چرا بهم اهمیت نمیده؟!
گاهی تو رابطه عاطفی ممکنه احساس کنید با وجود همه تلاشهایی که میکنید طرف قابلتون اونطور که باید و شاید قدرتون رو نمیدونه و سر درگم بشید. از خودتون میپرسید باید چکار کنم تا یه کم به خودش بیاد و بفهمه اگر بخواد به این رفتارش ادامه بده ممکنه منو از دست بده.
ترس از دست دادن (1)
ترس از دست دادن یکی از راههایی هست که میتونید دیگران رو ترغیب کنید که رفتار اشتباهشون رو اصلاح کنن البته اگر به شیوه درستی استفاده بشه. این نوع ترس میتونه چشمهای طرف مقابلتون رو باز کنه که اگر اونجور که باید بهتون احترام نذاره ممکنه از دستتون بده. البته هیچ وقت نباید از این تهدید برای کنترل کردن یا سو استفاده کردن استفاده کنید.
ترس از دست دادن (2)
اما لازم نیست اینکار رو مستقیم انجام بدین چون به نتیجه نمیرسید. با رعایت این 4 مورد، میتونید به درستی این ترس رو ایجاد کنید.
-1 روی زندگی اجتماعی مستقلتون تمرکز کنید.
-2 عادت مدام پیام دادن رو ترک کنید.
-3 به خودتون و سلامتتون اهمیت بدین.
-4 روی حد و مرزهاتون تاکید کنید.
روی زندگی اجتماعی مستقلتون تمرکز کنید
قرار نیست که تظاهر کنید زندگی فوق العادهای دارین بلکه باید واقعا زندگی فوق العادهای برای خودتون بسازید اینکه تمام وقتتون رو بخواید با اون سپری کنید باعث میشه ازتون زده بشه. مهم نیست که چند وقته باهم آشنا شدین یا چند وقته ازدواج کردین باید هر کدومتون سرگرمیها و انگیزههای شخصی برای زندگی داشته باشین.
عادت مدام پیام دادن رو ترک کنید.
کار سختیه اما گوشیتون رو از خودتون دور کنید تا هر دقیقه بهش پیام ندین چون اینجوری احساس خفگی میکنه، بجاش در طول روز دو یا سه تا پیام منحصر به فرد و جذاب بفرستید تا با دیدن پیامتون لبخند به لبش بیاد. پیشنهاد میکنیم در دوره جذب مرد با موبایل شرکت کنید تا اصول جذب با پیام رو یاد بگیرین. برای تهیه دوره میتونید به دایرکت پیام بدین.
به خودتون و سلامتتون اهمیت بدین
هرچقدر که نسبت به خودتون احساس بهتری داشته باشید اعتماد به نفستون هم درمقابل شریکعاطفیتون بیشتر میشه. تحقیقات نشون میده روزی 10 دقیقه ورزش کردن و اندورفینی که بدلیل ورزش در بدن تولید میشه باعث میشه افراد زندگی شادتری داشته باشن و در نتیجه در روابط عاطفیشون هم موفقتر عمل کنن.
روی حد و مرزهاتون تاکید کنید
اگر طرف مقابلتون جوری که میخواید باهاتون رفتار نمیکنه، شما رو نادیده میگیره و بهتون توجه نمیکنه وقتشه یک بار دیگه حد مرزهاتون رو براش بگین با آرامش صحبت کنید و بهش بگید که رفتارش برای شما قابل قبول نیست و باعث میشه احساس بدی بهتون دست بده. از اینکه خواستههاتون رو به زیون بیارید نترسید و قاطع باشید.
