رابطه عاطفی شما با شریک عاطفیتان فوق العاده است و شما کاملا آماده هستید که رابطه را به سطح بالاتری ارتقا دهید. در آینده نزدیک دوست پسرتان را در نقش شوهرتان تصور میکنید و تقریبا هر روز درمورد اینکه او شما را از خانوادهتان رسما خواستگاری میکند، با هم در یک خانه زندگی میکنید و فرزندانی خواهید داشت، خیالپردازی میکنید. اما واقعیت این است که با وجود اینکه اطمینان دارید این پسر شما را دوست دارد، او برای ازدواج هیچ اقدام جدی نمیکند. رابطه شما در حالت بلاتکیف باقی مانده است. در این شرایط احتمالا به دنبال راهی برای ترغیب کردن، تشویق کردن و حتی وادار کردن پسر به ازدواج خواهید بود. اما چطور میتوان مردی که از ازدواج طفره میرود و بهانههای زیادی برای عدم خواستگاری میآورد را برای ازدواج کردن متقاعد کرد؟ برای پاسخ به این سوال در این مقاله با ما همراه باشید.
چرا رابطهتان هنوز به ازدواج نرسیده است؟
قبل از اینکه درمورد راههای تشویق مرد برای ازدواج صحبت کنیم، شاید بهتر باشد از خودتان این سوال را بپرسید که چرا او تاکنون برای ازدواج پیش قدم نشده و درخواست ازدواج را مطرح نکرده است؟ علت این موضوع ممکن است در هر رابطهای دلایل متفاوتی داشته باشد. پس بهتر است در این مورد خوب فکر کنید.
آیا هدف و دیدگاه مشترکی برای آینده رابطه دارید؟ شما چه نقشی در زندگی دوست پسرتان دارید؟ آیا او به چشم همراه همیشگی زندگیش یه شما نگاه میکند یا صرفا برای وقت گذرانی در این رابطه مانده است؟
زیرا اگرچه ممکن است شما از ابتدا، به هدف و قصد شناخت برای ازدواج وارد رابطه دوستی شده باشید، اما برای طرف مقابلتان رابطه تا این حد جدی نباشد و بیشتر نقش یک زنگ تفریح و زمانی برای خوشگذرانی را برای او داشته باشد. در این صورت انتظار نداشته باشید که به راحتی آشنایی به ازدواج ختم شود.
اما اگر متوجه شدهاید او به آینده رابطه به طور جدی فکر میکند و شما را به عنوان همسر آیندهاش میبیند، اما با این حال هنوز درخواست ازدواج را مطرح نکرده است، شاید بهتر باشد از دغدغه اصلی او برای اینکه پاپیش نمیگذارد با خبر شوید. مثلا شاید فکر میکند زمان بیشتری برای شناخت نیاز باشد، یا نتوانسته باشید اعتماد او را کاملا جلب کنید و یا ممکن است به دلایل خانوادگی یا مالی و فراهم نبودن شرایط ازدواج پاپیش نگذارد.
در هر حال اطلاع از علت طولانی شدن رابطه مهم است و با آگاهی از آن راحتتر میتوانید نگرانیهای او را کاهش داده و به ازدواج تشویقش کنید. اما موضوع مهمتر این است که نگذارید به دلایل غیرموجه رابطهتان بلاتکلیف بماند و بهتر است در این مورد اقدامی بکنید.
راههای راضی کردن و ترغیب دوست پسر به ازدواج
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خودتان دست به کار شوید، برای این که بتوانید به نتیجه دلخواه خود برسید، با ما همراه باشید تا با توصیههای مفیدی آشنا شوید که مرد شما را به ازدواج ترغیب و تشویق میکند. با پیاده کردن این شگردهای روانشناختی میتوانید دوست پسرتان را به ازدواج مجاب کنید و در نهایت او را متقاعد کنید که با خواستگاری از شما رابطهتان را پایدار و ابدی کند. این همان رویایی است که سالها برای به واقعیت پیوستن آن منتظر ماندهاید، درست است؟ پس دیگر نباید حتی یک ثانیه را هدر بدهید. این توصیهها را به کار ببندید تا مرد رویاهایتان را مال خودتان کنید، حلقه ازدواج در انگشتتان بیاندازید و برنامهریزی برای یک جشن عروسی باشکوه را شروع کنید.
نگذارید رابطه بی تعهد عادی شود
اگر فقط بنشینید و منتظر بمانید تا دوست پسرتان از شما خواستگاری کند، مطمئن باشید که تا صد سال دیگر هم مجرد خواهید ماند. در واقع این انتظار خاموش و منفعلانه دوران دوستیتان را طولانیتر میکند. اگر واقعاً میخواهید که دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، باید تکانی به رابطهتان بدهید. نگذارید که دوست پسرتان به این رابطهی بیتعهد عادت کند و دوستی با شما برایش عادی شود. توصیهی ما این است که کاری کنید او همیشه در حال حدس زدن درباره افکار و احساساتتان باشد و در آرزوی دانستن فکری باشد که در سر دارید و مشتاقانه بخواهد بداند که روزتان را چطور گذراندهاید. برای مثال آخر هفته با دوستهایتان قرار بگذارید، اما تا شب پنجشنبه هیچ چیزی به او نگویید. به این ترتیب او متوجه اهمیت حضورتان میشود و قدرتان را میداند. البته مرز باریکی بین متقاعد کردن به ازدواج و ایجاد ناامنی در رابطه وجود دارد، بنابراین هنگام پیاده کردن این توصیه مراقب باشید که زیادهروی نکنید.
او را وابسته کنید
اگر وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید، دوست پسرتان طفره میرود و برای خواستگاری دست دست میکند، این طفره رفتن به این معنا نیست که جایی در آیندهاش ندارید. این دست دست کردن به معنای آن است که او نیاز دارد تا از صمیم قلب حس کند که نمیتواند بدون شما زندگی کند. برای این که دوست پسرتان را مطمئن کنید که نه فقط شما را میخواهد، بلکه به شما نیاز دارد، باید او را به خودتان وابسته کنید. باید به صدای رسای او، بهترین دوستش، همبازی تنیس آخر هفتهاش و بهترین قنادی تبدیل شوید که خوشمزهترین شیرینی مورد علاقهاش را میپزد. زمانی که با هم هستید، تمام نگرانیهایش باید در لحظه از ذهنش پاک شود. عشقتان باید بداند که در مدتی که کنار شما است، مشکلی برایش به وجود نمیآید و میتواند ساعاتی را به شادی و خوشی بگذراند. به این ترتیب او برای ساختن خاطرات بیشتر با شما ترغیب میشود. در عین حال اگر میخواهید، حضورتان برایش حیاتی شود، باید درک کنید که او نیاز دارد تا هر از گاه از شما فاصله بگیرد. شاید نامزدتان بخواهد در تنهاییاش کتاب بخواند یا با دوستانش بیرون برود، در هر حال اگر به او فرصت نفس کشیدن بدهید، به خاطر اعتمادی که به او دارید، سپاسگزارتان خواهد شد. به این ترتیب مرد رویاهایتان به تدریج متوجه میشود که زندگی در کنار شما به معنای محروم شدن از آزادی نیست و مشتاقانه گام بعدی را برای پیوستن به شما برمیدارد.
به خودتان بیشتر توجه داشته باشید
آیا تا به حال احساس کردهاید که خودتان را در این رابطه کاملاً گم کردهاید؟ شاید سالها است که خودتان را وقف مرد دلخواهتان و تامین خواستههای او کردهاید. از انجام دادن تمام کارهایی که موجب شادیتان میشد، دست کشیدهاید، چون تمام فکر و ذکرتان شاد کردن او بوده است. شاید فکر کنید که توجه کردن به یک نفر و تامین نیازهایش راهی برای ربودن قلبش است، اما باید بدانید که ضرر این ازخود گذشتگی بیوقفه بیشتر از سودش است. اگر میخواهید دوست پسرتان به ازدواج راضی شود، باید کاری کنید که متوجه ارزش شما بشود، درک کند که شما نیز اهداف و رویاهای خاص خود را دارید و زندگیتان در او خلاصه نمیشود. واقعاً فکر میکنید یک مرد حاضر میشود با زنی ازدواج کند که هفت روز هفته 24 ساعته در خدمتش است. شاید این حاضر به خدمت بودن در وهلهی نخست جذاب به نظر برسد، اما مطمئن باشید که مردها دیر یا زود از این وضعیت خسته میشوند. از همین امروز برنامههایی را برای خودتان در نظر بگیرید که او محور اصلیاش نباشد. تفریحات قدیمی خود را دوباره شروع کنید. اگر چند بار در هفته کاری را انجام دهید که خوشحالتان میکند، این شادی و استقلال جذابیت شما را در نظر مرد رویاهایتان چندبرابر میکند و برای ازدواج کردن با شما ترغیب میشود.
با دوستان متاهل معاشرت کنید
یکی از راههای تشویق کردن دوست پسرتان به ازدواج این است که او را وادار کنید تا با دوستان متاهل و اعضاء خانوادهتان بیشتر معاشرت کند. وقتی دوست پسر فراری از ازدواجتان با همسرانی رفت و آمد میکند که تا پایان عمر به هم متعهد شدهاند، به تدریج در ذهن خود شروع به رویاپردازی درباره زندگی زناشویی با شما میکند. دوستان متاهلتان به او نشان میدهند که زندگی زناشویی فراز و نشیبهای خاص خود را دارد، اما در نهایت متعهد ماندن به یکدیگر از همه چیز مهمتر است.
این توصیه به ویژه برای مردانی مفید است که فرزند طلاق هستند. برخی مردانی که والدینشان از هم جدا شدهاند، به دلیل تجربهی تلخی که از فروپاشی خانوادهشان دارند، محتاطانهتر درباره ازدواج برخورد میکنند. کار شما این است که تصویرهای ناخوشایند گذشته را با تصاویری از زندگی همسران شاد و خوشبخت جایگزین کنید. بنابراین کاری کنید که با دوستان متاهل و خوشبختی رفت و آمد داشته باشید که میتوانند الگوی مناسبی برای عشقتان باشند. به این ترتیب تصورات منفی او از ازدواج درهم میشکند و برای ازدواج کردن با شما مشتاق میشود.
صحبت کردن درباره جدایی و جابجایی
اگر فکر میکنید که رابطهتان در مسیر درست حرکت نمیکند، باید تغییر بزرگی را در زندگیتان شروع کنید تا شوکی به رابطهتان وارد شود. هر از گاه به این موضوع اشاره کنید که دوست دارید برای تحصیل یا پیدا کردن فرصتهای جدید شغلی به شهر دیگری نقل مکان کنید.
البته اشارهی زودگذر به این موضوع کافی نیست، باید کاری کنید که او باور کند که شما واقعاً در حال برنامهریزی برای جابجایی هستید. جستجوهایتان را شروع کنید و برای مرد محبوبتان توضیح دهید که کار جدید در یک شهر دیگر چطور باعث پیشرفت شغلیتان میشود. حتی اگر واقعاً برای مهاجرت برنامه نداشته باشید، فکر جدا شدن از شما او را ترغیب میکند که سراسیمه از شما خواستگاری کند تا پایبندتان کند.
بگذارید بداند گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید
نیازی نیست عشقتان را زهره ترک کنید، فقط اندکی او را بترسانید تا متوجه شد که نمیتوانید تا ابد به همین شکل کنار او بمانید. دوستتان میداند که عاشقانه دوستش دارید و از صمیم قلب به شما اعتماد دارد، اما باید بداند که تنها مرد روی کره زمین نیست و شما انتخابهای دیگری هم دارید. برای این که اندکی او را از کوره به در ببرید، به خواستگارانی که در حال حاضر دارید، اشاره کنید. به این ترتیب او متوجه میشود که نه تنها شما میتوانید جذب مردان دیگر شوید، بلکه شما نیز برای مردان دیگر جذابیت دارید. وقتی ترس از دست دادن شما در دلش جوانه بزند، مطمئن باشید که تمام طلافروشیهای شهر را زیر و رو میکند تا حلقهی زیبایی را برای خواستگاری از شما پیدا کند.
عقب نشینی کنید
قبول داریم که انجام دادن این توصیه بسیار دشوار است. وقتی کسی را دوست داشته باشید، از صمیم قلب میخواهید که لحظه لحظهی عمرتان را کنار او باشید. اما واقعیت این است که اگر همیشه کنار او باشید، او به حضورتان عادت میکند و اقدامی برای ازدواج انجام نمیدهد. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج راضی کنید، اندکی عقبنشینی کنید و از عشقتان دورتر شوید تا او ناخودآگاه خودش را به شما نزدیکتر کند. زمانی که هم از نظر جسمی و هم عاطفی از دوست پسرتان فاصله بگیرید، هوشمندانه تمام چیزهایی را که او به آنها عادت کرده و مسلم فرض میکند، از او میگیرید. برای مثال اگر دیگر در پیامهای صبحگاهیتان از شکلک بوسه استفاده نکنید، او متوجه میشود و شگفتزده از خودش میپرسد که چرا دیگر بوسه برایش نمیفرستید. دوری جسمی و عاطفی باعث میشود که بخواهد لحظات دلنشین گذشته را دوباره زنده کند. او به زودی متوجه میشود که اگر میخواهد جسم، روح و ذهن شما را کاملاً مال خود کند، چارهای ندارد جز آن که رسماً از شما خواستگاری کند!
