینکار رو کردند رو نمیدونم، ممکنه که از دست شما ناراحت بودند و خواستند که تلافی کنند و یا … ؛ خیلی مشخص نیست، اما به طور کلی این مساله خیلی مهم هست که آیا ایشون پختگی لازم برای یه رابطه متعهدانه رو داشتند؟ با توجه به این توضیحات نه. البته نداشتن پختگی به معنی آدم بد بودن نیست، بلکه به این معنیه که ایشون حداقل تو اون زمان آماده داشتن رابطه متعهدانه رو نداشتند. به علاوه، اینکه ایشون بدون هیچ خبری گذاشتند رفتند، بلاکتون کردند و زیر قولشون زدند هم مساله کمی نیست. به هر حال با توجه چیزی که در بالا گفته شد، قطعا ایشون هم شرایط بدی رو تجربه میکردند، اما یک انسان پخته سعی میکنه که حتی اگه بار اول هیجانی رفتار کرده، سعی کنه ماجرا رو درست کنه یا حداقل برای شما توضیح بده که چی شده. یادتون باشه، هیچ کدوم از شما مقصر نیستید، اما هردوی شما توی شرایط ایجاد شده سهم دارید. سهم ایشون اینه که زیر قولشون زدن و مسئولیت رفتارشون رو نپذیرفتن و سهم شما اینه که بهتر بود توی این 7 سال ارزیابی دقیقتری روی رفتار ایشون داشته باشید و صرفا به خاطر علاقه، تصمیم به ازدواج نگیرید، چون این رفتار قطعا قبلا هم سابقه داشته.
امیدوارم بتونید این موقعیت رو پشت سر بگذارید و خودتون رو برای یه رابطه متعدانه و سالم آماده کنید. برای اینکار حتما حتما از راهنمایی و کمک روانشناس کمک بگیرید.
پرسش و پاسخ کوتاه
سلام .
من با هر پسری آشنا میشم اولش جذب من میشن و خوب است پیام بده زنگ بزن ولی بعدش تا احساس کنن ازشون خوشم اومده بی توجه میشن دیر به دیر پیام میدن بعد هم کلا میکشن عقب طول رابطه ها بیشتر از یکماه نمیشه و حتی بدون اینکه دلیل رفتار سرد و تغییر یهوییش بدونم میکشن کنار و من میمونم یه عالمه سوال که چرا اینجوری شد من کاری کردم چیزی گفتم چرا واقعا نمیدونم چیکار کنم توجه میکنی بهش اهمیت میدی اینجوریه میگن باید کم محلی کنی با کم محلی هم باز همینطوره دیگه به خودم شک دارم که نکنه مشکل از من چرا نمیتونم ارتباط باهاشون برقرار کنم یه رابطه درست داشته باشم که اسمش بشه گذاشت رابطه
دوست عزیز
سلام
این مسالهای که گفتید در بسیاری از موارد طبیعی هست چون احتمالا شما مهارتهای ارتباطی خوبی برای شروع ارتباط دارید که آدمها دوست دارن بیشتر با شما آشنا بشن و ارزیابی انجام بدن؛ اما اینکه بعدش چی قراره بشه، یه مساله جداگانست. به هر حال هیچ کسی در دنیا نمیتونه علاقه و توجه همه آدمها رو جلب کنه و این لزوما به شما برنمیگرده، پس این مساله رو اصلا به خودتون برنگردونید که من چی کار کردم و … .
اما بریم ببینیم که چی کار میتونید بکنید که این اتفاق دیگه بعد براتون نیافته؛ متاسفانه یا خوشبختانه ما نمیتونیم هیچ کسی توی دنیا تغییر بدیم، به جز خودمون؛ برای همین میخوام اینجا راهکارهایی به خود شما یاد بدم، چون فقط شما هستید که میتونید تغییر کنید.
اول اینکه شما بهتره توی انتخاب آدمها خیلی دقت داشته باشید و بدون شناخت ارتباطتون رو صمیمیتر نکنید. نمیخوام بگم که بیتوجه باشید، بلکه منظورم اینه که خیلی سریع هم ارتباطتون رو قویتر و صمیمیتر نکنید. بهعلاوه، برای خودتون فاکتورهایی رو در نظر بگیرید که بر طبق اونها افرادی که تو زندگیتون وارد میشن رو فیلتر کنید، اینطوری احتمال اینکه افراد نامناسب وارد بشن، کمتره.
دومین مسالهای که میتونید روش کار کنید، مهارتهای ارتباطی (به خصوص هنر زن بودن) برای ادامه ارتباط سالم هست. با کمک این روشها، میتونید اگه فرد مناسبی وارد زندگیتون شد، ارتباط سالمتری باهاش برقرار کنید و این را ادامه بدید.
در نهایت اینکه، بسیار از آدمها بسیار نا ایمن بار اومدن و به دلایل کاملا شخصی خودشون، نمیتونن رابطه سالمی با دیگران برقرار کنن و در اینطور موارد به هم خوردن رابطه تقصیر شما نیست. شما بهتره که کمی روی انتخاب افرادی که توی زندگیتون میان حساستر بشید، اما باز هم بدونید بسیاری از این افراد خودشون هم نمیدونن که نمیتونن رابطه سالم برقرار کنن، چه برسه به شما!