پرسش و پاسخ کوتاه
سلاممن یه دختر19 ساله ام. سه ساله پشت کنکور تجربی موندم، یعنی با امسال میشه 3 سال. سال اول ک فارغالتحصیل شدم و اولین کنکورم رو دادم، 90 هزار… دومم ک اصلا درست حسابی نمیخوندم 35 هزار.. و امسالم ک خیلی خوندم 56 هزارشدم… . بخاطر اینک من یه مشاور گرفتم و وارد رابطه ی احساسی و عاطفی باهاش شدم و…. و همیشه ذهن منو درگیرمیکرد باکاراش و حرفا ش و اینک تا صبح چت کردنمون و خیلی کارای دیگ ای ک باعث شد من بشدت بهش علاقه مند بشم… اما اصلا ب روی خودم نمیوردم ک دوسش دارم و اونم همش میگف چرا اینقدر سردی بامن وارومی… . میدونم توی کنکور باید قید این چیزاروزد، منم اصلا دختری نبودم ک پسرا واسم مهم باشن و بخام باپسری رابطه داشته باشم… اما این اقا باحرفاش و کارایی ک میکرد باعث شد بشدت بهش علاقه مندبشم… کاراش و حرفاش درحدی بود ک دوستای من ک دوست پسر داشتن هم میگفتن ک دوست پسرای ما، این حرفارو بهمون تاب حال نگفته و اونوقت این میاد اینارو ب تومیگه… اخه اون فقط با من اینطور بود و دوستامم ک میرفتن کلاس، گفتن ک اصلا با ما اینطوری ک باتو رفتارمیکنه، رفتارنمیکنه… و دوستامم فکر کردن ک واقعا اینم از من خوشش میاد… اخه دانشجوی پزشکی هم بوده مشاورم. و 24 سالش بود .. و کلا خیلییی حرفای خاصی و رفتارای خاصی بامن داشت… میگفتم بهش سخت گیری کن و اینقدر خوب نباش و اگ درس نخوندم دعوام کن، میگفت اخه من دلم نمیاااد اصلا بهت یه چیزی بگم.. گفتم اشکال ندارع تو بداخلاق بشو و جدی رفتارکن.. میگفت نه نمیتونم اصلا… حتی بعد جلسه ی اخرمون، پیام میداد ک دلم واست تنگ شده چندروزه ندیدمت و منم بهش میگفتم ایا این رفتارارو با همه داری و ب همه اینقدرگیر میدی! ؟اونم میگفت نه.. این کارت و رفتارا فقط مخصوص خودته… 😔. بعد دیگ اینک همش بهم پیام میداد و منم واقعا کلافه میشدم از دستش، ی باربهش گفتم دست ازسرم برداردیگ.. گفت شرمنده نمیتونم.. گفتم خستم کردی و بالاخره بهش گفتم ک من دوست دارم.. اونم گفت عزیزم،من حسی بهت نداشتم و ندارم اما بهت وابسته شدمه… 😕… ببینید حتی بااینک ما دوباری بیرون باهم قرارگذاشتیم و اونم باراول بهم گفت حس خاصی بهم داره و تاحالا با هیچ دختری نرفته بیرون و.همش راجب هیکلم و قیافم میگفت و رنگ لبام و رنگ لاکم و تن صدام و. طرز حرف زدم و همه رو میگفت دوست داره و…. .. … برگشت منو بشدت تخریب کرد و گفت حسی ندارم… خوب چرا! ؟؟؟؟؟؟ چرا واقعا قصدش چی بوده! ؟؟؟ من حتی کارم ب روانشناسم کشیده و گفت میخاست سواستفاده کنه ازت… اما نمیتونم باورکنم.. اصلا اون همچین ادمی نیست… انگار دیونه شدمه…. حتی بعد این ک گفت حسی نداره بازم پیام میداد.. منم باتوجه ب حرفایی ک قبلا بهم گفته بود، بهش گفتم خوب میخای امسالم مشاورم بمونی!؟؟… کلی فحش بارم کرد… و گفت ازمن هیچ انتظاری نداشته باش.. اصلا…ک کنارت بمونم🥺…منم گفتم خوب چرا یهو اینطوری میشی وو مگ چی گفتم… . و من موندم و قلبی ک بشدت شکست… .و چندروز بعدخودش خاست رابطمون رو از نو بسازیم… اما دیگ هیچ رابطه ای نداشتیم و حرف نزدیم.. بعد 20 روز من زنگ زدم بهش و گفتم زنده مردم واست مهم نیست انگار.. گفت نه سرم شلوغه… بعد دوباره راجب هیکلم میپرسید و راجب هیکل خودش میگفت ک چ تغیراتی کرده.. . و اخه چون شب تولدم بود و گفت میخاد سورپرایزم کنه… اما هیچ هدیه ای بهم نداد… هیچی.. بازم جواب پیامام نمیداد.. راجب درسمم گفت ک من وقت ندارم بهت برنامه بدم…منم گفتم باشه.. 😔…بعد من یسری سوالات ازش میپرسیدم، اصلا جواب نمیداد…ببخشید ادامه اشه… . اما دوستم ازش سوال میپرسی، جواب میداد.. . منم گفتم خوب چرا جوابم رو نمیدی!؟؟ بعدش وویس میداد و داد میزد م من زندگیم اونطور نیست ک بشینم جوابت روبدم… منم گفتم باشه.. یا بهش زنگ میزدم جوابم رو باز هم نمیداد..