بدون اطلاع او یک تصمیم مهم بگیرید
اگر میخواهید دوست پسرتان به طور جدی درباره رابطهتان فکر کند و او را به ازدواج ترغیب کنید، بدون هماهنگی با او یک خرید بزرگ انجام دهید. برای مثال بدون اطلاع دادن به او برای خودتان یک موبایل جدید بخرید. این خرید غیرمترقبه باید چیزی باشد که او به هیچ وجه انتظارش را از شما نداشته باشد. فقط مراقب باشید که توانایی خرید آن وسیله را داشته باشید، قرار نیست که خودتان را برای شنیدن پیشنهاد خواستگاری ورشکسته کنید. زمانی که او متوجه شود، چیزی را بدون هماهنگی با او خریدهاید، این استقلال بیسابقه او را متعجب میکند و او را به فکر میاندازد که مبادا واقعاً به او نیاز نداشته باشید و بودن یا نبودن او تاثیری در زندگیتان نداشته باشد. اگر مرد محبوبتان از شما پرسید که چرا قبل از چنین خرید مهمی با او مشورت نکردهاید، راحت جواب بدهید که: “خب تو که شوهرم نیستی.” شاید این جواب او را عصبانی کند، اما در نهایت باعث میشود که به فکر ازدواج کردن بیفتد.
بیشتر با دوستانتان وقت بگذرانید
قبل از آن که رابطهتان شروع شود، زندگی اجتماعی بسیار فعالی داشتید و حتی نمیتوانستید تعداد دوستانتان را بشمارید. اما به محض آن که رابطهی شما و دوست پسرتان جدی شد، قرارهای دوستانه را کنسل کردید و در دورهمیهای هفتگی با دوستان صمیمیتان حاضر نشدید. در نهایت دوستانتان هم دیگر شما را دعوت نکردند و الان که به خودتان آمدهاید، متوجه میشوید که مدتها است خبری از دوستانتان نشنیدهاید. وقتگذرانی با دوستان یکی از موثرترین و ضروریترین توصیهها برای وادار کردن دوست پسرتان به ازدواج است. به او بفهمانید که زندگی اجتماعی خاص خود را بیرون از این رابطه دارید، این استقلال و موقعیت اجتماعی باعث میشود که او جنبهی جدیدی از شخصیت شما را ببیند. مردان دوست ندارند که تمام زندگی دوست دخترشان باشند و همه چیز به آنها ختم شود. بنابراین همین امروز فهرست مخاطبین گوشیتان را نگاه کنید و با دوستان وفاداری تماس بگیرید که مدتها قبل از ورود این مرد به زندگیتان یار غارتان بودهاند. اگر آنها دوستان واقعی باشند، شما را به خاطر بیتوجهی و غیبت طولانیتان خواهند بخشید. فقط حواستان باشد که آنها را به مراسم ازدواجتان دعوت کنید، چون مطمئناً بعد از آن که رفت و آمد با دوستانتان را شروع کردید، مردتان نیز برنامهریزی برای ازدواج را شروع خواهد کرد.
توقعات مالیتان را کاهش دهید
بسیاری از مردان برای خواستگاری کردن و ازدواج مرددند، چون از هزینههای عروسی و شروع زندگی مشترک میترسند. اگر میخواهید دوست پسرتان را به ازدواج تشویق کنید، و میدانید که عشقتان از هزینههای سرسامآور زندگی مشترک واهمه دارد، به او بفهمانید که برگزاری یک مراسم ساده عروسی نیز رضایتتان را جلب خواهد کرد. چنانچه نامزدتان بداند که مجبور نیست حساب بانکیاش را برای راضی کردن شما خالی کند، متمایل میشود که درخواست ازدواج بدهد. به علاوه همواره میتوانید زندگی مشترکتان را در سالهای آتی و وقتی هر دو موقعیت مالی بهتری پیدا کردید، ارتقاء بدهید.
بدون او به یک سفر بروید
واقعاً میگوییم، بدون او به یک سفر بروید، هر جایی که دلتان میخواهد. چمدانتان را ببندید و از جلوی چشمان او دور شوید. اگر میخواهید دوست پسرتان را مجاب کنید تا از شما خواستگاری کند، با این سفر مجردی میتوانید توجهش را جلب کنید. چند نفر از دوستانتان را خبر کنید و با آنها به یک سفر بروید یا میتوانید به تنهایی به سفر بروید. حین سفر او را بیخبر نگذارید، اما مکالمات تلفنیتان را در حد کوتاه و دوستانه نگه دارید. سرتان گرم سفر است و به سفر آمدهاید تا مدتی تنها باشید، پس بیشتر از سه دقیقه نمیتوانید با او حرف بزنید. مطمئن باشید که این سفر مجردی بیسابقه او را شوکه خواهد کرد. اگر بعد از گذشت چند هفته تا چند ماه از سفرتان یک خواستگاری عاشقانه شنیدید، از تعجب خشکتان نزند.
درمورد عروسی بیش از اندازه صحبت نکنید
از آنجایی که همیشه دربارهی عروسی حرف میزنید، میداند که میخواهید با او ازدواج کنید. شما در مورد مراسم عقد دوستتان با هیجان صحبت میکنید، با حالتی رویایی درباره زیبایی دسته گل رز سفید حرف میزنید و او با کلافگی شاهد است که چطور تمام پروفایلهای مرتبط با عروسی را در اینستاگرام دنبال میکنید. چرا کار را یکسره نمیکنید و یک برچسب به پیشانیتان نمیچسبانید که “با من ازدواج کن، چرا از من خواستگاری نمیکنی؟” اگر میخواهید دوست پسرتان را وادار به ازدواج کنید، دیگر هیچ حرفی راجع به عروسی نزنید. تمام این حرفهای بیپایان درباره عروسی جز این که عشقتان را کلافه و مضطرب کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خونسرد برخورد کنید. قبلاً به مرد رویاهایتان فهماندهاید که میخواهید تا پایان عمرتان در کنار او زندگی کنید، لازم نیست تمام جزئیات عروسی رویاییتان را تا بعد از خواستگاری رسمی برای او توصیف کنید.
برایش مهلت تعیین کنید
اگر مدتها از شروع رابطهتان میگذرد و به نظر نمیرسد که عشقتان قصد خواستگاری داشته باشد، زمان آن رسیده که برای او مهلت تعیین کنید. قرار نیست به او اولتیماتوم بدهید، صرفاً میخواهید به او بفهمانید که برای زندگیتان برنامه دارید و او یا میتواند برای محقق ساختن این برنامهها به شما بپیوندد یا این که میتواند برنامه دیگری را پیشنهاد کند. اگر مدتی است که با هم دوست هستید و آمادگی لازم را برای ازدواج دارید، به دوست پسرتان بگویید که میخواهید ظرف X ماه آینده، نامزد کنید. تحت این شرایط دو حالت پیش میآید: یا دوست پسرتان میگوید که قصد دارد به زودی از شما خواستگاری کند یا این که درخواست مهلت بیشتری میکند تا به کارهایش سر و سامان بدهد. از مرد محبوبتان بپرسید که چقدر وقت لازم دارد و اگر وقتی که میخواست، معقول بود با این برنامهریزی جدید موافقت کنید. چنانچه دوست پسرتان مطمئن نبود که میخواهد با شما ازدواج کند، نوبت شما است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید با مردی بمانید که هنوز درباره ازدواج دودل است یا خیر.
دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید
آخرین توصیه ما به شما این است که با صداقت با دوست پسرتان درباره تمایل قلبیتان برای ازدواج صحبت کنید. ازدواج برای برخی مردان چندان موضوع مهمی نیست و پیمان ازدواج به نظرشان فقط یک قرارداد است. اما اگر شما در حال مطالعهی این مقاله هستید، به احتمال زیاد ازدواج برایتان مهم است. احتمالاً ازدواج برایتان نشانهی نهایی تعهد است و موجب میشود که از ایمنی و پایداری رابطهتان مطمئنتر شوید، شاید هم میخواهید دلگرم باشید که تا پایان عمرتان در کنار مردی خواهید بود که فکر زندگی بدون او برایتان غیرقابل تحمل است. دلایل خود برای ازدواج را با مردی که دوستش دارید، در میان بگذارید. حتی اگر عشقتان تمایلی به ازدواج ندارد، همین که بداند شما چقدر مشتاق شروع زندگی زناشویی هستید، کافی است که او را به ازدواج ترغیب کند. چنانچه او بداند که میخواهد تا پایان عمر در کنار شما بداند، راضی میشود که برای شاد کردن شما با پیمان ازدواج موافقت کند.
برای اینکه پسری را ترغیب به مطرح کردن درخواست ازدواج کنید، ابتدا لازم است دلایل به تاخیر افتادن ازدواج و دغدغههای او با خبر شوید و در صورت امکان کاری کنید نگرانیهایش کاهش پیدا کند.
اگر میخواهید رابطه عاطفیتان به ازدواج بیانجامد نباید بگذارید که رابطه بیتعهد برای او عادی شود. کاری کنید وابسته شما شود و نتواند زندگی را بدون شما تصور کند. ضمن اینکه لازم است شما زیاد به او وابسته نباشید، به خودتان بیشتر توجه داشته باشید و زمانی را برای کارهای شخصی و وقت گذرانی با دوستان دختران در نظر بگیرید و همیشه در دسترس نباشید.
برای ترغیب او به ازدواج، علائم و نشانههایی مبنی بر اینکه مایل هستید رابطه به جلو پیش برود در اختیار او بگذارید، با زوجهای متاهل بیشتر در ارتباط باشید و بگذارید بداند شما گزینههای ازدواج دیگری نیز دارید،
اگر دغدغه او به خاطر شرایط مالی ازدواج است شاید بهتر باشد توقعات مالیتان را کمتر کنید و در این مورد به او اطمینان خاطر دهید. برای وادار کردن او برای درخواست ازدواج شما میتوانید دیدگاهتان درمورد ازدواج را شفاف بیان کنید و یک بازه زمانی مشخص برای رساندن دوستی به ازدواج مشخص کنید.
پرسش و پاسخ کوتاه
مارال عزیز در درجه اول شما و ایشان هستید که باید در مورد این مساله جدی باشید و تصمیم بگیرید، اینکه خانواده و اقوام یاشان به ازدواج با شما رضایت داشته باشند به هیچ عنوان ملاکی برای تمایل ایشان به ازدواج با شما نیست. ایشان باید صریح و روشن تمایلشان را به ازدواج با شما یبان کنند. در مورد این موضوع تنها شما دو نفر باید تصمیم بگیرید. می توانید از مشاور پیش از ازدواج کمک بگیرید. اما در هر صورت مساله را مبهم و سربسته نگذارید و در قدم اول از نیت ایشان باخبر بشوید.
دوست عزیزم سلام. این سوال به خیلی چیزها بستگی داره. نمی تونیم برای همه یک نسخه از پیش تعیین شده بپیچیم و بگیم و در چه مدت باید این موضوع رو مطرح کنید. سنتون، شغلتون، شرایطتتون، اهدافتون برای آینده و خیلی ملاک های دیگه در این تصمیم دخیل هستند. به طور کلی اگر ایشون تصمیمشون برای ازدواج و آینده اینقدر جدی هست که قصد ازدواج ندارن صبر کردن شما شاید نتونه چیزی رو درست کنه. بهتون توصیه می کنم با روانشناس صحبت کنید تا با جزئیات بیشتری راهنماییتون کنه.
