داستان عشق از دست رفته از جمله داستانهایی است که اکثر ما دربارۀ آن حرفی برای گفتن داریم و سوال “چرا در رابطهام شکست خوردم؟” فکر اکثرمان را به شدت به خود مشغول کرده است. واقعیت این است که اکثر ما میتوانیم جواب این سوال را در درون خودمان پیدا کنیم. اکثر ما حتی اگر خودمان ندانیم، از عاشق شدن میترسیم. هرچند ترسها به روشهای گوناگون پدیدار میشود یا در مراحل مختلف رابطه بروز مییابد، وجه مشترک تمام افرادی که از عشق ورزیدن و وابستگی میترسند، پناه گرفتن پشت سپرهایی دفاعی است که فکر میکنند از آنها در برابر آسیبهای قرار گرفتن در یک رابطه عاطفی محافظت میکند. این سپرهای دفاعی تصور کاذب در امنیت بودن و ایمنی را ایجاد میکند، حال آن که در واقع اجازه نمیدهد تا فرد به آن سطح از صمیمیت و نزدیکی که بیتابانه مشتاق آن است، دست پیدا کند. سرچشمه ترس از صمیمیت و عاشق شدن چیست؟ چه عاملی اجازه نمیدهد عشقی را که خواهان آن هستید، بیابید و حفظ کنید؟
دلایل ترسیدن از عشق
1ـ عشق واقعی باعث میشود، احساس کنید آسیبپذیرید
رابطه عاطفی جدید قلمرویی ناشناخته است و اکثر ما از ناشناختهها میترسیم. عاشق شدن به معنای دل به خطر زدن است. وقتی عاشق فردی میشوید، از صمیم قلب به او اعتماد میکنید و اجازه میدهید که روی شما تاثیر بگذارد، در نتیجه در برابر عشق و معشوق آسیبپذیر و بیدفاع میشوید. وارد شدن به یک رابطه عاطفی سازو کارهای دفاعی اصلیتان را به چالش میکشد. عادتهای دیرینهای که کمکتان میکرد تا متمرکز، خوددار و مستقل بمانید، زیر و رو میشود. ما معمولاً معتقدیم که هر چقدر بیشتر کسی را دوست داشته باشیم و به او اهمیت بدهیم، احتمال آسیب دیدنمان نیز به همان نسبت بیشتر میشود. بهمین خاطر ترس از وابستگی باعث میشود با کسی وارد رابطه عاطفی نشوید.
2ـ عشق جدید آسیبهای گذشته را زنده میکند
وقتی وارد رابطه عاطفی میشوید، بعید است که از اثرات روابط قدیمی خود بر این رابطه جدید اطلاع داشته باشید. آسیبهایی که از روابط گذشته خود دیدهاید، از دوران کودکی تا به امروز تاثیر انکارناپذیری بر شناختتان از افرادی که به آنها نزدیک میشوید و نوع رفتارتان در یک رابطه عاشقانه میگذارد. دینامیک منفی روابط گذشته باعث میشود که از پذیرش عشق و راه دادن فردی جدید به قلبتان بترسید. شاید دلیل دوری کردنتان از عشق این است که عشق جدید احساسات ناخوشایند شکست، آزردگی، خشم یا جواب منفی شنیدن را که در روابط قبلی تجربه کردهاید، برایتان زنده میکند. وقتی در حسرت چیزی مانند عشق میسوزید، عشق با درد همراه میشود، دردی که از تجربه نکردن عشق و شکست در گذشته احساس کردهاید. بخصوص در افرادی که زخم روابط قبلیشان به خوبی التیام پیدا نکرده است، این ترس عمیقتر است. این افراد برای اینکه بتوانند رابطه موفقی را شروع کنند، باید آسیبهایی که در گذشته دیدهاند را ترمیم کنند و از شکست روابط گذشتهشان برای شناخت بهتر خود و جبران نقاط ضعفشان استفاده کنند. همیار عشق در دوره «زندگی پیروزمندانه پس از جدایی» آموزش میدهد برای کنار آمدن با جدایی و ضربه عاطفی ناشی از آن باید چکار کنید تا با کمترین آسیب و در کوتاهترین زمان ممکن دوباره بتوانید خودتان را بازسازی کنید و برای شروع یک رابطه سالم و موفق آماده شوید. برای آشنایی بیشتر با این دوره لطفا «قطبنمای زندگی پیروزمندانه پس از جدایی را مطالعه کنید»
