تئوری دلبستگی (attachment theory) محصول پژوهش انجام شده توسط جان بالبی، روانشناس بریتانیایی بود. بالبی روی اندوهی که نوزادان پس از جدا شدن از والدین دچار آن میشوند، تحقیق کرد. تئوری حاصل شده بهمنظور توجیه راههای مختلف شکلگیری روابط با دیگران، دوستان و شرکای عاطفی، به سمت بزرگسالان تعمیم داده شد.
دانستن سبک دلبستگی چه کمکی به بهبود روابط عاشقانه میکند؟
این مورد در صورتی که بخواهید بدانید که دلیل نحوه رفتار شما در یک رابطه عاطفی چیست، خیلی مثمر ثمر است. سبک دلبستگی (attachment style) فرد از آنجا که بر اساس مدل اولیه است، قابل پیش بینی است. ذات دلبستگی ما به والدینمان یا پرستارمان، و اینکه این دلبستگی چگونه پرورش داده شده و مراقبت میشود، سبک دلبستگی اغلب ما را مشخص میکند. فاکتورهای دیگر، از جمله روابط مهم در بزرگسالی و حتی ژنتیک، میتواند سبک غالب شما را مشخص کند.
دانستن اینکه سبک شما چیست (سه نوع سبک وجود دارد) میتواند به بهبود رابطه، در انتخاب شریک عاطفی در صورت تنها بودن، و بهبود درک شما از اعمال شریک عاطفیتان در صورتی که در رابطهای با فرد دارای یکی از دو نوع سبک ناایمن بودید، کمک کند (که طبق تحقیقات حدود 40% از کل جمعیت دنیا را تشکیل میدهند).
انواع مختلف سبک دلبستگی در بزرگسالان
دلبستگی ایمن (secure Attachment)
بصورت ایدهآل، یک کودک از زمان شش ماهگی تا دو سالگی، یک رابطه احساسی نسبت به یک بزرگسال که همواره با اوست و به واکنشهای او پاسخ میدهد، تشکیل میدهد. ضروری است که این شکل از دلبستگی در این برهه از زندگی کودک ثابت بماند. طی سال دوم از زندگی، کودکان از آن بزرگسال به عنوان یک پایگاه امن برای کشف بیشتر محیط پیرامون و مستقل شدن استفاده میکنند. دلبستگی یک کودک در این نوع رابطه بصورت ایمن دارد.
دلبستگی اجتنابی (avoidant Attachment)
کسانی در زندگی کودک هستند که بصورت عاطفی در دسترس وی نیستند و در نتیجه، نسبت به نیازهای کودک، پاسخگو و آگاه هم نیستند. آنها در هنگام آسیب دیدن یا ناراحت بودن کودک واکنشی به وی نشان نمیدهند. این والدین کودک را از گریه کردن منع کرده و تشویق به مستقل بودن میکنند. بچههای این گونه افراد، به سرعت به “بزرگسالانی کمسن و سال” تبدیل میشوند که روی پای خود هستند. این بچهها هیچ چیز از دیگران طلب نکرده و کاملا تو دار هستند. این بچهها یک دلبستگی اجتنابی با یک والدین ناسازگار تشکیل خواهند داد.
شخصیت تهاجمی(Dismissive Personality)
افرادی که در بچگی دلبستگی اجتنابی دارند به احتمال زیاد در بزرگسالی دچار الگوی دلبستگی تهاجمی میشوند. این افراد معمولا تنهایی را ترجیح میدهند. آنها ارتباطات و عواطف را نسبتا بی اهمیت میدانند. افرادی منطقی بوده و احساسات خود را سرکوب میکنند. پاسخ معمول آنها به مشاجره و شرایط استرسزا اجتناب کردن از آن شرایط با فاصله گرفتن است. زندگی اینگونه افراد تعادل ندارد: آنها درونی بوده و نسبت به بیرون ایزوله هستند، و از لحاظ عاطفی از خودشان و دیگران جدا هستند.
دلبستگی اضطرابی/اجتنابی (ambivalent/Anxious Attachment)
برخی بزرگسالان با کودکان خود سازگاری ندارند. زمانی که پاسخ آنها به کودک خود مناسب و قانع کننده است اما در دیگر اوقات تو مخی و بی احساس هستند. کودکان این دسته از افراد عصبی بوده و احساس ناامنی کرده، نمیدانند چه نوع رفتاری را از والدین انتظار داشته باشته باشند. این کودکان نسبت به والدین خود اغلب دچار تردید و عدم اطمینان هستند، اما در همان زمان در عین ناامیدی به شدت به دنبال والدین خود را نیز هستند. این بچهها به والدین غیر قابل پیش بینی خود یک دلبستگی ناایمن/اجتنابی دارند.