سلام عزیزم وقتت بخیر. ببینید یک رابطه سالم نیازمند صداقت و شفافیت هست. اگه ایشون برنامه ای برای آینده دارند لازه صریح و روشن با شما در میون بذارن و شما هم باید از ایشون بخواین به صورت واضح با شما صحبت کنند. شما خودتون از این رابطه چی می خواید؟ قصدتون ازدواجه؟ آیا ایشون آماده ازدواج هستند؟ آیا اصلا امکانات ازدواج رو دارند؟ بهتره قبل از هر اقدامی اول مطمئن بشید خودتون چی می خواید و این موضوع رو با ایشون هم صادقانه مطرح کنید و ببینید آیا ایشون هم علاقه ای به برنامه شما دارند یا خیر؟
سلام من۲۳ سالم و دوست پسرم متولد۶۸ من خیلی دوسش دارم و میخ ام باهاش ازدواج کنم ولی اون نه اون از همه روابط و همه گذشته من با خبره و تقریبا ۳ سال باهم همخونه هستیم و الان میخواد ازهم جدا بشیم من چیکارباید بکنم که باهام ازدواج کنه
دوست عزیزم سلام. وقتی یک رابطه به جدایی میرسه نباید موضوع رو دقیقا از همون جایی که قطع شده بررسی کنیم. اینکه رابطه شما چطور شروع شده، در این بین چی گذشته، چه مشکلاتی داشتید، چطور اونها رو حل کردید و خیلی جزئیات دیگه برای تصمیم درباره شیوه حفظ رابطه اهمیت داره. دلیل اصلی شریک عاطفی شما برای جدا شدن و عدم تمایلش به ازذواج باید بررسی بشه. گاهی خیلی نشانهها در رابطه از همون ابتدا وجود داره که نشون میده هدف طرف مقابل با ما متفاوت هست اما به دلیل اینکه نمیخوایم از دستش بدیم این نشانهها رو انکار میکنیم. مثلا آقا از همون ابتدا میگه که قصد ازدواج نداره اما خانم تصور میکنه میتونه بعدا متقاعدش کنه. در رابطه شما این موضوع چقدر صادق بوده؟ آیا از ابتدا ایشون قصد ازدواج نداشتن یا بعدها تصمیمشون درباره شما عوض شده؟ اگه از اول میخواستن با شما باشن اما الان پشیمون هستن باید ببینیم چه دلایلی باعث کاهش جذابیت شما برای ایشون شده و چطور میشه این جذابیت رو برگردوند. اگه هم قصدشون از اول ازدواج نبوده باید ببینید چه موانعی بر سر راه ایشون وجود داره و شما چقدر قادر به تغییر اونها هستید. یادتون باشه ازدواج یک انتخاب کاملا شخصی هست و هر دو طرف باید خواهان اون باشند وگرنه همه بار مسئولیتش روی دوش شما میفته و در نهایت معلوم نیست به نتیجه برسید یا نه. پس در قدم اول تکلیفتون رو با شرایط رابطه تون مشخص کنید و ببینید آیا این جدایی به دلیل کاهش جذابیت شماست و اگه هست چطور میشه این جذابیت رو برگردوند. اگه هم از اول نشانهها رو نادیده گرفتید، ریشه این انکار رو به کمک روانشناس در خودتون پیدا کنید تا در نهایت از روی منطق و اصول صحیح برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید نه ضعف و وابستگی.
سلام من ۱۹ سالمه و با یه اقای ۲۲ساله ۱ساله دوستم از اول گفتش ک بعد ۱سال میام خاستگاری ولی الان بهم خیلی کم محلی میکنه و میگه درگیر کار هستش منم خیلی گیر میدم بهش ک چرا همش نیستو تماس نداره باهام احساس میکنم پیش از حد پیگیرشم و در دسترسش بودم میشه کمکم کنید
مائده عزیزم سلام
اینکه به دلیل سرد شدن رابطه بخوای کمتر در دسترس باشی مشکل رابطه شما رو حل نمی کنه چون دلیل این سردی رو مشخص نکردی. باید بررسی بکنی ببینی چه چیزی باعث از بین رفتن جذابیت رابطه و شما شده و اون رو برطرف کنی. از طرف دیگه موضوع خواستگاری باید اول برای خودت مشخص باشه، آیا ایشون شرایط ازدواج رو دارن؟ آیا ایشون قصد ازدواج دارن؟ اگر بله علت تاخیرشون چیه و اگر نه تصمیم شما چیه؟ لطفا با یک مشاور در این زمینه صحبت کنید
سلام من ۲۶ سالمه و دوس پسرم ۲۵..بیشتر از دو ساله در ارتباطیم..از اول رابطه قصدمون ازدواج بوده و واسه هدفهایی که داشتیم برنامه میریختیم..ولی ۶ ماهه که دوس پسرم میگه نمیتونه با من ازدواج کنه بخاطر شرایط مالی..چون پدر مادر از هم جدا شدن و میگه پشتوانه مالی ندارم..یکی هم اینکه نخبه هست و میخواد از ایران بره و بخاطرش دنبال مقاله نوشتن و کلاس زبان و اینجور چیزاس..ولی چون باز هم شرایط مهاجرت خیلی سخته کلا بهم ریخته..و میگه اگه از ایران نرم نمیتونم باهات ازدواج کنم..واسه همین نمیخوام اذیتت کنم..ما همدیگه رو دوس داریم درسته این شرایط چیزی از عشق و علاقمون کم نکرده..ولی من نمیخوام بخاطر این مسئله از دستش بدم ..چطوری مجابش کنم که کنارش میمونم و واسه من فداکاری نکنه؟
پرستوی عزیزم سلام
احساسات و شرایطتت کاملا قابل درکه. اما تصمیم برای ازدواج یک مساله کاملا دو طرفه است. هیچ مشاوری نمی تونه بهت بگه چطور مجابش کنی تا راضی به ازدواج بشه. با توجه به اینکه شرایطش پیچیده است و درگیری های فکری و مالی داره، پیشنهاد می کنم از یه مشاور کمک بگیری، یعنی هردوتون کمک بگیرید. ایشون فعلا لازم دارن برای آینده الویت بندی و برنامه ریزی کنن، خود برنامه ریزی فکرش رو بیشتر باز می کنه و می تونه به ازدواج هم فکر کنه اما شرایط الانش بیشتر شبیه یه کلاف سردرگم و پیچیده است که خودشم نمی دونه چطور باید بازش کنه. مشاور می تونه با بررسی جزئیات رابطه تون بهتر کمکتون کنه عزیزم.
خیلی ممنون که جواب دادید..فقط یه سوال دیگه..تو این شرایط بهتره تنهاش بذارم تا خودشو پیدا کنه و با خودش خلوت کنه؟یا نه بازم کنارش بمونم که بدونه تنهاش نمیذارم..خودش که میگه نسبت بمن عذاب وجدان داره و شبا نمیخوابه که آینده منو خراب کرده و چیزایی که میخواسته نشده
اون از دوستی به خواسته خود رسیده، رابطه شما عبرتی باشد برای دخترای دیگر تا رابطه خود را عمیق نکنند
سلام پسر هستم و با اجازتون مقالتون رو خوندم خیلی ممنون بابت نکات خوبی که گفتین باید حواسمو بیشتر جمع کنم که تو دام ازدواج نیفتم
ممنون که همراه مایید
اگه مقاله دیگه ای برای به دام انداختن پسرا دارید بهمون معرفی کنید تا چیزی از قلم نیفته
سلام وقت بخیر
من۲۲سالمه و۶ماهه که با اقایی ۲۵ساله در ارتباطم
از همون اولم بحث ازدواج خودش پیش کشید
هیچ مشکلی ام باهم نداریم
منو به برادر و زنداداششم معرفی کرده
میگه هر وقت حقوقم شد۱۰ملیون میام خواستگاریت
کارشم خوبه درسشم خونده سربازی ام رفته
تا الان من هیچ حرفی راجب ازدواج نزدم
بنظرتون درسته بعد ۶ماه حرفشو بزنم یا اینکه زوده؟
دوست عزیز سلام
از اونجایی که این آقا به طور واضح راجع به ازدواج و زمان مهیا شدن شرایطشون برای خواستگاری با شما و خانوادشون صحبت کردند شما هم می تونید به طور روشن و صریح در اینباره نظر و تصمیماتتون رو اعلام کنید. پیشنهاد می کنم برای شروع از ایشون بخواید حالا که 6 ماه از رابطه گذشته و یک آشنایی مختصر و اولیه بینتون حاصل شده به مشاوره پیش از ازدواج برید تا با بررسی جزئیات ویژگی های شخصیتی شما بتونه راهنماییتون کنه و مهارت هایی رو به شما آموزش بده که بتونید برای حل مسائل مختلف بینتون درست پیش برید.
پنج سال که با یک نفر دوست هستم رابطه خیلی خوب داریم و قصد ازدواج و خانواده من در جریانن از لحاظ اخلاقی خوبه من شاغلم ولی اون آقا شاغل نیست خانوادشم امریکا زندگی میکنند دو سال پیش خانوادش برای دیدار فرزندشون اومدن ایران ولی حاظر نشدن خواستگاری بیان به دلیل شاغل نبودن پسرشون مسئولیت قبول نکردن الان هم بعد از دو سال که اومدن ایران هنوز هیچ اقدامی نکردن ،خود اقا به من میگه که نگران نباش و همه چیز اکی میشه و خانوادم میان ولی من هیچ اقدام عملی ندیدم فقط حرفای پسرشون که اجازه نمیده من برم دنبال زندگیم و همیشه میگه این سری که مامانم اینا اومدن رسمیش میکنیم و رابطه خوب رو خراب نکن ،خوانوادشم که کلا نیستن وقتی هم میان ۲ ماه میمونن و کاری نمیکنن و میرن اون اقام باگریه و زاری و اصرار و قول و وعده و اومدن دم منزلمون و محل کارم و حرف واین کار ها باز من و راضی میکنه منم ۳۲ سالم شده پنج ساله تو رابطم و تکلیفم معلوم نشده چی کار کنم؟؟؟ این که خودم همه راه های ارتباط باهاش رو ببندم و دیگه ادامه ندم و فراموشش کنم؟؟؟
دوست عزیز سلام
وضعیت شما برای ما قابل درک هست. بهتره قبل از اینکه تصمیم به خاتمه دادن رابطه بگیرید مساله اشتغال این آقا رو برای خودتون حل کنید. شاغل بودن مرد برای ازدواج با توجه به شرایط امروز یک امر تقریبا ضروری است و از اون گذشته باید بررسی بشه چرا این آقا در این سن و بعد از 5 سال هنوز نتونستن شاغل باشن و مقدمات ازدواج رو مهیا کنن، آیا دلیل منطقی و قابل توجیهی برای این قضیه وجود داره یا موضوع به ویزگی های شخصیتی و روحی این آقا بر میگرده؟ به نظر بنده قبل از تصمیم، با یک مشاور مشورت کنید و جزدیات شخصیتی و روانی این آقا و خودتون رو در اختیارش بذارید تا این موضوع را عمیق تر بررسی کنه.
سلام دختر ۱۶ ساله هستم ۱ سالی با پسر از طریق مجازی اشنا شدیم ک چن ماه بعد از اشنایی رو در رو با هم صحبت کردیم و هم دیگرو دیدیم ایشون ۲۳ سالشونه اوایل رابطه قرار بود بعد از اینکه من درسم تموم به خانوادم همه چیزو بگم و ایشون بیاد خاستگاری ولی چن ماهی وقتیه ک میگن میخاد بیاد خاستگاری ول من همه چیو به خاتوادم بگم من واقعا میترسم بگم و مخالفت کنن خانوادم
از یه طرفم من واقعا اون پسرو دوسش دارم ایشون میگن اگر به خانوادت نگی منو از دست میدی
لطفت کمکم کنید
سلام من۲۳ سالمه دوست پسرم۲۴سالشه
دو سال و نیمه مجازی با هم ارتباط داشتیم و دوبار هم همو دیدیم
مادر من و خودم یه بیماری ژنتیکی داریم و فرصت زیادی برای زندگی نداریم من میخوام تا مادرم سالمه زودتر ازدواج کنم و لااقل بیان خواستگاری ولی ایشون میگن نه و زوده!
از طرف خانوادشونم مشکلی وجود نداره و راضین با من
چطوری بهش بگم بیاد خواستگاری که رد نکنه؟؟
سلام دوست گرامی
اولاً میزان آشنایی شما با یکدیگر بسیار کم بوده؛ دوماً دلیل شما برای ازدواج، دلیل مناسبی نیست. او نیز به درستی اشاره کرده است که برای ازدواج زود است. بهتر است که حداقل آشناییتان را بیشتر کنید و ابتدا به مشاوره پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام ،من ۱۹سالمه وآقاپسری که دوسش دارم ۲۴سالشه وماتصمیم به ازدواج داشتیم ،تااینکه آقاپسربه خانوادشون گفتن واوناهم تبریک گفتن وقراربراینه که بیان خونه ی ماومن الان خیلی استرس واضطراب گرفتم ونمیدونم چطوربایدجلوی خجالت واسترس موبگیرم
سلام دوست گرامی
این اضطراب کاملاً طبیعی است و ناشی از برخورد با یک خانواده جدید و تصمیم برای تغییر است.
در چنین شرایطی بهترین اقدام این است که ابتدا تمرین تنفس عمیق و درست را انجام دهید تا بتوانید حجم بیشتری اکسیژن به بدنتان برسانید. این اقدام اضطراب شما را تا حدی کم خواهد کرد
اگر بیشتر از میزان طبیعی، اضطراب دارید، با مشاور صحبت کنید.