3ـ عشق هویت قدیمیتان را زیر سوال میبرد
شاید شما هم از جمله افرادی باشید که از احساس دوستداشتنی نبودن و شایستگی عشق را نداشتن رنج میبرند. شاید از عاشق شدن میترسید، چون فکر میکنید که بیارزش هستید و باور ندارید که کسی در دنیا وجود دارد که واقعاً به شما اهمیت بدهد. همگی ما یک “صدای منتقد درونی” داریم که مانند آموزگار سختگیری در ذهنمان جای گرفته است و به ما میگوید که بیارزش هستیم یا شایستگی شادی و خوشبختی را نداریم. این آموزگار سختگیر در اثر تجربیات دردناک کودکی، نگرشهای انتقادی که در دوران کودکی با آنها مواجه شدهایم و احساسات والدینمان دربارۀ خودشان شکل گرفته است. این باورها و نگرشهای آزاردهنده به مرور زمان در ذهنمان تثبیت میشود و در نتیجه در دوران بزرگسالی به جای آن که آنها را دشمن خود ببینیم، دیدگاه منفی و مخربی را که درباره خود داریم، قبول میکنیم. افکار انتقادی یا “صداهای درونی” غالباً آزاردهنده و ناخوشایند است، اما آشنا بودن و پرتکرار بودنشان باعث میشود که با آنها احساس راحتی کنیم. به همین دلیل وقتی فردی عاشقمان میشود، ما را به شکلی متفاوت از آنچه صدای درونیمان به ما القا کرده است، میبیند و ما را همانگونه که هستیم میپذیرد و عاشقمان میشود، ناراحت و معذب میشویم و در لاک دفاعی فرومیرویم، چرا که این عشق دور از ذهن در واقع هویت دیرینهمان را زیر سوال برده است.
4ـ لذت واقعی با دردی واقعی همراه است
هر گاه که لذتی حقیقی را با کمال وجودتان احساس میکنید یا به ارزش زندگی در سطحی عاطفی پی میبرید، باید انتظار تحمل ناراحتی و دردی عمیق را داشته باشید. بسیاری از ما از روبهرو شدن با هر آنچه که میتواند ما را به خوشبختترین انسانهای روی زمین تبدیل کند، اجتناب میکنیم، چون آنچه باعث خوشبختی میشود، میتواند دردی جانکاه را نیز به دنبال داشته باشد. عکس این موضوع نیز صادق است. ما نمیتوانیم خود را به صورت گزینشی در برابر درد و ناراحتی ایمن کنیم، مگر آن که از لذت بردن نیز صرف نظر کنیم. بنابراین وقتی پای عاشق شدن به میان میآید، ترس از ناراحتی و آسیب احتمالی که ممکن است همراه با عشق باشد، باعث میشود که در قبول عشق تردید کنید.
5ـ عشق غالباً نامتوازن است
بسیاری از افراد از وارد شدن به رابطه عاطفی میترسند، چون فکر میکنند که طرف مقابل آنها را “بیش از اندازه دوست دارد.” آنها نگران هستند که مبادا اگر با این عاشق دلداده وارد رابطه شوند، احساسات خودشان در همین حد باقی بماند و تکامل نیابد، در نتیجه طرف مقابل آسیب ببیند یا احساس کند که مورد بیاعتنایی قرار گرفته و رد شده است. حقیقت این است که عشق غالباً نامتوازن است و احساسی که دو طرف به یکدیگر دارند، دائم در نوسان است. احساسی که به عشقتان دارید، نیرویی متغیر است. عشق ظرف چند ثانیه جایش را به خشم، آزردگی یا حتی نفرت میدهد. نگرانی درباره احساستان باعث میشود که متوجه روند طبیعی احساساتتان نشوید. بهتر است از تغییر تدریجی احساساتتان به مرور زمان استقبال کنید. احساس نگرانی یا گناه از احساساتی که فکر میکنید باید داشته باشید یا نباید داشته باشید، اجازه نمیدهد فردی را که به شما ابراز علاقه میکند، به خوبی بشناسید و در نتیجه رابطهای که میتواند خوشبختتان کند، شکل نمیگیرد.