گفتم خوب چرا بداخلاق شدیه… گفت من همینم.. .. بعد یه مدتی، خودش یهو وویس داد ک نه من وقت میخام برات بزارم، اما اگ ی روز درس نخوندی دیگ بهت برنامه نمیدم… منم قبول کردم.. وگفت ک دیگ بداخلاق میشم باهات اگ میخای بمونم… واقعا بداخلاق شد… طوری ک حتی طرز حرف زدنش بامن، من رو ب گریه میندازه…حتی ی بارم پشت تلفن واقعااا گریم گرفت و بهم میگفت چراگریه میکنی، منم میگفتم مگ دیگ واست مهمه ک میپرسی.. اونم میگفت اخه مگ از تومهم ترم تو زندگیم هست ک اینومیگی عزیزم.. … بازم با این حرفاش من امید پیدامیکردم…و دوهفته پیش یهو خودش راجب گذشته گفت.. ک من دیگ باهات هیچ ارتباطی نخاهم داشت و مثل گذشته نمیشم باهات و خوش اخلاقی ازم نمیبینی و دیگ حق ندازی بگی چرا بد شدیه و و دیگ حق نداری بگی چرا مثل قبل نیستی باهام و دیگ چت نمیکنم باهات و حرف های اضافی مثل پارسال نمیزنیم.. منم گفتم اونی ک منومجیور میکرد تاصب چت کنیم توبودی ک میگفتی فعلا زوده…وبعدش انگاربهش برخورد و گفت میدونی چیه، چون قدرم رونمیدونی وهر کاری واست بکنمنمیبینی و نمیفهمی، واسه همین من باهات دیگ میخام بد بشم و واست وقت نزارم…منم گفتم ک یک ماهه هیچی راجب اخلاقت نگتمه و.. اما اون ویسام گوش نمیداد… منم دیگ از بحث کردن خسته شدم و معذرت خواهی کردم تا اروم شد…و الانم فقط من گزارش کارم رو واسش میفرستم و دیگ پیام نمیدیم. و حرف نمیزنیم… اصلا. اما واقعاااا نمیدونم باید چیکارکنم این اقاعه چشه، قصدش واقعاً سواستفاده بوده… 😔… نمیدونم..
واسه همین ازشما پرسیدم… ببخشید ک پیامم خیلی طولانی شد… …همیشه هم میگفت باید بهم نگاه کنی.. منم کلا خوشم نمیومد زیاد خیره بشم.
بعد این ک جوابای کنکورو دادن بازم گفت ک باید بیایم … رفتم اما اصلا بهش نگاه نکردم…اومد روبروم نشست و گفت از وقتی اومدی اصلا بهم نگاه نکردی.. بهم نگاه کن… گفتم نمیخام… همش اصرار میکرد و خاهش میکرد نگاش کنم.. اما اصلا نگاش نکردم😔.کلا اون راجب همه حرف میزد… ب جز درس😊من اصلا حرف نمیزدم. اون فقط حرف میزد و میگفت چقدر ساکتی.خوب حرفی نداشتم…. اونم سرکلاس واسم اهنگ میخوند.. پارسال خیلی خوب بود.. 😐اخه دانش اموز از من خوشگل ترم بود..ک اونا هرجلسه ی مدل لباس و ی مدل ارایش داشتن… اما فقط با من اینطور بود😔مدیر اموزشگاهمونم یجورایی انگار فهمیده بود وکلا زمانایی ک من کلاس داشتم همیشه میومد و تا من کلاسم تمام میشد میرفت!!!
واجازه نمیداد در کلاسش بسته باشه.. اما مشاورم بهم میگفت ک در کلاسو ببند… اما واسه بقیه باز بود… یا درو ک نمیبستم خودش بلند میشد میبستش..
یا میگفت خانوم داودی نیستش درو ببند راحت باشیم…خوب مستقیما حرفای +18نمیزد…اما چندتا فیلم بهم معرفی میکرد همیشه… بعد من نمیتونستم نگاشون کنم ب دوستم گفتم ک برو ببین چی ان راجب چی ان… دوستم گفت +25بودن… اصلا چرا باید اینارو به من معرفی میکرد..
یا سرکلاس، من چون تایم کلاسم 7عصربود، و کلاسم تمام میشد دیگ شب میشد،بعدکلاس بلندمیشد و لامپارو تندی خاموش میکرد.. منم میگفتم چرا میبندی نمیبینم و خودشم دم در می ایستاد و خیلی وقتا نزدیک بود برم توبغلش…کللا تا منو میدید اونقدر خوشحال میشد…
اما الان اونقدر رفتاراش بد شده ک واقعا حسم بهش از دست دارم میدم😞وقتی بهش گفتم دوستش دارم.. میگفت باورم نمیشه تو منو دوست داشته باشی، فکر میکردم میخای فقط من بمیرم!! و منو دوست نداری…
منم گفتم اخه چطور نفهمیدی.. یعنی فکر کردی من میشینم با هر پسری یا با کسی ک ازش بدم میاد تاصبح چت میکنم وجوابشو میدم!! ؟؟…
بعد هیچی نمیگفت…یا من یه مدت یکی از دوستام رو از اخرای اردیبهشت اوردم پیش خودم، توخونه درس میخوندیم… و مشاورم خیلیی باهاش حرف میزد.. دوستم گفت فاطی، میگ فاطی خیلی بداخلاقه باهام😐😐. اما بخاطر کنکور شه.. اخه خانوم داودی گفته بود قبلنا خیلی دختر شادابی بود… اخه خانوم داودی معلم دبیرستان منم بود…
من ک گفتم گوشی ساده داشتم و عید ب بعدکنارش گذاشتم… بعد با دوستم ک حرف میزد همش میگفت فاطی داره چیکار میکنه!؟ حواست بهش باشه…
یا میگفت گوشی رو بده بهش میخام باهاش حرف بزنم.. منم سرد حرف میزدم باهاش، چون روزی 1 ساعت با دوستم حرف میزد… اما دوستم خودش دوست پسر داشت و کلا از مشاوره بد ش میومد😂. و بهش میگفت داداش… بعد ک باهام حرف میزد بهم میگفت بخدا این جدیدا ب درد هیچی نمیخورن… فقط خودتتتت…منم میگفتم اره تو ک راست میگی…
اخه دوستم از عید رفت کلاسش..