سلام من ی دختر ۲۰ساله هستم با یک اقای۳۸ساله وارد رابطه شدم و وضع مالی نسبتاً خوبی داره
بهم پیشنهاد ازدواج و خاستگاری دادن
یک ماه دیگم میرن کانادا نمیدونم ازدواج با این اقا درسته؟
سلام دوست گرامی
اگر او پیشنهاد خواستگاری داده است، اجازه دهید رسما این اتفاق بیفتد تا وارد شناخت شوید.
در ضمن اختلاف سنی شما مشهود و قابل تامل است.
سلام
من یه دختر ۲۶سالم و ۵ماهی هست که با پسری ۲۴ساله دوست شدم از هر لحاظ باهم خوبیم و میتونم بگم میشه نیمه گمشدم و هیچ مشکلی از نظر مالی کاری خونه نداره ولی شغلش فعلا تو یه شهره دیگس ماه سوم بهم گفت که میخواد باهام ازدواج کنه و انتخابش رو کرده نه خودش و نه خانوادش مشکلی با اختلاف سنیمون نداره الان ۲هفته مونده که انتقالیش حل بشه به شهرمون چند باری ازش درباره ازدواج گفتم فقط خندیده و چیزی اصلا نمیگه و بروز نمیده اینم بگم ایشون نظامی هستن
سلام دوست گرامی
اختلاف سن به خودی خود مشکل ایجاد نمیکند. زمانی اختلاف سن مساله مهمی میشود، که دعواها و بحثهای دونفر به این سن ختم شود و سن را عامل این بحثها بدانند. همچنین وقتی پسر نتواند در برابر طعنههای دیگران درباره این موضوع، جواب قانع کنندهای بدهد.
اما درباره اینکه او فعلا موضوع ازدواج را پیش نمیکشد، حتماً به صورت مستقیم وضعیت را جویا شوید و بلاتکلیف نباشید.
سلام من دوسالی هست با یک اقایی اشنا شدم خیلی همو میخوایم خیلی
بارها شد جدا شدیم ولی نتونستیم همو فراموش کنیم
ایشون ۲۵ سالشه من ۱۹ سالمه
خانواده من میدونن با ایشون بودم
این اقا مادرشون یک دختر چادری میخوان و کلا از مانتویی ها این مادرشون متنفرن و این اقا جرات نکرده به مادرشون بگه من عاشق دختر مانتویی شدم چون فحش میبندن به مانتویی ها و این شد که باعث شد ما از هم جدا شدیم به سختی الان من واقعا دوسشون دارم شب روزم شده گریه تورو خدا بگین چیکار کنم خیلی یک دندست
سلام دوست گرامی
اینطور که شما از موضع مادر او صحبت میکنید؛ مشخص است که کاملاً روی اعتقادات خودشان مصر هستند و این مساله تفاوت خانواده شما و ایشان را نشان میدهد.
در آینده به دلیل این موضعگیری احتمال وجود مشکل بسیار زیاد خواهد بود؛ بنابراین بهتر است که اصراری روی بازگشت به این رابطه نداشته باشید.
در ضمن شما نمیتوانید همان چیزی شوید که آنها میخواهند، چون شما هویت مستقل خود را دارید.
سلام دختر خانم محترمه
این آقا اگر از لحاظ اقتصادی و شخصیتی مستقل باشد با کمی اصرار خانواده خود را به راحتی راضی می کند.
از طرفی شخص شما هم می توانید حداقل ظاهر کار حفظ کنید تا پایه و اساس زندگی خود را تشکیل داده و آن را محکم کنید.
سلام
با پسری یک سال در رابطه هستم و به همدیگه هم خیلی علاقه داریم و انتخاب اول و آخر همدیگه هستیم.اون مادرش رو در جریان گذاشته اما برای خواستگاری نمیاد چون فعلا بیکاره و خودش و مادرش میگن باید بده سرکار و بعد خواستگاری کنه
از طرفی مادر من خیلی سخت گیره و مخالف رابطه هست و خواستگارای زیادی دارم که مجبورم به بهانه مختلف رد کنم
باید چکار کنم؟پسری که دوسم داره میگه باید برم سرکار و با سربلندی بیام خواستگاری و مادرم این رو قبول نداره
سلام دوست گرامی
به سن خودتان و طرف مقابل اشاره نکردید.
قطعاً داشتن شغل اولویت بالاتری برای ایشان است. بهتر است یک بازه زمانی مشخص کنید و از او بخواهید طی آن مدت شغلی برای خودش پیدا کند تا بتواند به خواستگاری شما بیاید.
با سلام
رابطه نباید بیش از سه جلسه طول بکشد و آن هم با نظارت خانواده ها باید باشد.
بیشتر از این ممکن است وابستگی عاطفی شکل بگیرد و طوری ادامه یابد که جدایی از آن تقریبا غیر ممکن باشد
و از طرفی هم ادامه رابطه به صورت خواستگاری رسمی و ثبت رسمی ازدواج ممکن نباشد
در این بین بیشترین ضرر دختر خانم می بیند
سلام من 11سال ازدواج کردم اوایل ازدواج شوهرمو دوست داشتم تا اینکه بهم خیانت کرد بعد اون ازش متنفر شدم الانم تقریبا هیچ حسی بهش ندارم و ارزوی هر شب و روزم اینه که ازش جدا بشم میشه کمکم کنین که من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی
خیانت اتفاق بسیار تلخی است که ضربه سنگینی به افراد وارد میکند. برای آسیبی که دیدید متاسفیم.
اشاره کردید از او متنفر شدید و میخواهید از او جدا شوید، این طبیعیترین واکنش پس از خیانت دیدن است. اما نکته مهمی را فراموش نکنید که برای اینکه آسیب کمتری ببینید، بهتر است علت این خیانت دیدگی را به کمک مشاور کشف کنید. خیانت یک فرآیند است نه یک اتفاق ناگهانی. اگر فرزند دارید نیز فرآیند این جدایی و یا ماندن در زندگی متفاوت خواهد بود.
شما میتوانید ابتدا با مشاوران متخصص رادیوعشق نوبت مشاوره دریافت کنید و سپس برای این زندگی تصمیم مشخصی با کمترین آسیب بگیرید.
سلام
۲۵سالمه با کسی ک همو دوست داریم ۲۷سالشه چهارسالی میشه که همو میشناسیم
پنج شیش ماه اول قصدمون دوست معمولی بود ک بعد شش ماه ابراز علاقه کردن و قرار شد بیان همو ببینیم
خونواده من به دلایلی مخالفت کردن خونواده من ک پسره سنش کمه و….
ولی ما نتونستیم جدا شیم هنوزم باهمیم
قصدش ازدواج بود ولی از دو سال پیش میگه شرایط مالیم جور نیس به ازذواج فکر نکن و اینکه همش میخواد همو ببینیم.
و اینکه وابسته هست دوسم داره و معمولا به حرف خونوادشه
الان واقعا بلاتکلیفم،
نمیدونم چکار کنم ،ایا قصدش بازم ازدواجه یا نه
سلام دوست گرامی
4 سال مدت زمان طولانی است برای شناخت و هدفچینی برای ارتباط.
خانواده شما مخالف بودند و طرف مقابل نیز دیگر شرایط ازدواج را ندارد و به شما نیز این مساله را عنوان کرده است که شرایطش را ندارد؛ اما سوالی که شما مطرح کردید که آیا قصد ازدواج دارد یا خیر، کمی غیرمنطقی به نظر میرسد.
بهتر است تکلیف این رابطه را با صحبت منطقی با طرف مقابل روشن کنید و برای برنامهریزی صحیح در این مسیر به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
سلام من حدود چهارسال پیش عاشق یه نفر شدم که فامیلمم هست خودم ۱۹ سالمه و اون ۲۷ سالشه اولین بار من بهش پیام ندادم و اون خودش اومد بهم پیام داد ولی من باهاش دوست نشدم با اینکه خیلی هم دوستش داشتم خلاصه بعد مدت ها بهش پیام دادم و باهم یواش یواش دوست شدیم اون انگار یجورایی میفهمید که دوستش دارم اما بعد گذشت چنروز مامانم فهمید و به خانوادش گفت و گوشی منم ازم گرفت من خیلی ناراحت شدم اونم منو بلاک کرد و همه فامیلا فهمیدن که باهم بودیم کلی پشتمون حرف زدن خلاصه بعد از
چنوقت بازهم باهم شروع کردیم به حرف زدن بعضی اوقات از حدش میگذشت و حرف از رابطه میزد،کاری کردکه من اعتراف کنم دوستش دارم ولی خودش همش تاکید داشت که بدردم نمیخوره بعد اون خیلی باهم دعوامون شد و اون تو دعوامون همش میگفت دوستم نداره و بهم میگفت برو و منو بلاک میکرد بارها بار ها دعوامون شد و بعضی موقع ها دو ماه سه ماه از هم خبر نداشتیم اما من بازم دست بردار نبودم همش با پیجای فیک بهش پیام میدادم و هر دفعه اون میفهمید
که منم تا اینکه پارسال باز هم باهم دوست شدیم چون من باعث شده بودم که ابرومون بره باهام سرد شده بود وقتی بازم باهام دوست شدیم بهم گفت این اخرین فرصتیه که بهت میدم منم قبول کردم و بهش قول دادم که دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته با مرور زمان باهم رفتیم بیرون و باهم خیلی صمیمی شدیم یجورایی که احساس میکردم اونم دوستم داره بعد چنوقت جوری شد که به سرمون زد و باهم رابطه برقرار کردیم خودمم تمایل به این کار داشتم و قبول کردم اما الان تکلیفش با خودش مشخص نیست دوستم داره اینو میدونم اما با دخترای دیگه هم حرف میرنه به من میگه تو با همه فرق داری کاری به اونا نداشته باش منم چون خیلی دوستش دارم با این موضوع کنار اومدم اما میدونم منو دوس داره اما عاشقم نیست و همش بهم میگه تو از من خیلی سر تری من بدرد زندگی تو نمیخورم میگه دوس ندارم تورو وابسته کنم پسری نیست که بخواد بهم دروغ بگه و سرمو کلاه بزاره منم اصلا دوست ندارم از دستش بدم چون واقعا دوسش دارم هر دقیقه جلو چشممه میبینمش نمیخوام مال بقیه بشه میخوام مال من بشه میخوام به دستش بیارم اما نمیدونم واقعا چکار کنم حتی فال هم گرفتم تو فالمون ازدواج نبود فالگیر بهم گفت که بهش نمیرسم اما من دیگه نمیدونم چکار کنم تورو خدا راهنماییم کنین جچدری بدستش بیارم خیلی ازتون ممنونم❤
سلام دوست گرامی
پرسش شما طولانی است و امکان پاسخ به آن در سایت وجود ندارد.
برای دریافت راهنمایی بیشتر وقت مشاوره دریافت کنید.
سلام
من ۴۰ سالمه جدا شدم و یک بچه ۱۲ ساله دارم که با خودمه و با ازدواج مجدد من مشکلی نداره. با آقایی که تا حالا ازدواج نداشتند آشنا شدم که ایشون ۴۸ سالشونه. آدمی هستند به شدت سخت تصمیم می گیرن برای هر موردی. این رابطه یک سال مداوم بود که بعد از اصرار بنده به ازدواج و مخالفت ایشان به دلیل ترس از واکنش اطرافیانشون، من از رابطه اومدم بیرون. اما ایشون نتوانستند منو فراموش کنند و بارها پیام دادند که حداقل دو دوست باقی بمونیم در حد اخوالپرسی که من ازت خبر داشته باشم. من خیلی سرد در حد رفع و رجوع جوابشونو می دم. بارها توضیح دادم بهشون که در سنی نیستی که بخوای به حرف برادر و خواهر توجه کنید عمر می گذره و باید تصمیم بگیری. اما ایشون همچنان ناتوان از تصمیم گیری. ۳ سال از این آشنایی می گذره و می دونم سالها هم بگذره ایشون توان ریسک این تصمیمم نداره و جز من هم با کسی رابطه نخواهد داشت. اینو خیلی خیلی مطمینم. به گفته خودشون هم تنها فرد جدی زندگی شون بودم. من منتظر ایشون نیستم و اگه موقعیت های خوب دیگه ای باشه حتما ازدواج می کنم یعنی وابسته ایشون نیستم در این حال که فرد مقبولی هستند برایم. می خوام بدونم راهی داره ایشونو مجاب کرد برای اقدام به خواستگاری. ما مشکل مالی نداریم هیچ کدام. هر کدام به تنهایی مستقل و راحت هستیم از این بابت. با تشکر از شما
سلام دوست گرامی
سختگیری ایشان در ازدواجی که تابحال در این سن، انجام ندادند نیز مشهود است.