6ـ رابطه عاشقانه و ازدواج میتواند منجر به دور شدن از خانواده بشود
ازدواج را میتوان نشانه غایی رشد و بزرگ شدن محسوب کرد. ازدواج کردن نشان میدهد که آمادهاید زندگیتان را به عنوان یک انسان مستقل و خودکفا شروع کنید. یکی از پیآمدهای این رشد میتواند جدا شدن از خانواده باشد. این جدایی نیز تقریباً مانند مخدوش شدن هویت قدیمی فیزیکی نیست. منظور از این جدایی رها کردن خانواده و دور شدن فیزیکی از آنها نیست، منظور فاصله گرفتن در سطحی عاطفی است ـ فردی که ازدواج میکند، باید با احساسات بچگانه خداحافظی کند و دینامیک و افکار منفی و ناخوشایندی را کنار بگذارد که در روابط اولیه مایه دردسر شده و هویتش را شکل داده است.
7ـ عشق ترسهای وجودی و هستیگرایانه را بیدار میکند
هر چقدر یک نفر برایتان مهمتر باشد، به همان نسبت از جدایی و از دست دادن او بیشتر میترسید. وقتی عاشق میشویم، نه تنها ترس از دست دادن معشوق وجودمان را فرامیگیرد، بلکه از فانی بودن خود نیز بیشتر آگاه میشویم. عشق باعث میشود که زندگیمان پرمعناتر شود و به ارزشهای والای بیشتری ایمان بیاوریم، به همین دلیل است که فکر جدایی ترسناکتر میشود. وقتی این ترس هستیگرایانه در وجودتان لانه میکند، ترجیح میدهید که روی دغدغههای سطحیتر متمرکز شوید، مدام با عشقتان جرو بحث میکنید یا در نهایت تصمیم به جدایی میگیرید. واقعیت این است که عموماً نمیدانید که چطور از خودتان در برابر این ترسهای وجودی دفاع میکنید. حتی ممکن است یک میلیون دلیل برای خودتان بیاورید تا ترسیدن از عشق و شروع نکردن رابطه را توجیه کنید. بااین حال تمام این دلیلها راهحلهایی عملی دارند و آنچه شما را از عشق فراری میدهد، ترس از جدایی و از دست دادن معشوق است که در عمق وجودتان ریشه دارد.
8ـ از ایجاد رابطه عاطفی و عشق، چون سرتان بیش از حد شلوغ است
اگر از ایجاد رابطه عاطفی میترسید، چون فکر نمیکنید که برای مشغلههای عاشقانه وقت داشته باشید، باید بدانید مشکل بزرگتری دارید که هیچ ربطی به عشق ندارد. در واقع شما خودتان را پشت اشتیاق فراوانتان به کار، تحصیل یا سرگرمی دیگری پنهان میکنید. واقعاً از چه چیزی میترسید؟ اگر کار مانع رسیدنتان به خوشبختی و تجریه یک رابطه رضایتبخش و عاشقانه میشود، باید از خودتان بپرسید که مشغلههای کاری دیگر سد راه چه چیزهایی در زندگیتان شده است؟ احتمالاً به خاطر کار سلامتیتان را هم به خطر انداختهاید و از علائقتان دست کشیدهاید.
5 راه برای غلبه بر ترس از عشق
برای از میان برداشتن موانعی که بین خود و عشق ایجاد کردهاید، توصیههای زیر را به کار ببندید.