شخصیت پریشان( Preoccupied Personality)
بچههایی که دارای دلبستگی ناایمن/اجتنابی هستند اغلب در بزرگسالی دارای شخصیت پریشان میشوند. به عنوان بزرگسال، آنها منتقد خود بوده و نسبت به خود ناایمن هستند. آنها همیشه به دنبال تایید دیگران بوده، در حالی که این کار هم باعث رفع شک و تردید آنها نسبت به خود نمیشود. در روابط آنها با دیگران، اینکه احساسات عمیق آنها توسط دیگران طرد میشود، باعث نگرانی و عدم اعتماد آنها میشود. این باعث میشود آنها به شذت دنبالهرو والدین خود بوده و به شدت به آنها وابسته شوند. زندگی این افراد تعادل ندارد: ناایمنی آنها باعث میشود علیه خود موضع گرفته و در روابط خود از لحاظ عاطفی ناامید شوند.
دلبستگی آشفته (disorganized Attachment)
زمانی که والدین یا پرستار از کودک سوء استفاده کنند، آن کودک رفتار تهدیدآمیز و ظالمانه فیزیکی و عاطفی را به عنوان چیزی که زندگیاش را تهدید میکند، تجربه میکند. این کودک گرفتار یک شرایط دشوار و وحشتناک میشود: غریزه زنده ماندن به او میگوید که به یک آغوش امن پناه ببرد اما آغوش امن برای او آغوش همان کسی است که در حال تهدید و ترساندن اوست. شکل وابستگی منبع غم و غصه کودک است. در این اوضاع، کودکان معمولا از خودشان گریزان هستند. آنها خود را از آنچه که در حال اتفاق افتادن برای آنهاست مجزا کرده و هر آنچه که در حال تجربه کردن هستند راهی به قوه هشیاری آنها ندارند. بچهها در این وضعیت دشوار نسبت به تصویر والدین ترسناک خود دارای دلبستگی آشفته هستند.
شخصیت ترسو-اجتنابی
افرادی که با دلبستگی آشفته بزرگ میشوند معمولا دچار الگوی وابستگی ترسو-اجتنابی میشوند. از آنجا که، به عنوان یک کودک، آنها طی بروز آسیبهای روحی از احساسات خود فاصله میگیرند، به عنوان یک بزرگسال نیز از خودشان فاصله میگیرند. آنها خواهان برقراری رابطه با دیگران هستند و تا زمانی که از لحاظ احساسی به هم نزدیک نشوند، با خودشان احساس راحتی میکنند. در این زمان، احساساتی که در کودکی سرکوب شده بودند دوباره شکوفا شده، و بدون اینکه فرد بداند که آنها مربوط به گذشته است، در زندگی فعلی خود را نشان میدهند. این شخص دیگر در زمان حاضر زندگی نمیکند و در عوض دارد یک آسیب روحی کهنه را تجدید میکند. زندگی این افراد تعادل ندارد: آنها نه یک حس منسجم نسبت به خود داشته و نه یک ارتباط مشخص با دیگران دارند.
واقعیت خندهدار
در بین افراد مجرد، بطور آماری افراد با دلبستگی اجتنابی بیشتری وجود دارد، چرا که افراد با دلبستگی ایمن به احتمال زیاد در رابطه هستند. بر خلاف افراد دارای دلبستگی اجتنابی، آنها به دنبال یک ایدهآل نیستند، بنابراین زمانی که یک رابطه خاتمه مییابد، به مدت طولانی تنها نمیمانند.
چه کسانی به دنبال چه کسانی میروند؟ پیکربندی
افراد دارای دلبستگی ایمن میتوانند با هر دو نوع دلبستگیهای اضطرابی و اجتنابی کنار بیایند. آنها برای اینکه به افراد اضطرابی هر اطمینانی را که نیاز دارند بدهند، و برای اینکه به افراد اجتنابی فضایی را که بدون ترسیدن نیاز دارند بدهند، با خودشان به اندازه کافی راحت هستند. این بخاطر اینست که هیچ کشمکش عاطفی که گاهی به عنوان “انفجار” یا “زد و خورد” تعبیر میشود، در زندگی آنها وجود ندارد.
اضطرابیها و اجتنابیها بیشتر با هم به یک جا میرسند تا با افراد دارای همان انواع شخصیتی. این دلیل زمانی آشکار میشود که میبینید یک زوج اجتنابی فاقد کشش برای همدیگر هستند، و یک زوج اضطرابی به شدن قابلیت جدا شدن را دارند. سبکهای اجتنابی و اضطرابی برای یکدیگر اعتماد میآفرینند.