کلا انگار الان داره لج میکنه… من وویس میدم گوش نمیده.. پیام میدم جواب نمیده… اما دوستم بهش پیام بده سریع جواب اونومیده… البته الانم ک بهش محل نمیدم، تند جوابم میده.همیشع میگفت بعد کنکور کارت دارم.. کارت دارم… گفتم چیکار میگفت میفهمی ب موقع اش. خیلی کارها باهات دارم… خیلی وقتا ب بعضی قسمتای بدنم خیره میسد و سکوت میکرد.. و اصلا توحس خودش بود… خوب بود بدون ارایش میرفتم… هه.. همیشه ک ب لبام خیره بود و… از اون ور لبای خودشو میخورد.. خیلی ب هیکلم خیره میشد و تحریک میشد و دستش رو همش بین پاهاش میبرد🤦🏻♀️… اصلا میومد کنارمن مینشست و منم فقط کیفم رو میزاشتم بینمون…
من الانم دوسش دارم اما همه میگن دل بکن ازش.. من الان میدونم باید درس بخونم، اما الان بخاطر کنکورم باهاشم و باید بهم برنامه بده… مشاور دیگ ای ازین بهتر نیست…و این م ازم پول نمیگیره. من باید فقط درس بخونم.. خانوادم خیلی واسم هزینه کردن.. ی خونه بهم دادن و من تو خونه نمیتونم درس بخونم ،چون تنهاام و فکرم بیشتر میره طرفش.. از زمانی ک گوشیمم خریدم ک دیگ بدتر… خیلی وقتا آنلاین بودنشم چک میکنم…هی ب خودم قول میدم چک نکنم و تا 3 یا 4 روز چک نمیکنم… واقعا ناراحتی رو توچشمای بابام دیدم، وقتی دید هنوز قبول نشدمه…. 😔میدونی خودمم ناامیدشدمه… مثلا مشاورمه.. دریغ از یه حرف مثبت وخوب.. فقط سردوخشک وجدی، میگ جدیت و بداخلاقی خوبه واست😞… بیشعور… پارسال التماسش میکردم باهام جدی باشه اونم میگفت بخدانمیتونم دلم نمیاد الان دل ورودش میاد کلا فقط بزنه تواعصاب من…. .کلا از همه چیز من تعریف میکرد وعاشق همه چیزم بود.. حتی استیکر هایی ک واسش میفرستادم… خوب میگید این قصدش چی بوده… چرا رابطمون بدشد… داشت خوب پیش میرفت، دوستام منو مجبورکردن برم حسم روبگم ومنم گفتم اونم تو پیام… میخاستم رودرروبگم ،اونم ن اینطوری.. میخاستم بگم ذهنم درگیره ی اقاییه واسه همین درس نمیخونم… 😔.. اما…. لطفااا کمکم کنین.
سلام
دوست عزیز پیام شما خیلی طولانیه و اگر نیاز به توضیحات زیاد درباره موضوعتون دارید باید مشاور صحبت کنید. اما طوری که متوجه شما با مشاورتون وارد رابطه شدید. باید بدونید رفتار ایشون به هیچ وجه درست و حرفهای نبوده و شما از همون اول باید مرزهاتون رو با ایشون رعایت میکردید. مشاور یک تعریفی داره و وقتی از تعریفش خارج بشه به هیچ وجه نباید پا به پاش برین چون دقیقا اسمش سوءاستفاده است. اون پول میگیره که به شما کمک در کنکور موفق بشید نه اینکه عاملی برای شکست شما یا دیگران بشه. بهتره به هیچ وجه دیگه باهاش ارتباط نداشته باشید و درستش هم اینه که به مسئولان آموزشگاه اطلاع بدید. درصورت نیاز به راهنمایی بیشتر با مشاوره صحبت کنید.