1ـ گذشتهتان را مرور کنید
هنگامی که روشهای فرار کردن از عشق و سازو کارهای دفاعی خود در برابر عشق را بررسی میکنید، حتماً نگاهی هم به گذشته خود داشته باشید. میتوانید کار را با بررسی روابط فعلی یا جدیدتر خود شروع کنید. چه مشکلاتی در رابطهتان داشتید؟ اگر رابطهتان به پایان رسیده است، چه عاملی باعث از هم پاشیدن آن شده است؟ چه مشکلاتی دائماً سر راهتان سبز میشوند یا میشدند؟ برای اجتناب از عشق از چه روشهایی استفاده میکنید یا استفاده کردهاید؟ با چه استدلالهایی و برمبنای چه افکاری از عشق فرار میکنید؟ آخرین باری که از دست عشقتان عصبانی شدید، با هم دعوا کردید، به او بیمحلی کردید، او را پس زدید، دعوتش را رد کردید، نادیدهاش گرفتید، محبتتان را ابزار نکردید یا به تعریفش توجه نکردید، چه فکری با خودتان میکردید و صدای منتقد درونتان چه حرفی به شما میزد؟ اگر افکار یا “صداهای انتقادگر درونی” را که در چنین موقعیتهایی در ذهنتان طنین میافکند، شناسایی کنید، میتوانید موضوعات و رفتارهای مکرری را که باعث ترس از عشق ورزیدن میشود، و الگوهای حاکم بر این رفتارها و افکار را پیدا کنید. به این ترتیب متوجه میشوید که چطور حالات دفاعیتان باعث میشود از عشق دور شوید. شاید وقتی همسرتان به شما تکیه میکند و وابسته میشود، خشمگین میشوید یا در پذیرش عشق و قدردانی همسرتان مشکل دارید. شاید نگاه عاشقانه باعث میشود که فرار را بر قرار ترجیح بدهید یا این که به سرعت احساس ناامنی و طرد شدن کنید.
برای بررسی و تحلیل تجربیات گذشته و نتیجهگیری درست از آنها بهتر است از کسی که در زمینه تخصص دارد کمک بگیرید، با کمک تخصصی مشاوران همیار عشق میتوانید صداهای درونی و الگوهای پرتکرار در زندگیتان را شناسایی کنید و آنها را به مرور با صداهای درونی و الگوهای درست جایگزین کنید. باید در این مورد واقع بین باشید و انتظار نداشته باشید با یک مشورت کوتاه باورها و الگوهای رفتاریتان بلافاصله اصلاح شوند. اگر برای اصلاح آنها پشتکار داشته باشید و از تلاش کردن ناامید نشوید، تغییرات مثبت بزرگی را در زندگیتان تجربه خواهید کرد.
2ـ به صدای منتقد درونتان گوش ندهید
سعی کنید صدای آزاردهندهای را که مدام در ذهنتان به شما میگوید که: “اون واقعاً دوستت نداره. احمق نباش. قبل از این که بهت آسیب بزنه، ازش جدا شو” شناسایی کنید. متوجه شوید که این صدای منتقد چطور به شما یاد میدهد که از عشق ورزیدن یا آسیبپذیر شدن فرار کنید. “فقط داره بازیت میده. نذار خود واقعیت رو بشناسه. به هیچ کس نمیتونی اعتماد کنی.” ببینید این منتقد درونی بیرحم چگونه شما و دیگران را مدام ناامید میکند و اعتماد به نفستان را از بین میبرد. “زشتتر، چاقتر، فقیرتر یا بیعرضهتر از اون هستی که کسی عاشقت بشه.” این فرآیند فکری بیرحمانه و متقاعدکننده در طول زندگیتان سعی میکند که شما را از یافتن عشق منصرف کند. بنابراین اگر آن را شناسایی کنید، دیگر این افکار منفی را به عنوان واقعیت یا نظرات خودتان محسوب نخواهید کرد و میتوانید دستورات و راهنماییهای منفی صدای منتقد درونتان را از تمایلات قلبیتان جدا کنید و با آن مقابله کنید. به خاطر بسپارید که رها شدن از چنگال منتقد درونی به معنای خداحافظی کردن با هویتی قدیمی است که هرچند ناخوشایند است، اما آشنا بودنش باعث میشود که با آن احساس امنیت کنید. جدا شدن از منتقد درونی به احساس اضطراب دامن میزند، اما مطمئن باشید که جنگیدن با این منتقد بیرحم و تحمل اضطراب ناشی از آن ارزشش دارد، چرا که پس از آن میتوانید طعم خوشبختی را بچشید. به کمک قدرتی که از تحمل اضطراب و خاموش کردن صدای منتقد درونتان در هر نبرد به دست میآورید، میتوانید خود واقعیتان را بشناسید و به بهترین نسخه از خودتان تبدیل بشوید.