آیا ما میتوانیم نوع دلبستگیمان را تغییر دهیم؟
ما میتوانیم نوع شخصیت را تغییر دهیم و بویژه میتوانیم یک نوع ایمنتر را پایه ریزی کنیم، اما این کار میتواند یک فرآیند آهسته و زمان بر شود. تحقیقات نشان میدهد که یک اضطرابی یا اجتنابی که به یک رابطه بلند مدت با یک شخصیت ایمن وارد میشود، میتواند طی یک زمان طولانی خود نیز به سطح ایمن ارتقا پیدا کند. متاسفانه، یک شخصیت اضطرابی یا اجتنابی هم در صورتی که فرد مراقب نباشد، قابلیت “تنزل” سطح ناایمن را دارد. این نکتهای است که در صورتی که دارای شخصیت ایمن هستید باید مواظب آن باشید.
از سوی دیگر، میتوانید یک تلاش آگاهانه برای حرکت خودتان به سوی یک نوع شخصیت ایمنتر داشته باتشید. این منوط به این است که خودآگاهی خود را بالا ببرید. روش درمانی نیز گزینه دیگری برای این کار است. افراد با شخصیت نوع اضطرابی ممکن است نیاز داشته باشند که روی احترام بنفس خود کار کنند. برای شخصیتهای اضطرابی، پروژه پیچیدهتر است.
بطور میانگین، در حدود 75-70% بزرگسالان بصورت ثابت در همان رده دلبستگی اما در یک نقطه دیگر باقی میمانند، و درصد باقیمانده نوع دلبستگیشان تغییر میکند. پژوهشگران میگویند که تغییر روابط عاطفی در بزرگسالی آنقدر قوی است که بسیاری از باورهای اساسی ما را از نو میسازد.
تمرینات خودآگاهی برای هر نوع دلبستگی
اضطرابی
یاد بگیرید چگونه با نیازهایتان ارتباط برقرار کنید. این روش نه تنها تضمین کننده اضطراب کمتری برای شماست، بلکه به شما کمک میکند که شرکای عاطفی نامناسب را شناسایی و حذف کنید. ارتباط موثر ابزاری برای سبک دلبستگی ایمن است. تمرین کنید که احساسات خود را بروز دهید و ببینید که واکنش طرف مقابل شما چیست. این یک چشمانداز ترسناک برای یک سبک دلبستگی اضطرابی است، اما در طرف دیگر آن ترس، چیزی بیشتر از یک تجربه ثابت در دلبستگی عاشقانه شماست.
اجتنابی
اجتنابیها باید از زمانهایی که از استراتژی خنثیسازی (هر رفتاری که باعث از بین رفتن صمیمیت میشود) استفاده میکنند، آگاه باشند. این استرانژیها به عنوان مثال شامل این اقدامات است: گفتن اینکه آمادگی دادن تعهد را ندارید اما میخواهید در هر صورت با هم باشید، تمرکز روی عیوب طرف مقابلتان، جا زدن در رابطه وقتی همه چیز خوب پیش میرود، وارد رابطه شدن با یک آینده غیر ممکن، اجتناب از نزدیکی فیزیکی برای مثال جلوتر حرکت کردن هنگام راه رفتن با طرف مقابل.
اهداف دیگر برای اجتنابیها عبارتند از: تاکید نکردن روی اعتماد به نفس و تمرکز روی حمایت متقابل، انتخاب یک شریک عاطفی ایمن (به جای آشفته) در صورت امکان، از استعداد خود در عدم تفسیر غلط از شریک عاطفیتان و و داشتن تفکر منفی از وی آگاه باشید، لیستی از جنبههای مثبت رابطه تهیه کنید، فردی را که میخواهید با او باشید به دوست صمیمیتان تبدیل کنید، “استراتژی حواس پرتی” را برگزینید (بگویید که شما قادر هستید در عین تمرکز روی مسائل دیگر صمیمیتتان را با شریک عاطفیتان بیشتر کنید).
ایمن
از ماندن در رابطه فقط بخاطر اینکه میتوانید آن را تحمل کنید، آگاه باشید.
تئوری دلبستگی ممکن است اقبال عاشقانه شما را تغییر دهد.
سبک دلبستگی ما، شاید این را که چرا رابطه ما موفق شده یا شکست خورده، چرا به افراد دیگر جذب میشویم، و منشا مشکلاتی که بارها و باها در رابطه پدید میآیند چیست را خیلی زیاد توضیح داده باشد.
تئوری دلبستگی دلیلی ریشهای است برای زمانی است که از لحاظ عشقی “شکست” میخوریم یا دچار مشکل میشویم. در اینجا فقط تغییر نگاه فرد مفید است که میتواند ما را در گرفتن تصمیمات بهتر قوی کرده، به ما کمک کند تا افراد را درک کرده و با آنان همدردی کنیم – و نه اینکه همه چیز را شخصی بدانیم.
پرسش و پاسخ کوتاه