در رابطه عاطفی امکان ندارد که دونفر بتوانند پس از قطع رابطه صرفاً دوست باقی بمانند و این یک فرار از مسئولیت است که طرف مقابل شما نتوانسته است تصمیم درستی بگیرد و قاطعانه پای تصمیمش بایستد.
اشاره کردید شما اصرار به ازدواج دارید، دلیل این اصرار چه بوده است؟ چون شرایط شما با هم یکسان نیست و ترس ایشان از مخالفتهای اطرافیان نیز طبیعی است.
تصمیمگیری نیز یک مهارت بسیار مهم است که باید پیش از ازدواج کسب شود، خود ازدواج معجرهای برای یادگیری این مهارت نیست.
بهتر است شما مرز خودتان را با ایشان مشخص کنید تا ایشان تمایل پیدا کنند تا به عنوان یک کیس جدی به شما فکر کنند.
برای دریافت راهنمایی بیشتر نیز میتوانید از مشاوران همیار عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۲۴سالمه و دوست پسرم ۲۱ سالشه، ما رابطه مون خیلی عاشقانه و خوبه بحث ازدواجم همیشه بود بینمون تا جایی که همین تازگیا خانواده ها رو در جریان گذاشتیم و اول یه قرار با مادرم گذاشت و بعدم منو مامانم و اونو مامانش مشکلیم نداشتیم باهم.
تا اینکه چند روز پیش گفت پشیمون شده هم نمیخواد ازدواج کنه،هم فاصله سنیمون توی فامیلشون ممکنه باعث حرف و حدیث بشه،در حالیکه اصلا مشخص نیس که من بزرگترم.الان هم تصمیم گرفتیم دوست بمونیم باهم چون خیلی دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش.
حالا میخوام ببینم راهی هست که دوباره کاری کنم متمایل شه به ازدواج؟
خودش میگه تو بهترین گزینه برای ازدواجی و تورو نگیرم مجرد میمونم اونم دوسم داره ولی نمیخواد ازدواج کنه و مسئولیت زندگی رو به عهده بگیره ،میشه بگین چیکار کنم؟
سلام دوست گرامی
اختلاف سن در ازدواج در صورتی که خانم بزرگتر باشد، زمانی مشکل ساز میشود که آقا نتواند در برابر حرفهای اطرافیان و فامیل مقاومت کند و به آنها اجازه دخالت بدهد و همچنین سن طرف مقابل شما برای ازدواج بسیار پایین است. اگر تمامی اختلاف شما در اینده به سن ختم شود، این زندگی دوامی نخواهد داشت.
اشتباه دیگر شما این بوده که جدایی عاطفیتان را انکار کردید و رابطه دوستیتان را ادامه دادید. چون روابط عاطفی هیچوقت تبدلی به رابطه دوستی نخواهند شد. روابط رشد میکنند و مرحله به مرحله به سمت بالاتری میروند نه برعکس.
بنابراین بهتر است رابطه خودتان را با ایشان قطع کنید.
سن کم او، اختلاف سنی، عدم آمادگی برای ازدواج و… تمامی این نکات میتواند رابطه شما را تحت الشعاع خود قرار دهند.
سلام
من پنج سال با پسری رفیق هستم ولی اون همیشه یه حرفی میزنه مثلا دستم خالیه منتڟر داداشمم…
چند روز پیش حرف ازدواج پیش اومد گفت قسمت دادم
گفتم چرا نمیای گفت درامدم کمه میترسم نسازی
الان گفته کار داداگاهی داره
گفت اون مشکلم حل بشه فردا میام
میترسم دروغ گفته باشه میشه راهنماییم کنین من باید چیکار کنم
سلام دوست گرامی
به سن خودتان و ایشان اشاره نکردید.
5 سال زمان کمی نیست و مطمئناً در طی این مدت سرمایهگذاری زیادی در مورد آینده با ایشان داشتید.
ازدواج نیاز به آمادگیهای روانی، جسمانی، مالی و … داردو به نظر میرشد طرف مقابل شما این آمادگیها را ندارد.
بنابراین بهتر است در رابطه با این ارتباط بیشتر و عمیقتر تامل کنید.
برای دریافت راهنمایی بیشتر از مشاوران همیار عشق نوبت مشاوره دریافت کنید.
سلام من ۱۹سالم و نزدیک به ۱سال ونیم باپسری دوستم وبه گفته خودش به دلایل مالی نمیتونه بیادجلو واگه پول داشته باش یه خونه بگیره کار تموم اوایل دوستیمون میگفت اهل ازدواج نیست و ۲۳سالش ومیگه زود من نمیدونم باید چیکارکنم
سلام دوست گرامی
سن یکی از ملاکهایی است که باید پیش از ازدواج در زوجین بررسی شود تا اگر هنوز آمادگی پذیرش زندگی مشترک را ندارند، به آنها این تذکر داده شود.
با این مقدار اطلاعات که اشاره کردید، نمیتوان نظر قطعی داد اما آنچه که واضح است عدم آمادگی طرفمقابل برای ازدواج است. تهیه خانه در این شرایط اقتصادی و بدون حمایت والدین به این زودی اتفاق نمیافتد.
آنچه تحت کنترل شماست این است که هدف خودتان را در رابطه مشخص کنید که خودتان چه میخواهید و چندوقت میتوانید به او و رابطه زمان بدهید؟
سلام خسته نباشید
من دختری 20 ساله هستم ک مدت 7 ماهه با عاقایی 30 ساله به صورت مجازی اشنا شدم و چن وقت به صورت تلفنی چت در ارتباط بودیم تحصیل کرده و وضع مالی بسیار مناسب ایشون مادرشون فوت کرده و پدرشون دوباره ازدواج کرده
ایشون اوایل چن باری راجب ازدواج حرف زده بودن و اینکه اشنا شیم و ازدواج کنیم دیروزم اولین قرارمون بود اما چند وقتیه راجب ازدواج حرف نمیزنن و منم ک راجب ازدواج میگم تقریبا میگه راجبش حرف نزنم بعد قرارم بهش گفتم میخام ازدواج کنم گفت باشه خدافز ولی بازم بعدش زنگ زد ک میخامت دوس دارم مال من بمونی اما از ازدواج چیزی نمیگه میترسم خاستگارامو بخاطرش رد کنم بعد یه مدت ولم کنه و دیگه نتونم ازدواج کنم
اینم بگم ک به شدت به ایشون علاقه دارم و ایشونم به من
سلام دوست گرامی
نکته اولی که جلب توجه میکند فاصله سنی 10 ساله شما دونفر است که باید بیشتر بررسی شود.
هر فردی در ارتباط موظف است و باید هدف خودش را مشخص کند. اگر ایشان هیچ حرفی از ازدواج نمیزند، باید دلیل آن را بدانید. یعنی آیا به زمان بیشتری نیاز دارد و یا هدف دیگری از این ارتباط درنظر دارد؟
وقتی شما به ایشان گفتید میخواهید ازدواج کنید به راحتی از شما خداحافظی کردند و این انتخاب با شماست که بخواهید روی این فرد سرمایهگذاری بیشتری داشته باشید یا خیر.
سلام عاشق یه پسر هستم و به مدت دوسال هست ک باهم آشنا شدیم.اول رابطه ی خیلی عادی بود ولی بعدش به یه عشق واقعی تبدیل شد و شش ماه اول بود که ازم خواستگاری کرد ولی پدر و مادرم راضی نبودند این اتفاق چند بار افتاد ولی به دلیل اینکه این پسر با یه کار احمقانه باعث شد ک اعتماد پدر و مادرم به طور کامل نسبت به اون از بین برود و از اون روز به بعد پسر هیچ اقدامی نکرد و هرچی هم بهش میگویم فقط جواب او به من این است که صبر داشته باش و منم از این صبر خسته شدم ولی واقعا دوسش دارم و نمیتونم ازش دست بکشم و میترسم
با تموم کردن رابطه او مال دیگری شود
لطفا راهنماییم کنید.
سلام دوست گرامی
سن خودتان و طرف مقابل را اشاره نکردید و اینکه ایشان چه اقدامی انجام داد که خانواده شما دیگر به او اعتماد ندارد؟
اشاره کردیدد قبل از آن اتفاق نیز پدر و مادر شما راضی به ازدواج نبودند، پس بهتر است دلایل مخالفت خانواده را کاملا بررسی کنید و سپس برای صبر کردن یا نکردن در این رابطه تصمیم بگیرید. برای بررسی بیشتر نیز میتوانید از رادیوعشق، وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
سلام وقت بخیردختری هستم 26 ساله بایه آقایی آشناشدم که دوسال ازخودم بزرگترهستن ایشون روانشناس هستن خواستم اگرمیشه راجب مزایاومعایب این شغل برام یک نفرتوضیحی بده من وایشون حدودیکسالی میشه که همدیگه رودوست داریم وتنهارابطه آشنایی منوایشون روفقط خانوادشون درجریان هستن وخانواده من خبرندارن هنوزمن واین آقاتوی یک مکان مذهبی آشناشدیم وقصدمون هم ازدواج هست طی شرایطی که پیش آمدنشدکه خانواده هاباهم آشنابشن واین مشکل بیشترازسمت من بودکه یک مقدارمشکل مالی توخانوادم بودویه بلاتکلیفی توخانواده من وجودداشت که من این مشکل وبلاتکلیفی روباایشون درمیان گزاشتم وازشون فرصت خواستم که یک مدت صبرکنن وبعدباخانواده من صحبت کنن تواین مدت ایشون هم قبول کردن تواین مدتی که من ازایشون فرصت خواسته بودم ایشون ازمن خواسته هایی داشتن که بیشترمنوببینن وبامن آشنابشن البته یک مدت من خواسته ایشون روردمیکردم چون یک مقدارمیترسیدم واطمینانی اول نداشتم که بعدهاچه اتفاقی رخ میده یک مدت باهم بیرون میرفتیم کافی شاپ وپارک و…ومن روزبه روزازایشون خوشم میومدتااین که یکبارمنو بوسیدومن ترسیدم وهمش فکرمیکردم منوازروی حوس بوسیده ولی خودش این اطمینان روبه من دادکه این ازروی علاقش بوده ونه چیزه دیگه چون اون خودش اعتقادداشت که خودش هم خواهرداره وباآبروی من بازی نمیکنه وقصدبوسیدنش هم فقط ازروی علاقه هست یه مدت که گذشت این بوسیدن های ایشون پیشرفت کردتبدیل شدبه لمس کردن بدنم هربارهم توجیحش این بودکه ازروی علاقه ودوست داشتن این کاررومیکنه منم ازاین کارهاش خیلی میترسیدم سعی میکردم بیشتربهانه بیارم براش تاکمترمنولمس کنه نمیتونستمم ازش جدابشم اون موقع پای عشق وعلاقه خودمم درمیان بودکه بهش علاقه مند شده بودم تااین که یک روزکه برای گردش باهم رفته بودیم ایشون منوباخودش به جایی بردکه خیلی خلوت بودوگهگداری نگهبان به اونجاسرمیزدوانجاشروع کردبه کارهای خودش ادامه دادن که ازنظرخودش ازروی عشق وعلاقه هست بعدازمدتی من احساس ترسموبراش بیان کردم که منوبه اونجامیبری من میترسم والتماسش کردم که منوبه اونجانبره ولی ایشون مخالفت کردنوگفتن که من تورواونجامیبرموتوهم ازهیچی نترس من خودم پشتت هستم ونمیزارم هیچ اتفاقی بیوفته باراخرکه باهم بیرون رفتیم بازهمان کارخودش روکردولی بازم به منن میگفت که ازروی عشق وعلاقش هست ولی هیچوقت به این فکرنمیکردکه منم ازاین کارش عزیت میشم همیشه هم ازخدامیخواستم که چی میشه یه مدت منولمس نکنه تابعدازازدواج ولی نمیدونم شایدخدابه حرفم گوش کرده بود که روزآخرکه باهم بودیم دوباره منوبه همانجابردولی اون بارنتونست کاری کنه چون نگهبان سررسیدوبرای این که من به دست اون نگهبان نیوفتم خودش منوفراری داد یه چنددقیقه ای من برای خودم توخیابان چرخ میزدم که به من زنگ زدکه کجاهستم که بیاددنبالم منوبرسونه خانه اون روزبعدازدعوایی که کرده بودمنوسریع رساندخانه من هم انقدرترسیده بودم که تایک ماه کلاازخانه بیرون نمیرفتم وحتی جواب تلفن هاشم نمیدادم یجورایی ازکاراش هم دلخوربودم وهم میترسیدم پاموتوکوچه وخیابان بزارم تااین که یک روزبه من پیام دادکه باخانوادش سرمن وقهرکردن من بحثش شده وازخانه قهرکرده منم چون دلم نمی خواست مشکلی ازطرف من برای جدایی اون ازخانوادباشه جواب پیامش رودادم وعلت این که پاسخگوی تلفن هاشم نبودبهش گفتم که من احساس گناه میکنم ازلمس شدن وازاون شب به بعدهیچ خواب وخوراکی نداشتم ولی دلایل من برای اون هیچ فایده ای نداشت وجوابش هم این بودکه هرکاری کردم