3ـ سازو کارهای دفاعیتان را به چالش بکشید
طبیعی است که دوست داشته باشید همان فعالیتهای همیشگی و آرامشبخشی را که احساس امنیت و تنهایی را در شما ایجاد میکند، ادامه بدهید. هرچند این کارها به احساس تنهایی و ناکامی دامن میزند و قلبتان را به روی عشق میبندد، اما به این سازو کارهای دفاعی پناه میبرید، چون مانند پتویی گرم و سنگین از شما در برابر جهان “سرد و بیرحم” بیرون محافظت میکنند. اما باید بدانید که این سازو کارهای دفاعی هر چقدر هم فریبنده به نظر برسند، دوستتان نیستند و فقط باعث میشوند که به اهدافتان نرسید. شاید در دوران کودکی از ابراز احساسات در خانواده یا درد و دل کردن با دیگران احساس خطر میکردید، اما باید بدانید که آن سازو کارهای دفاعی در دوران بزرگسالی و روابط فعلیتان دیگر سازنده نیست. وقتی وانمود میکردید که موضوع برایتان مهم نیست، فکر میکردید که به این ترتیب میتوانید از خودتان در برابر احساس درد و ناراحتی ناشی از نادیده گرفته شدن محافظت کنید. اما اگر امروز هم بخواهید همان نگرش را داشته باشید، نمیتوانید عشقی را که به شما ابراز میشود، قبول کنید. زمانی که متوجه شوید سازو کارهای انطباقی و دفاعی دوران کودکی در دوران بزرگسالی کارآمد نیستند و حتی میتوانند به شما آسیب بزنند، میتوانید یاد بگیرید که چگونه با این رفتارهای تقریباً غریزی مقابله کنید و به مرور زمان همان شخصیتی را که دوست دارید، در روابطتان نشان بدهید.
4ـ احساساتتان را با تمام وجود احساس کنید
همگی ما این جمله را بارها شنیدهایم که “عشق آدم را زنده میکند”، این جمله کلیشهای کاملاً حقیقت دارد. عشق باعث میشود که با احساساتمان آشتی کنیم. عشق ورزیدن ظرفیتمان را برای لذت بردن از زندگی افزایش میدهد و شور و اشتیاق و سرزندگی را در وجودمان تزریق میکند. در عین حال عشق ما را در برابر درد و شکست نیز آسیبپذیرتر میکند. عاشق شدن رنجشها و آزردگیهای گذشته را به یادمان میآورد و ما را از واقعیتهای وجودی آگاه میکند. متاسفانه نمیتوانیم احساسات را دستچین کنیم و خود را در برابر آنهایی که دوست نداریم، ایمن کنیم. تلاشمان برای فرار کردن از درد، موجب میشود عشق و لذت را نیز سرکوب کنیم. اما ترس از اینکه ممکن است در رابطه عاطفی آسیب ببنید و یا رابطهتان با شکست روبرو شود نباید مانع شمابرای صمیمیت با افراد و ایجاد رابطه عاطفی شود. اگر شناخت فردی، نحوه شناخت طرف مقابل و اصول یک رابطه موفق را به خوبی بلد باشید، احتمال اشتباه و آسیب دیدن در رابطه را به حداقل میرسانید. دوره جذب عشق از آشنایی تا ازدواج همیار عشق، هرآنچه برای شروع، ساختن و نگهداری یک رابطه عاطفی منجر به ازدواج را نیاز دارید را به طور مفصل به شما آموزش میدهد. برای آشنایی بیشتر «قطب نمای جذب عشق از آشنایی تا ازدواج» را مطالعه کنید.