ازروی عشقوعلاقم کردم واین که خیلی ازدخترپسرهاتواین جامعه ماتواین پارک هاازاین کارهاانجام میدن واین که شماسطح تفکراتت قدیمیه سعی کن بروزش کنی ودوباره این که یه قراری بزاریم دوباره باهم بریم بیرون ودیگه قول میده دیگه این عشق وعلاقه روبرای بعدازازدواج بزاره اونطوری که من دوست داشتم باشه ولی این مدت اصلاهرکاری کردیم نشدباهم بیرون بریم تواون مدتی هم که من باهاشون قهربودم مشکل خانواده من حل شدوایشونم ازاین موضوع باخبرشدن وبه خانوادشون اعلام کردن ولی باوجوداین بیماری کروناکه بوجودآمده این مدت حتی نتونستیم باهم بیرون بریم چون نه ازسمت من مقدوربودنه ازسمت ایشون این مدت هم من وایشون ازطریق فزای مجازی وتلفن درارتباط بودیم ومنتظریم این بیماری تمام بشه وتکلیف هردوی مامشخص بشه تواین مدت منوایشون بیشترباهم دردودل میکردیمومن بیشترحرف های دلموبراش میزدم تااین که یک روزبه من گفت که من خاله زنک هستم واینجورحرف های من خوشش نمیادویه دوروزحتی جواب تلفن های منونمیدادچنباربراش پیام دادم وازش عضرخواهی کردم تادوباره جواب من رودادومن به ایشون گفتم که من دیگه غلط بکنم که حرف های خاله زنک برای شمابزنم که به من گفت که روی من خیلی حساس هست ومن حق ندارم به خودم بدوبیراه بگم یه مدت گزشت ومن اعصابم خوردبودسراین شرایط ومن سعی کردم کمترپیامی بدم وبحثی پیش نیادکه بی احترامی صورت بگیره تواین مدت غرغرکردناش شروع شدکه چرانمیتونه منوببینه وهمش تقصیرمنه من خودموازاون دریق میکنم دوباره به مدت یک هفته ای من هرچی پیام میدادم زنگ میزدمجوابمونمیدادتابعدازیک هفته جوابمودادوبهم گفت که چون توخاله زنک هستی وخودتوازمن دریق میکنی وافکارت قدیمی هست من تنبیهت کردمجوابتونمی دادم منم یخورده دلخوربودم ازرفتارش بجای این که به ایشون بگم به خودم گفتم وایشون منوبلاک کردن به عنوان تنبیه چون به خودم احانت کردم وازقرارمعلوم هم این مدت قراره برای من خاستگاربیادولی این موضوع روبه ایشون گفتم که درجواب به من گفتن لطفاردشون کنیدومن تکلیف خاستگاری روروشن میکنم
الان هم جواب من روهم نمیدن شخصی که این همه دلتنگ من میشدونگران بودکه روزی بهش پیام نمیدادم ویاجواب نمیدادم ویه دلخوری که دارم این هست که من این مدت حالم خوب نبودواحتیاج به کمک داشتم وهرچی به ایشون زنگ زدم جواب من روهم ندادن تواوج بیماری واین برای من یخورده شک برانگیز شده که قبلاکه مریض میشدم 100باربهم زنگ میزدیاپیام میدادبرای جویاشدن حالم الانم واقعانمیدونم چکارکنم چون واقعادوسش دارم وحتی نمیدونم چه تصمیمی بگیرم که درست باشه وچه رفتاری بکنم؟
حتی یبارازش پرسیدم چرااین کاربامن میکنه گفت من فقط باتوبی رحمم؟اصلامعنی این رفتاررونمیفهمم
سلام دوست گرامی
پرسش شما بسیار طولانی است و امکان پاسخ آن در سایت وجود ندارد.
لطفاً نوبت مشاوره دریافت کنید.
با سلام و خسته نباشید. دختری هستم ۳۹ ساله. ۹ سال پیش با پسری آشنا شدم و علیرغم اینکه به گفته خودش اهل ازدواج نبود پس از دو سال در حالیکه به شدت عاشقم بود از من خواستگاری کرد تا مبادا با قبول خواستگار جدی دیگر مرا از دست بدهد. بعد از آن انگار دوباره ترس از ازدواج مانع پیشرفت قصیه شد و من به شدت تحت فشار خانواده به او فشار اوردم تا اقدامی کند او هم نمیتوانست تصمیم بگیرد و مرتب بحثمان میشد. نهایتا من باشون قطع رابطه کردم و دو سال همدیگر را ندیدیم. ولی نتوانستم فراموشش کنم و دوباره وارد رابطه شدیم. ولی دیگر هیچ وقت مثل قبل با من رفتار نکرد و به شدت احساس میکنم علاقه اش به من کم شده. تا اکنون بارها قهر و اشتی کردیم ولی من نمیدانم چگونه میشود رابطه مان دوباره مثل قبل عاشقانه شود و دوباره به ازدواج فکر کند. در اینهمه سال هرگز دیگر راجع به ازدواج صحبت نکردیم. من کاملا بلاتکلیف هستم. نمیدانم در این شرایط درست است که حرف دلم را به او بزنم و بگویم که چقدر دوست دارم با او زندگی کنم یا نه. ممنون از وقتی که میگذارید و پاسحی که میدهید.
سلام دوست گرامی
بلانکلیف شما به این علت است که روی تصمیمی که گرفتید پایبند و متعهد نبوده اید. تکلیف شما دست خودتان است نه او. رابطه ای که بارها به قهر و بحث می رسد و حتی قطع می شود نیاز به بررسی بیشتر دارد که چه مشکلی بین شما وجود دارد که باعث میشود اینگونه رابطه به سرانجامی نرسد. برای ازدواج هم هیچ وقت با زور و پافشاری نمی توان به نتیجه درست رسید. به زمانی که برای این رابطه گذاشته اید، دقت کنید. زمان به عقب برنمی گردد. برای بررسی بیشتر رابطه تان لطفا از مشاوران همیار عشق وقت مشاوره تلفنی یا آنلاین دریافت کنید.
با سلام . من با یک پسر دوست شدم اول دوستی مون منو برای ازدواج نمیخواست ولی الان که 4سال خورده ایی باهم هستیم تصمیم گرفته برای ازدواج میگه برای ازدواج میخوامت و منو به خونوادش معرفی کرده منم دوس پسرم به خونوادم معرفی کردم میگه فعلا دست بالم تنگه و یکم کار دارم کارام انجام بدم میام حالا نمیدونم راست میگه یا دروغ . چند باری هم گفتم خاستگار دارم میگه من خوشبختی تو میخوام میگه اگه یکی هست که شرایط زندگیش خوبه وزمالیش مالیش خوبه مخصوصا عشق به تو داشته باش که نتونه یک لحظه مثل من ناراحتی تو نبینه ازدواج کن . میگه من بمیرم تو رو ناراحت نبینم میگه اگه شرایط خودم رو به راه بشه خودم از خدام هست که بیام خواستگاری میگه ولی چه میشه کرد باید بسوزیم بسازیم. تورو خدا راهنمایی کنید منو میخوام بدونم قصدش واقعا با این حرفاش خواستگاری هست یا نه .
سلام دوست گرامی
مسائل مالی پیش از ازدواج یکی از دلایلی است که باعث میشود پسرها از ازدواج صرف نظر کنند و یا برای انجام آن دچار اضطراب شوند. اما این تنها دلیل نیست. آیا طی مدت 4 سال آشنایی ایشان مقدمات رسیدن به منابع مالی و افزایش سرمایه خود انجام داده اند؟ شما باید تصمیم قاطعانه ای بگیرید. اما پیش از آن حتماً از مشاوران همیار عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین بهره مند شوید.
سلام، من دختر 23ساله هستم، از 16سالگی تا 21سالگیم دختر فوق العاده شیطونی بودم و جوری ک همه ی شهر منو با این خصوصیت میشناختن با تموم دختر و پسرا در ارتباط بودم و دوستای زیادی داشتم، تا اینکه یهو تصمیم گرفتم همه رو کنار بذارم، به جرات 1سال تموم من باهیچ کس جز خانواده و فامیل در ارتباط نبودم و جواب هیچ کسو نمیدادم، تا اینکه تو اینستا پسر همسایمون بهم پیشنهاد قرار ملاقات داد، انگار بار اولم بود ک با کسی قرار میذاشتم! اینقدر مضطرب بودم! اون با هدف ازدواج ازم درخواست دوستی کرد منم ازش خوشم اومد و خلاصه 10بهمن 98 باهم دوست شدیم،با ینکه دورا دور منو میشناخت ولی واسش گفتم ک من 1سال باهیچکس نبودم حتی دختر و الان نمیخوام الکی وارد رابطه بشم و اون بهم اطمینان داد ک هدفش ازدواج، 4روز پیش بهش گفتم یا بیا خاستگاریم یا اینکه این رابطه رو تموم کنیم چون من دارم وابستت میشم، گفت من قصد ازدواج ندارم و هاشا کرد حرفی ک زده بود! گفت ولی میخوام تا اخر عمرم باهات باشم و از ایران ببرمت! منم گفتم من خانواده دارم تو جوب ک بزرگ نشدم نمیتونم بدون اجازه خانوادم بیام گفت میام باهاشون حرف میزنم! من گفتم خانوادم قبول نمیکنن، پس بیا تموم کنیم هی اصرار کرد ب موندنم ولی من بلاکش کردم:/ و تو اینستا کارایی کردم(مثل فالو کردن پسرا و عکس و دابسمش گذاشتن ابراز علاقه ب یه آقای سلبریتی)ک دوست نداره اونم همین کارو کرد:/ من بلاکش کردم ولی با پیج فیک همدیگرو میبینیم! ولی من خیلی بهش فکر میکنم میدونم اونم منو خیلی دوست داره، ب نظرتون باید چیکار کنم؟! الان تو این وضعیت کرونا همش باید خونه باشم و با کسی در ارتباط نباشم و از کارم بیکار شدم کاری جز فکر کردن بهش نمیتونم انجام بدم دارم دیوونه میشم! تازه من این همه تنها بودم یهو ک وارد ی رابطه شدم وابستگی و احساس عجیبی واسم پیش اومده، من قبلنا نمیتونستم نیم ساعت تنهایی تحمل کنم واسه همین دوست و رفیق زیاد داشتم ولی 1ساااال تنهایی تحمل کردم الان نمیدونم چیکار کردم با خودم حسابی گیج شدم باید چیکار کنم😞
سلام دوست گرامی
تغییر رفتار و تصمیم های ناگهانی در شما باید بررسی شود که به چه علت ناگهان تصمیم گرفتید 1 سال با هیچکسی ارتباط برقرار نکنید. در مورد رابطه عاطفی طرف مقابل واضح و شفاف موضع خود را درباره آینده بیان کرده است. شیوه چک کردن های شما و یا رفتارهایی که حسادت او را برانگیزد اصلا رفتار صحیحی نیست. قبل از هرگونه تصمیم جدی با مشاوره خود در همیار عشق وقت مشاوره تلفنی و یا آنلاین دریافت کنید.
سلام من یک دختر۱۹ سالم و حدود ۱۰ ماهه با یک پسر ۳۲ساله دوس شدم و هم دیگرو دوست داریم و خیلی داره کار و تلاش میکنه روزای اول میگفت من ی دادگاه دارم باید اون حل بشه بعد پا پیش میزارم ولی بعد چند ماه خونوادم از موضوع دوستی مون باخبر شدن و من گفتم زودتر ازدواج کنیم اونم هر بار میگفت ۱ماه دیگه میام خواستگاری اما هر بار ی مشکلی پیش میومد براش (یک مشکل دادگاهی داره)حالام هرچی میگم اگه دادگاهتو کنار من حل کنی چی میشه میگه نمیخوام بعدا تو فامیل بگن شوهرت دادگاه داره و از این حرفا بهش میگم خب بیا نشون شیم لااقل میگ باشه بعدا حرف میزنیم حتی چن وقته دارم بهش میگم خواستگار دارم و ممکنه مامانم عروسم کنه میگه دستم بسته س ولی حدودا ی ماه پیش بهم گفت با مامانم راجبت حرف زدم و اونم گفته بعد دادگات همین باشه حالا راست و دروغش رو نمیدونم اینم بگم که قبل دوستیمون ، روزای اول آشناییمون تو هر جمعی ک بودیم میگف من ازدواج نمیکنم اما الان خیلی وقته این حرفو نمیزنه حتی گفت ب مامانم ک گفتم تورو میخوام مامانم گفته تو که همش از ازدواج فراری بودی چیشده میخوای ازدواج کنی الان واقعا گیر کردم خسته شدم از اینجوری زندگی کردن اما راضی نمیشه ب ازدواج چیکارکنم؟؟؟
سلام
بهتره ازشون بخواهید برای وقتی که شرایطش برای ازدواج فراهم میشه یه زمانی تعیین کنه. و تا اون زمان دیگه شما درخواست مستقیم و فشاری برای ازدواج نداشته باشین و روی جنبههای مثبت رابطهتون کار کنید. بعد از این زمان اگر اقدام جدی نکردن باید سطح رابطه رو کمی کاهش بدین. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج میتونه بهتون کمک کنه.
سلام،دختری هستم ۲۰ ساله همیشه دوس داشتم تو سن کم ازدواج کنم خانوادمم بهم میگن با یکی باش که بعدها به ازدواج ختم بشه,۴ ساله با پسری دوستم قرار اولمون حرف از ازدواج و تعهد زد که اگه باهاش باشم روزای خوبی داریم. ولی من ترس داشتم اوایل دوستیمون همش دعوا بود چندماه کات میکردیم باز برمیگشت سمتم..خلاصه طی چندسال اخیر که رابطمون جدی شد هر چند ماه یه بار بهم میگه وابستم نشو من یه روزی میرم من اخلاقم خوب نیست نمیتونیم زیر یه سقف بریم از جهتی ام پدرشو تو سن کم از دست داده و ضربه روحی بدی خورده بهم میگفن برو با یکی که بابا داشته باشه ازدواج کن. خانوادشونم سطح متوسط مذهبی عشق مامانشم هست طی یه اتفاق بدی متاسفانه مادرشون منو دیدن بهم ریختن.. مادرش بهش گفته بود ولم کنه ولی اینکارو نکرد.میدونم دوستم داره چیکار کنم دلش راضی به ازدواج بشه؟
سلام
موضوعی که مطرح کردین خیلی مهمه و باید جدی گرفته بشه. ایشون بارها تاکید کرده که قصد ازدواج نداره و از شما میخواد وابسته نشین. باید این صحبتها رو جدی بگیرید. ضمن اینکه الان مخالفت مادرش هم مطرح شده. پیشنهاد میکنم با سیستم مشاوره تلفنی صحبت کنید.
سلام
من یک مدت کوتاه با همکارم رابطه داشتم قبل از شروع رابطه دوستش داشتم وقتی بهم رسیدیم رفتاراش عجیب بود مرتب میگفت من لیاقتت ندارم ۱ بار به بهونه مشکلاتش ۱ هفته از من فاصله گرفت و دوباره برگشت و بعد از ۲ روز دوباره به خاطر این که من از دستش عصبانی بودم گفتم به تو چ دوباره رفت میگفت دوستم داره ولی خب مرتب میدیدم با بقیه دخترا تو محیط کار صحبت میکنه میگفت تو حساسی این اصلا جدی نیست .خیلی سردرگمم نمیدونم واقعا عاشقم بوده یا دروغ گفته برمیگرده دوباره یا نه
سلام
مهم نیست که اون واقعا دوستتون داشته یا نه چون در هر صورت رابطه برای شما راضیکننده نبوده و هروقت میخواسته میرفته و دوباره برمیگشته. بنابراین بهتره به جای خواستهها و علایق ایشون، به خواسته خودتون توجه کنید. شما از یه رابطه چی میخواهید؟ آیا چنین رابطهای براتون راضی کننده است؟ کنترل زندگیتون رو دست خودتون بگیرید.
با سلام من حدود ۶سال و نیمه با یه آقای مطلقه به نیت ازدواج دوست شدیم ومنو به خونوادش معرفی کرده ولی هیچ تلاشی برای اومدن خواستگاری نکرده و هربار که ازش میخوام بهونه بچش و شرایط اقتصادی رو میاره سوالم اینه که چکار تشویق و ترغیبش کنم که بیاد خواستگاریم چون واقعا خسته شدم از بلاتکلیفی
با سلام
دختری ۴۵ ساله هستم که بیش از یکسال و نیم است که با مردی جهت ازدواج آشنا شدم و یکبار هم بدون حضور خانواده اش به خواستگاری ام آمد و متاسفانه خانواده اش مخالف این ازدواج هستند ولی خودش مصر است و می گوید به من فرصت بده. تا کی به او فرصت بدهم؟
لازم به ذکر است که بنده هیچ سابقه ازدواجی نداشته ام، تحصیلاتم دکتراست و استاد دانشگاه هستم و چهره زیبایی هم دارم و طرف مقابلم فوق لیسانس است و یکبار ازدواج کرده و جدا شده و دو فرزند دارد که مستقل هستند. چهره اش هم خیلی معمولی است.
لطفا مرا راهنمایی بفرمائید.
سپاسگزارم
سلام دوست گرامی
خواستکار شما می بایست در این سن دارای استقلال تصمیم گیری یاشند اما اینکه بعد از یکبار ازدواج و داشتن فرزند هنوز هم توان مدیریت خانواده را ندارند مشکل ار وابستگی ایشان هست.
نهاینا به ایشان یک ماه زمان بدهید و در صدرت عدم تغییر نظر خانواده ادامه ندهید
سلام دختری هستم ۲۷ ساله ،۶ ماهه با پسری در ارتباط هستم که از همان اول قصد هر دومون ازدواج بود ،قرار بود بعد از اتمام سربازی به خواستگاری بیاید و الان که کمتر از یکماه به اتمام سربازیش باقی مونده چند روزی سرد شده و دیر جوابم رو میده و دلیلش رو که خواستم گفت تو با رفتارات باعث سردی من شدی و من چون دیدم رفتارش تغییر کرده باهاش کات کردم و شمارش رو حذف کردم بعد از یک روز پیام داد که کسی اومده تو زندگیت و من جواب دادم نه ولی تو پشتمو خالی کرد و اون گفت که طرز فکرت اینطوره و من هم گفتم نه رفتارت اینو نشون میده و دیگه پیامی نداد و من هم ندادم، هر دومون شماره ی همدیگرو حذف کردیم ، الان ۵ روزه که با هم ارتباطی نداریم ،میخوام بدونم آیا اون برمیگرده؟ و اینکه من چه کاری باید بکنم ،چون میخواستم بترسه از رفتنم و این ماه که تموم شد حتما خواستگاری بیاد اینکارو کردم
سلام دوست گرامی
شاید بهتر بود برای اقدام ایشان جهت خواستگاری، با سیاست و منطق بیشتری رفتار میکردید
اینکه بخاطر اینکه بیان خواستگاری، رابطه را کات کردید کمی غیر منطقی هست
بهرحال باید منتظر باشید تا ایشون مجدد به شما پیام بدن و انوقت برای ادامه رابطه تصمیم بگیرید
سلام.من دختری۲۵ساله هستم.بااقایی حدود۲ساله ارتباط دارم وایشون بهمراه خانوادش۴باربرای خاستگاری اومدن.ماتهران ایشون متولدوبزرگ شده ایلام هستن.برای کاربه تهران اومدن.حدود۵ساله.مادرمن بسیارسختگیری میکنن که تورومیبرن شهرخودشون.واجازه وصلت رونمیدن.این آقاهم گفتن حداقل تا۱۰سال دیگه نمیرم ولی تعهدنمیدم اگرتهران کاروپول باشه برای چی برم؟مادراین آقاهم اطمینان میدن که پسرشون جایی نمیرن.نمیدونم چیکارکنم حساسیت های مادرم من روهم حساس کرده ازطرفی من تک فرزندم.به این اقاازهمه لحاظ اطمینان دارم
دوست عزیز
سلام
هم احساس شما قابل درکه و هم نگرانیهای مادرتون. همیشه در این موارد بهترین راهکار مراجعه به روانشناس متخصص و آموزش دیده در حوزه مشاوره پیش از ازدواج هست. روانشناس بعد از بررسی کامل، به شما کمک میکنند که اگر این ازدواج براتون مناسب هست، چطور خانوادتون رو راضی کنید و در صورت امکان و نیاز، از مادرتون دعوت میکنند در جلسه حضور داشته باشند و مساله رو اینطوری حل و فصل کنند.
سلام. مرسی از سایت خوبتون. راستش واقعا به کمکتون احتیاج دارم، من با کسی در ارتباطم که واقعا بهم علاقه داریم و همدیگه رو دوس داریم، ایشون قرار بود با پدرشون صحبت کنن که همه چیز رسمی پیش بره، اما از طرفی هی این موضوعو به عقب میندازن و منم اگر اعتراضی کنم میگن تو منو درک نمیکنی من هنوز شرایطش پیش نیومده که با پدرم صحبت کنم. از طرفی منم خواستگارای خودمو دارم و به تازگی یه خواستگار برام اومده که از هر نظری ایده آله،نمیدونم باید به امید کسی بشینم که دوستش دارم و یا صرفا با منطق پیش برم و به احساساتم توجهی نداشته باشم و خواستگارمو انتخاب کنم.
خانم نوبخت, [06.08.19 10:36]
[In reply to خانم نوبخت]
دوست عزیز
سلام
اول از همه اینکه شما میتونید به فرد مقابلتون چنین جملاتی رو با زبان خودتون بگید:
“من متوجه هستم که تو بهتر میدونی چه زمانی برای مطرح کردن این موضوع با خانواده مناسبه، اما این رابطه بلاتکلیف من رو اذیت میکنه. با توجه به شناختت از وضعیتی که داری، به من بگو که من تا چه زمانی باید صبر کنم”.
سعی کنید در گفتن این حرفها آرامش خودتون رو تا اونجایی که میتونید حفظ کنید. اجازه بدید که به حرف شما فکر کنه و بهتون جواب بده.
اما در مورد موضوع خواستگار دوم؛ این انتخاب با شماست که چه کاری در این زمان بهتره. شما میتونید با منطقتون جلو برید و این خواستگار رو انتخاب کنید یا به خاطر علاقه و احساسی که دارید، منتظر جواب فرد قبلی باشید. اما یادتون باشه، ازدواج موفق، ازدواجی هست که هر دوی این موارد با هم باشه.
سلام و وقت بخیر دختری 25 ساله هستم. حدود 5 ماهه که بهصورت مجازی با یک آقای 30 ساله از شهر دیگه آشنا شدم، کم کم رابطه مون جدی شد. اوایل قرار بود بیان همو ببینیم اما نشد، آقای بسیار مقید و مذهبی هستن. قصدشون هم از رابطه جدی و ازدواج هست. شناخت خوبی هم از هم داریم توی این مدت. ایشون از من برای خانواده شون گفتن .
اما الان من واقعا موندم چجوری مسئله ی رابطه ی مجازی، و خواستگاری ایشون رو به خانواده م بگم. چون میدونم دید جالبی نسبت به این قضیه ندارن
ممنون میشم منو راهنمایی کنین. مرسی
سلام دوست گرامی
بهرحال باید خانواده شما در جریان روند اشنایی شما باشند و چه بهتر که صادقانه این موضوع مطرح شود اما اگر احیانا جبهه گبری های بی مورد وجود دارد با خواستگارتان هماهنگ کنید و نحوه اشنایی را به نوع دیگری غیر از مجازی اعلام کنید
سلام با تشکر از مطالب خوب و اموزنده ای که در سایت قرار دادید. من ۲۱ ساله هستم و مدتی هست که با فردی اشنا شدم حدود ۲ ماه . ایشون 30ساله هستن فرد بسیار تلاش گر متعهد به کار هستن و حدود ۱۲ساعت در روز کار انجام میدن.و ما خیلی کم باهم در ارتباط هستیم به خاطر شرایط کاریشون.اما ایشون خیلی به من علاقه پیدا کردن اینجوری خودشون میگن ولی رفتارشون چیز دیگه ای رو نشون میده و من فک میکنم بخاطر مشغله ی کاری دارن اینجوری هستن. اما خب واقعا قصدشون از رابطه رو نمیدونم . راجب اینده و اینکه چه قد دلشون میخواد من کنارشون باشم صحبت میکنن و یکبار هم ازم پرسید که اگه ما خیلی عاشق هم بشیم من حاضر میشم باهاش ازدواج کنم یا نه. یکم احساسی برخورد میکنن و من به شک میوفتم که حرفاشون راسته یا دروغ !!!! من هم تا حدودی به ایشون علاقه دارم اما نه اونقدری که اون میگه.چون واقعا ما زمان زیادی در روز باهم ارتباط نداریم. اما خب بیشتر ایده عال هایی که من از همسر ایندم دارم ایشون دارن و به ازدواج باهاشون فک میکنم ولی خب نمیدونم قصدشون چیه و چی میخوان از رابطه با من . میخواستم اگه میشه منو راهنمایی کنید و نظرتون رو راجب یه همچین رابطه ایی بدین.