5ـ آسیبپذیر و صادق باشید
بسیاری از ما با ترس از آسیبپذیر بودن، زندگی را به خودمان تلخ میکنیم. از همان دوران کودکی به ما یاد دادهاند که باهوش و محکم باشیم. دنیای عشق فرهنگ “به بازی گرفتن یکدیگر” را میپذیرد و حتی آن را ترویج میکند. “حداقل سه روز بهش زنگ نزن.”، “تو اول بهش نگو “دوستت دارم”، بذار اول اون بگه”، “احساساتو بهش نگو”، “نذاز بفهمه چقدر دوستش داری”. اما واقعیت این است که آسیبپذیر بودن در دنیای عشق، نقطه ضعف نیست، نقطه قوت است. آسیبپذیر بودن یعنی این که صدای منتقد درونتان را نادیده بگیرید و برمبنای احساستان عمل کنید. اگر این کار را انجام بدهید، یاد میگیرید که حتی وقتی آسیب ببینید، هم همچنان میتوانید به زندگی ادامه بدهید. به این ترتیب با صداقت بیشتری زندگی میکنید و با علم به این نکته که وقتی دنیای پیرامونتان ایدهآل نبود، محکم و استوار سختیها را تحمل کردهاید، همواره از فرصتها استقبال میکنید. قرار نیست سد راه عشق بشوید یا از روبهرو شدن با تجربههای جدید اجتناب کنید. آسیبپذیر بودن دقیقاً برعکس است، آسیبپذیر بودن ایجاب میکند که از آشنا شدن با افراد جدید استقبال کنید و عادتها و الگوهای قدیمی را کنار بگذارید. اگر معمولاً فردی کنترل کننده یا سلطهطلب را به عنوان شریک عاطفی خود انتخاب میکنید و به این ترتیب درگیر رابطهای میشوید که در نهایت از آن بیزار میشوید، سعی کنید با فردی وارد رابطه شوید که انعطافپذیری و نرمش بیشتری دارد. قوانین سفت و سختی برای رابطهتان تعریف نکنید. به ندای قلبتان گوش بدهید، طبق احساستان عمل کنید و با پذیرش این نکته که هیچ کس نمیتواند خوشبختیتان را کنترل کند و فقط خودتان مسئول خوشبختیتان هستید، محکم و پرقدرت برای یافتن سعادت و خوشبختی در زندگی قدم بردارید. اگر همواره با صداقت عمل کنید و حالت تدافعیتان را کنار بگذارید تا خود واقعیتان مجال خودنمایی پیدا کند، دیگر قربانی جهان بیرحم خارج و صدای انتقادگر درونیتان نخواهید شد.
ترس از عاشق شدن و ایجاد رابطه عاطفی دلایل مختلفی دارد مثلا از اینکه احتمال دارد در رابطه عاطفی آسیب ببینید میترسید، زخمهای گذشتهتان شما مانعتان میشود که یکبار دیگر عاشق شوید، میترسید هویتتان را از دست بدهید، از خانوادهتان از لحاظ احساسی دور شود، ترس از دست دادن دارید، سرتان شلوغ است و نگرانید با عاشق شدن، به کارهای شخصیتان نرسید، یا از اینکه ممکن است در رابطه عاشقانه نابرابری ایجاد شود و شما بیشتر فداکاری کنید ترس دارید. برای مقابله با ترس از عشق و عاشق شدن باید مروری بر گذشتهتان داشته باشید و الگوهای ذهنیتان را اصلاح کنید، به صداهای انتقادگر درونتان گوش ندهید، مکانیزمهای دفاعی احساسیتان را به چالش بکشید، اجازه بدهید احساساتتان بروز پیدا کنند و به خودتان فرصت دهید تا روابط عاطفی را تجربه کنید بدون اینکه کلیشههای فکری دست و بالتان را ببندند.
پرسش و پاسخ کوتاه
سلام
مطالب سایتتون خیلی جالب و مفیده، خیلی لذت می برم.