سلام دوست گرامی
ابتدا لازم هست که خیلی واقع بینانه رابطه و ایشان را بررسی کنید و سپس از قاطعانه ایشان بخواهید که هدفشان از ارتباط و بودن با شما رو مشخص کنند.بگید بهرحال باید رابطه هدف داشته باشه و این هدف در یک بازه زمانی انجام شود.اگر به هردلیلی از جمله مشغله کاری و…از پاسخ دادن به این دو سوال طفره رفتند بهتر هست خودتان را بیشتر درگیر این رابطه نکنید
سلام ماالان یه ساله باهم درارتبادیم از اولم گفته میخوامت به خانوادشم معرفیم کرده.ولی راهمون دوره.حالا مه من حالیم میشه داداشم ناراضیه مامانمم میترسه که منو برداری بری.باخانوادش دعواش شده بلند شده میگه من میخوام برم قطر دیگه هم برنمیگردم.دیروز دعوای بدی داشتیم سر همین خوتستن من.من میگفتم چرا اینکارارو میکنی مگه من تاحالا به حرفات گوش ندادم.بااین همه له کردن عغرور من من چیکارش کنم؟
سلام وقت بخیر من دختری ۲۶ ساله هستم که ۵۰روزه از یه رابطه ۷ماهه خارج شدم به خواست خودم چون فهمیدم یه دروغگوی متاهل بوده خیلی اذیت شدم تا الان کمی حالم بهتره.چند روز بعد تموم شدن رابطم دو مورد خاستگار خیلی خوب برام پیش اومد خاستگار دومی همه جوره خوب و موجه هستن و یه بار خاستگاری انجام شده و مرحله بعدی رو هفته آینده میان.اما من امروز از یه آقای شاعر خاستگاری کردم چون یه کم روشون شناخت داشتم عاشقش نیستم ولی مورد علاقم هستن ایشونم در کمال ادب و احترام و دعای خیر گفتن از اینکه بهم محبت دارید و احساستونو بیان کردید ممنون ولی فعلا قصدی ندارم برای ازدواج حتی دوباره مطرحش کردم که فقط دعام کردن.حالا منطق و احساس درست چیه؟اینکه بذارم همون خاستگاری روند خودشو طی کنه یا صبر کنم برای اون آقای شاعر؟یکی رو من میخوام یکی دیگم منو میخواد البته این خواستن در حد عاشقی نیس چون همه چیز سنتی پیش میره و من هیچ احساس خاصی ندارم چون فقط یه بار دیدمش و ظاهرا خوب و موجه بودن.عاقلانه اقدام کنم یا بااحساسم؟اما خب میترسم خاستگارای بعدی وجود نداشته باشن یا اصلا دیگه باب میل من کسی نیاد.الان هفته دیگه مرحله دوم خاستگاریه
سلام دوست گرامی
ابتدا ایده ال های خودتان و هدفتون از ازدواج رو بنویسید تا متوجه بشید دقیقا دنبال چه چیزی و چه کسی هستید؟
سپس ویژگی های شناختی این دو نفر رو بنویسید و با لیست خودتان مقایسه کنید.ببینید کدام یک به ایده ال های شما نزدیکتر هستند.
اینکه یک نفر فقط گفته که فعلا قصدی ندارد اصلا دلیلی برای ماندن شما در یک رابطه یکطرفه نیست
بهتر هست منطقی باشید و بیشتر روی شخصی که پیگیر هست وقت بگذارید
با سلام و خسته نباشید. ۴ سال با دوست پسرمم دوستم جوری که با خنده هم میخندیم و با گریه گریه میکنیم ولی خانواده من که فعلا به کنار، خانواده اون که اول باید راضی بشن که جلو بیان برای خواستگاری یه بار میگن اره و یه بار میگن نه ، خسته شدم از طعنه اطرافیانم که دیگه کی میخوای ازدواج کنی و از این حرفا . خانوادش به خاطر اینکه بره از فامیل خودشون زن بگیره یف بار میگن اره یه بار میگن نه کلافه ام دیگه.لطفا راهنماییم کنید که باید چکار کنم
سلام دوست گرامی
پارتنر شما در تردید و شک بسر میبرد و لازم هست شما قاطعانه از ایشان بخواهید که تکلیف رابطه ۴ساله را مشخص کنند
بهرحال هرگونه نیاژ به شناخت و اشنایی در این مدت حاصل شده است و با توجه به اینکه مطرح کرده اید که تفاهم دارید پس دلیلی برای اینهمه تاخیر وجود ندارد
برای اقدام توسط خانواده هم باید ایشان بتوانند با رفتار درست و طرح موضوع،خانواده را مجاب به خواستگاری کنند و اینکه ایشان دلیل عدم اقدام را اصرار خانواده برای ازدواج با شخص خاصی میدانند کاملا غیر منطقی هست
شما با ایشان صحبت کنید و طی مدت زمان مشخص ایشان باید رسمی اقدام کنند در غیر اینصورت بهتر است منطقی باشید و در ادامه رابطه تجدید نظر کنید
با سلام و خسته نباشید. دوست پسرم نزديک دو ساله دوستيم. اون ٣٠ سالشه و من ٢٢سالمه اوايل از ازدواج زياد ميگفت اما الان ديگه نه!البته بگم از دوست داشتنش مطمئنم و همه جوره خودشو ثابت كرده و فقط برای رابطه جنسی نمونده اما دلم ميخواد بدونم چرا ديگه چيزی از ازدواج نميگه يا اقدام نميكنه.لطفا راهنماییم کنید.
سلام
دوست گرامی
ابتدا لازم هست که جایگاه خودتان را در این زابطه مشخص کنید شاید ابتدای اشنایی ایشان قصد ازدواج داشته اما اکنون با توجه یه شناخت ها دچارتردید شده است پس شما مدیریت رابطه را بدست بگیرید و با مشحص شدن بازه زمانی از ایشان بخواهید نکلیف رابطه را مشحص کنند.
با ایشان صحبت کنید و از دغدغه هایی که شاید مانع خواستکاری هست اطلاعات بگیرید ودر برطرف کردنشان کمک کنید
گذشت زمان طولانی و بیشتر از 2 سال برای خواستگاری ، مشکلات بسیاری را در یک رابطه ایجاد میکند و ازسویی شرایط و افراد مناسب را شما ازدست میدهید
از دوستان مشترکتان کمک بخواهید تا به شما کمک کنند و اطلاعاتی در مورد قصد و هدف ایشان جمع اوری کنند
اگر دوستتان دارند و با وجود دوست داشتن شما در تصمیم گیری مردد هستند و دغدغه و مشکل خاصی ندارند منتظر شدن برای ایشان ریسک بزرگی است.
سلام من دختری ۲۴ ساله ام با پسری همسن خودم ۲ سال و خورده ای دوست هستیم و خانواده پسر و خانواده خودم هم در جریانند
ولی خانواده خودم دوست دارند زودتر ازدواج کنیم ولی پسر و خانواده اش هی وقت میخرند و عقب می اندازند به دلایل مختلف از جمله مالی که بنده میگم من و خانواده ام شرایطو اسون گرفتیم براشون
ولی با این حال قدمی بر نداشتند و من خیلی ایشونو دوست دارم ایشونم همینطور
ولی نمیدونم چرا جلو نمیان دلیل منطقی یا وقت مشخصی نمیارند
من خواستگاری دارم که خانوادمم مصمم اند قبول کنم من نمیدونم چیکار کنم کاش یکم کمکم کنید
سلام دوست گرامی
بهتر است ابتدا خودتان برای طرف مقابل یک وقتی را تعیین کنید تا ایشان متوجه جدی بودن شما باشند.
سپس اگر خودشان مجددا پشت گوش انداختند، از طریق خانواده به او پیام دهید که تا مثلاً یک ماه آینده فرصت دارند که برای خواستگاری پیشقدم شوند.
در حال حاضر، شرایط مالی خانوادهها را نگران کرده است، اما این موضوع نباید باعث شود تا شما فرصتهای دیگرتان را از دست بدهید.
من يه دختر ٢١ ساله هستم عاشق يه آقايي شدم كه ١٢ سال از خودم بزرگتره عضو يه گروه موسيقيه و من ايشونو تو تلويزيون ديدم و از شخصيتش خوشم اومد بعد از اون من پيج ايشونو پيدا كردم و بهشون دايركت دادم بهشون گفتم كه بهشون علاقه دارم و ازشون خواستم كه بيشتر با هم آشنا بشيم كه در جواب گفتند كه شرايطشو ندارم و ازم خواستند كه بهشون مسيج ندم ولي من نتونستم جلوي خودمو بگيرم و همش به ايشون پيام ميدادم حتي شمارشم پيدا كردم و پيام ميدادم زنگ ميزدم اصرار ميكردم خواهش ميكردم كه قبول كنه حتي به دوستاشم پيام ميدادم كه اونا باهاش صحبت كنند بعضي موقع ها هم ميترسوندمش كه كار دست خودم ميدم و عكساي الكي ميدادم .محل كارش رفتم كه رو در باهاش صحبت كنم همه ي اينكارا رو كردم كه شايد قبول كنه ديگه اصلا نميفهميدم دارم چيكار ميكنم و ايشون رفت به جرم مزاحمت از من شكايت كرد ولي به خدا قصد من مزاحمت نبود
الان نميدونم بايد چيكار كنم من واقعا دوسش دارم و نميخوام فراموشش كنم نميخوام جز اون يه نفر ديگه بياد تو زندگيم و من كلا يه آدمي ام كه وقتي يه مشكلي واسم پيش مياد ديگه هيچ كاري نميكنم مثلا ديگه درس نميخونم ديگه بيرون نميرم حتي اگه كلاسي برم ديگه اون كلاسو نميرم و خودمو حبس ميكنم تو اتاق
و الان همش فكرم اينه كه يه مدت بهش فكر نكنم مثلا وقتي ٣٠ سالم شد دوباره برم سراغش ولي ميترسم كه حتي بعدا هم قبول نكنه يا اينكه ديگه اصلا نتونم ببينمش حتي اين فكرم كردم كه برم پيش مشاور و از مشاور بخوام كه با اون آقا هم حرف بزنه ولي اصلا نميدونم كه مشاوره قبول ميكنه اين موضوع را كه حرف بزنه با اون آقا يا نه
خلاصه اينكه واقعا نميدونم بايد جيكار كنم از كي بايد كمك بگيرم چجوري زندگيمو متوقف نكنم و به كارام ادامه بدم😞
ممنون ميشم راهنماييم كنيد🙏🙏🙏
دوست گرامی سلام
اشنایی و علاقمندی یکطرفه آن هم به این صورت مشکلات و دردسرهای بسیاری را به دنبال دارد. دختر و پسرهای بسیاری به دلایل شخصیتی به فردی دل بسته می شوند که این دلبستگی فقط به دلیل ظاهر و رفتارهای ظاهری طرف مقابل به وجود می آید و بدون هیچ شناختی از خانواده و شخصیت طرف مقابل است. با توجه به اینکه شما زندگی و کار ودرس خود را فدای این علاقه کرده اید می توان متوجه اشتباه بودن ای احساس شد .در واقع احساس دوست داشتنی که نتواند باعث پیشرفت شما شود و بحایش از شما فردی منزوی و گوشه گیر بسازد چگونه یک احساس مثبت و خوب می تواند باشد؟
با توجه به اینکه شما در مورد احساستان با ایشان صحبت کرده اید و ایشان خیلی صادقاه اعلام کردند که شرایط ندارند متوجه یکطرفه بودن این احساس باید شده باشید و از طرفی اصرار،تهدید و مزاحمت های شما فقط باعث دور شدن ایشان می شود و نتیجه مثبتی به دنبال ندارد.
به شما توصیه میکنم
مراقب احساس تان باشید. خیلی اوقات یک احساس در ابتدا هیجان انگیز و رمانتیک است اما زندگی تان را به هم خواهد ریخت. فراموش نکنید مقابل هر خطایی را اگر از ابتدا بگیرید بسیار آسان تر است.
1-سعی کنید از این احساس یکطرفه خارج بشید
۲- انجام کارهایی مانند ورزش های دست جمعی ، تعاملات اجتماعی ، سرگرمی و تفریح و پرهیز از تنهایی بسیار مفید هستند.
۳- لحظاتی که به یاد ایشان هستید سعی کنید محیط و فکر خود را تغییر بدهید و در شرایط جدیدی قرار بکیرید
4- با افکار منفی و مأیوس کننده مبارزه کنید و پیش بینی منفی نسبت به آینده نداشته باشید.
5-هدفمند به مطالعه درس و ادامه تحصیل بپردازید و اجازه دهید با گذر زمان،شخصی که احساساتی شبیه خودتان دارد وارد زندگیتان شود